ارسالها: 6561
#981
Posted: 26 Jan 2014 20:46
۲۷
ترنم خاموش جوبارهی بابونه و گلاب،
تصوير سادهی واژهای در خواب روزنامههای عصر،
تبسمی از نان و نيشکر
و بيرقی سه رنگ، بی هيچ نشانی، در اهتزازِ بیزوال زمان.
آه ماه معظمِ اَبرانديش!
بر قوس پل، اگر از خيال تو نامی نبود،
کرجیبانان خسته از شب کارون چه میخواندند؟!
نسترن و شقايق، فلات ليموی ماه،
گل نی، خرمابُن و گُلِ ناز،
آه ستارهی هاشم، مزمور من، مراثیِ اهواز!
از حشمت اندوه تو انگار
ستارهای، غريبی، کسی در صبوری دريا،
بیکفنتر از هميشه، گريههای مرا گره میزند.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#982
Posted: 26 Jan 2014 20:46
۲۸
شب را نمیفهمم چرا شب است
گوش به زيکزيکِ زنجره، زبانم لال،
هی به رويا برای تو، دستمالی بنفش را مینگرم.
میدانم که گاهی اوقات، در آسمان، از حسدِ آينه حرفی نيست،
اما اگر من بميرم، شبپره در تخيلِ نرگس
نخواهد گريست؟
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#983
Posted: 26 Jan 2014 20:46
۲۹
از همين حرفهای ساده، بغلی بابونه چيدهام.
میگويند کسی بر انحنای رود
قصه از خوابِ پريان میگويد.
زنبيلی سيب،
رمهای ستاره،
و زنبور نابلدی بر شکوفهی گيلاس.
هايکویِ پُر بوسهی من!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#984
Posted: 26 Jan 2014 20:47
۳۰
آيا هنوز در جاده کسی سمت سايه میرود؟
پنجه بر پيشانی و آفتاب ميان مژه و راه.
پلک مزن پروانهی بیقرار!
هيچ عنکبوتی ترا به جای شتهی کور نخواهد گرفت.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#985
Posted: 26 Jan 2014 20:47
۳۱
هنوز هم هی سَرَت را بالای ستاره میگيری؟
پُشت اين آسمان، آسمانی ديگر است!
باز هم پر از ستاره
پشت آن آسمان، باز آسمانی ديگر، پر از واژه و پری!
زبانِ بینهايت، همين اختلاطِ اشاره و لبخند است.
تو بیخود از خواب ديشبت، هی برای آينه سخن میگويی.
آينه، تعبير همين معانی آسان ماست،
باور کن!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#986
Posted: 26 Jan 2014 20:47
۳۲
تا کی مگر مرغی بر چينهی حصار
دمی بخواند و ما نباشيم که بشنويم
تا کی مگر مرغی از حصار چينه بدر شود،
دمی بيايد و از فراز گورمان خاموش بگذرد.
حالا هی بگو دير است ديگر ...!
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#987
Posted: 26 Jan 2014 20:48
۳۳
نقلِ به مضمون است، من نمیدانم!
دختری که از راهِ گُل سرخ آمده بود میگفت:
- بعد از آن همه باغ، آن همه بوسه و باران،
کوچههامان پاييز، دلهامان خون، و آسمانمان هم، والله چه بگويم!
نقلِ حقيقت است، میدانم!
منی که ساکنِ اين خانهی خاموشم، میپرسم آيا
پرندهای که کودکان، شادمانیاش میخواندند
دوباره بر سرشاخههای همين صنوبران تشنه
خرداد ۱۳۶۹ - تهران
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#988
Posted: 26 Jan 2014 20:49
اشعار کتاب : پيشگو و پياده شطرنج
منم آن مست دهل زن، که شدم مست به ميدان
دهل خويش چو پرچم، به سر نيزه ببستم.
مولانا جلالالدين بلخی
نام: پيشگو و پياده شطرنج
شاعر: سيد علی صالحی
تاريخ چاپ: چاپ اول - ۱۳۶۷
تيراژ: ۱۰۰۰ جلد
تعداد صفحات: ۳۲ صفحه
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#989
Posted: 26 Jan 2014 20:50
يک
با گُل وعده میکنم
هزار بهار از پی گامهام
خواهد شکفت.
با ساقهها
لبی برای بوسه و
دستی به بدرقه.
من ريشهها را شناختهام.
دست بر زمين مینهم
دست بر زمين بگذار
رابطه از سنگ تا به ستاره يکیست،
دستی در ستاره و پايی به سنگ.
از گور "ناظم حکمت"
گُلی با هفتپَرهی پريشان
به ديدن من آمده است.
يک بوسه برای "نرودا"
نامهای سربسته از "پوشکين"،
گورت کجاست "لورکا"؟!
پيراهنم را
کوليانی از "اهواز" ربودهاند،
قلبم را
کودکانی از لبان "اوفيليا".
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
ارسالها: 6561
#990
Posted: 26 Jan 2014 20:51
دو
مادران از بلوغ رنجها زاده شدند
تو از نمود ماه
در هزارهی اسفار.
کبوتران
همسرانِ کمانه و کاشیاند
ستارگان
همسرايانی در تکلم کهکشان.
سفرها فراوان و
گامها کودکانند.
آه انسان قدمها و آينه!
از هستی و حوصله
حرفی اگر باقیست،
میخواهم برهنه بميرم
برهنه همچون نام تو
که تکرار زمزمهاش
تاوان رنج رسولان است.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری
کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "