ارسالها: 14491
#711
Posted: 3 Mar 2014 15:29
مرداب، لوحه و بعد...
نويسنده: فلورا قاجاريان
ناشر: كاكتوس
مروري بر كتاب
چشمان تو مرداب آرام زندگي من است
و من،
چون نيلوفري سفيد بر سطح آن شناورم.
اگر زيبايي خود را در جايي نديده اي،
در مردمك چشمان من بنگر.
چشمان من به زيبايي چشمان تو نيست، ولي...
اينقدر هست كه به تو بگويند، تو چقدر زيبايي.
به من گفته اند:
فريب آرامش مرداب را نخورم و به ياد كنه وجود آن باشم.
ولي، من كه نيلوفري بر اين مردابم،
آيا از موجوديت آن به وجود نيامده ام؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#712
Posted: 3 Mar 2014 15:33
من عصاره درد ليلي ام
نويسنده: پوران موسوي
ناشر: نخستين
مروري بر كتاب
صدايي مي آيد
صدايي از وهمناك ترين لحظه ها
كسي كومه را در مي زند
كسي در باغچه احساس
گل اميد مي كارد
كسي شكوفه مي پاشد
توي كوچه ها
كسي مي خواند
با صدايي دلنشين تر از
آواز قمري مشتاق.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#713
Posted: 3 Mar 2014 15:34
افروختن آتش ها
نويسنده: سياوش پرواز
ناشر: دات
مروري بر كتاب
نه پيام آشنايي، نه ز مقصدي نشاني
نه به رستگاري خود، بودم دمي گماني
همه وجودم اكنون، تن سخت شعله جويي
چو سمندري فروزان به اجاقك خزاني
دم شادي و سلامت همه خواب بود و غفلت
به درون خواب تيري كه به چله كماني.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#714
Posted: 4 Mar 2014 20:05
صدايم گنگ
نويسنده: ميترا قنبرپور
ناشر: دستان
مروري بر كتاب
سايه ام را ديدم
سايه ام در قبله حضور
بر جوششي ژرف مي جست انديشه ام را،
بسان حبابي بلورين
نه «من» در حضور سايه قالب
و نه سايه بر محضر انديشه ام بيدار،
و در پس وحشت پيكار با تاريكي
هر لحظه مي پاييد تنهاييم را در قصد جان
به غمخواري خويش و عشوه خيال
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#715
Posted: 4 Mar 2014 20:07
پيش شما، خدا همين جاست
نويسنده: نازنين بهادري
ناشر: جويبار
مروري بر كتاب
پيش شما
ژاله ها چسبناكي محبت را هر طلوع تجربه مي كنند.
وقتي روزمرگي مي آيد
خيسي سبز برگ ها از پله هاي رنگين كمان مي روند بالا
ناخوانده مي نشينند روي اولين پله خانه خورشيد
دم در
تا شب.
شب ها پيش شما خاطر همسايه ها هم مهتابيست؛
گربه كوچك آشپزخانه هم ستاره دارد.
مي شود با نفس منظم تاريكي
تا رسيدن افق
تمام روياهاي خوشرنگ دنيا را بدون هيچ وزني ديد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#716
Posted: 4 Mar 2014 20:10
داغ عشق
نويسنده: راضيه شربتيان
ناشر: طراوت
مروري بر كتاب
يا رب اندر تن من مستي ريز
يا وجودم از خودت كن سر ريز
زنده ام تا فرصت عشق تو هست
گشته اين قلبم زبويت لبريز
شده اقدس هستي ام در نزد تو
تار و پود اين وجود من نيز
يا رب آرامشي بر قلبم ده
گوش و چشمم بر ندايت كن تيز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#717
Posted: 4 Mar 2014 20:15
رنگين كمان عشق
نويسنده: مهتاب كرانشه
ناشر: رادان تحرير
مروري بر كتاب
شكفته مي شوم
رايحه اي دل انگيز از طراوت در تنم جاري مي شود
خوشم
نفس مي كشم
و با هر نفس به درون مي برم
همه زيبايي ها را
به كه چه زيباست همه طبيعت خدا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#718
Posted: 4 Mar 2014 20:17
همزاد بارون
نويسنده: مهدي جورسرا
ناشر: ورسه
مروري بر كتاب
چشم تو دنياي منه
اسممو فرياد مي زنه
هرچه طلسمه و سكوت
مي زنه يكجا مي شكنه
آغوش تو يه مرهمه
دواي هر درد و غمه
پيش نگاه عاشقت
قلب حقير من كمه
نوازش تو كيميا
قلب تو قلب بي ريا
فاصله ها رو خط بزن
يه شب به خواب من بيا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#719
Posted: 4 Mar 2014 20:19
پشت پا خورده
نويسنده: نيلوفر مطلبي
ناشر: ورسه
مروري بر كتاب
آسمان پيراهن مشكي بپوش
آسمان در چله مهماني چرا؟
اين كه مي بردند ديشب ياس بود؟
بك نفر گويد كه پنهاني چرا؟
از چه رويش زرد رنگ و نيلي است؟
گفت مولا: آه جاي سيلي است
اين صداي گريه طفلان اوست؟
يا دل مولا شكسته بي صدا؟
كودكي مي گفت نه مادر نرو!
يا...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#720
Posted: 4 Mar 2014 20:20
حديث كهنه ي پاييز
نويسنده: بهزاد حيدري
ناشر: لحظه
مروري بر كتاب
طلوع دور من اكنون
به زير برف سنگين شبي تاريك پژمرده،
سكوتي سرد چون خفاش،
خون سرخ فرياد مرا خورده،
خزاني سرد اينك تك بهار شاد را برده،
اميد زنده بودن نيز در رگ هاي من مرده،
و اكنون در شبي فرسوده با غم، پنجه مي سايم
به سوي مرگ وحشي راه مي پيمايم...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟