ارسالها: 14491
#721
Posted: 4 Mar 2014 20:23
عاشقانه 1
نويسنده: محمد سيف زاده
ناشر: كاكتوس
مروري بر كتاب
دام منه به پاي من دانه تو عيان شده
بر در پير ميكده حيله تو نشان شده
منكه چو روز و شب در اين چرخ و فلك فتاده ام
هيچ نياوري سخن از دل خونفشان شده
پير شكسته قامتم وز نگه سياه تو
گر ببري به بستري، وز تن تو جوان شده
وز لب مست و چشم تو قامت چون صنوبرم
داغ و شرر بجان گرفت حال چنين كمان شده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#722
Posted: 21 Mar 2014 08:48
عشق خاكستري
نويسنده: الهام اژدري
ناشر: دستان
مروري بر كتاب
در آذر ماه سال 1325 در آبادان متولد شد و تحصيلات متوسطه را در همان شهر همراه با گر ماي طاقت فرسا و شط زيباي جنوب به پايان برد.
سپس با شروع جنگ به تهران آمدو زندگي را در كنار خانواده آغاز كرد و به علت مشكلات جنگ، قادر به ادامه تحصيل در دانشگاه نشد.
از همان سالهاي جواني با نوشتن انس گرفت و گهگاهي اشعارش در نشريات ادبي به چاپ رسيد. و اكنون نيز از نوشتن غافل نمانده است و...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#723
Posted: 21 Mar 2014 08:52
آبي تر از عشق
نويسنده: مهوش يزداني
ناشر: زنجان زرنگار
مروري بر كتاب
من از ابر غمها فرو مي چكم
به گلهاي بي رنگ و بو مي چكم
همان حس شرمم كه با قطره اي
زپيشاني آبرو مي چكم
به اقليم غمها سفر مي كنم
چو شبنم به گلبرگ رو مي چكم
دل پر ز رازم چو جويي زلال
به درياي سر مگو مي چكم.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#724
Posted: 21 Mar 2014 08:54
عشق ناپايدار
نويسنده: علي حسن زاده
ناشر: زنجان زرنگار
مروري بر كتاب
فردا از تو خواهم گفت بيشتر از امروز- فردا با تو خواهم بود هر چقدر كه خواهي اندازه عمر دنيا- فردا از عشق خواهم نوشت
بهتر از امروز برتر از ديروز
فردا دوست دارم در رويا زندگي كنم شيرين تر،
رنگين تر و با عشق بهتر
دوست دارم فردا به ياد عشق تو لبريز هر چه تو خواهي گردم
فردا ازامروز خواهم نوشت از ديروز خواهم گفت:
اگر بر سر عشق من و تو چه آمده چه شد- فردا به ظاهر از بي مروتي زمانه و بي احساسي مردمانش...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#725
Posted: 21 Mar 2014 08:57
لب درياي خيال
نويسنده: معصومه كرمي
ناشر: زنجان زرنگار
مروري بر كتاب
در شكستن نگاه ها.
وقتي همه شكستند، همه گذشتند و همه رفتند
ديگر من هم رشته بي وفايي را شكستم و گسستم و رفتم
از مرداب آرزوها رفتم
تا رويايي دوردست و بال و پر بسته به آسمان گمشده اي كوچيدم
r> تا خانه اي بسازم از جنس خلوت در برابر معبود خود براي دلم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#726
Posted: 21 Mar 2014 08:58
تك درخت صحرا
نويسنده: بتول وزيري
ناشر: عطائي
مروري بر كتاب
تك درخت صحرايم
بي نصيب و تنهايم
در كوير سوزانم
در اميد بارانم
لحظه لحظه ميميرم
از زمانه دلگيرم
كس نپرسد احوالم
كس نداند آمالم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#727
Posted: 21 Mar 2014 09:01
ماهوما
نويسنده: مهداد مجديان
ناشر: شهيد مهدوي
مروري بر كتاب
و آنچه پيش رو داريد ، قطره اي است از درياي سخن دل، كه روي صفحات كاغذ نقش بسته است. اينها سخنان دلي است كه بادنور آفتاب ، رنگ سبز درخت و صداي آب آبشار جان مي گيرد و هنگام غروب خورشيد، به اميد طلوع دوباره آن بر قله اميد دست سبز بر پيشاني مي گذارد و به انتظار مي نشيند.
چشم به پهنه دشتها شناخت مي دوزد و با طلوع مجدد آفتاب بر مي خيزد ، تخم اميد بر دشتها مي پراكند و به پرواز در مي آيد.
باور دارد آن روز كه بر مي گردد، همه جا سبزه اميد روييده است و همه لبخند بر لب برايش دست تكان مي دهند و ورودش را جشن مي گيرند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#728
Posted: 21 Mar 2014 09:04
توسكا
نويسنده: حيدر پهلوان
ناشر: ميترا
مروري بر كتاب
در كناري نشسته ام خاموش
شايد لحظه اي ربايد خواب
در مصلا صلاي پيري نيست
اين بهار است بي پيام و جواب
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#729
Posted: 21 Mar 2014 09:12
برو وقتي مرد شدي بيا
نويسنده: روح الله ساريجلو
ناشر: حميدا
مروري بر كتاب
لحظه لحظه مي چكد صدها غزل از انتظار
بعد تو من ماندم و اين شعرهاي بي قرار
گفته بودي: مرد باران! بكر و نابي، شاعري
پس چه شد آن حرف ها، آن« دوستت دارم ببار»
لاله اي روئيه بود از نقطه اوج غزل
از ميان اتصال دو نگاه سوگوار
وقت رفتن مرد عاشق داد مي زد مي بري
شعر سرخي از نگاهم را براي يادگار؟
تا تو رفتي عقده خالي كرد دل بر سيم ساز
بعد تو من ماندم و يك پنجه سرخ و سه تار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#730
Posted: 21 Mar 2014 09:16
اقيانوس عشق
نويسنده: علي رباني
ناشر: حميدا
مروري بر كتاب
مجموعه ترانه هاي علي رباني
پشت باغ سبز عادت
مي چينم از تو صداقت
ميوه كال با تو بودن
مي برم با خود ولايت
تو عروسك سپيدي
كه غروب با من پريدي
وقت راهي شدن عشق
زود به داد من رسيدي
اما وقتي شادم امروز
تو نپرس از حال ديروز
اگه زندگي دو روزه
بيا با هم باشيم يك روز
تو با خوشبختي ثابت
منو ساختي ساده عاشق
روي زانوي شكفتن
ردشدن با هر دقايق
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟