ارسالها: 14491
#831
Posted: 11 Dec 2014 18:23
شب را ورق بزن
نويسنده: ازي آزبورن - روني جيمز ديو
مترجم: كارن رشاد
ناشر: مس
زبان كتاب: دو زبانه
مروري بر كتاب
بلك سبث
گروه بلك سبث در طول مدت حضور خود، كه مدتي بيشتر از طول مدت حضور موسيقي هوي متال است پيوسته گروهي نوآور و قدرتمند محسوب ميشده است و سرمشق گروههاي بسيار زيادي نيز بوده است، گروههايي چون مگارث، متاليكا، نيروانا و صدها گروه ديگر كه حضور قدرتمند خود را به نوعي مديون بلك سبث هستند.
به جرأت ميتوان گفت كه تأثيرات هيچ گروهي بر موسيقي متال به اندازه تأثيرات اين گروه نبوده است منتقدان به همين علت گروه بلك سبث را طراح و بنيانگذار تفكر هوي متال و راهگشاي موسيقي متال اوليه ميدانند.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#832
Posted: 11 Dec 2014 18:27
برشت، برشت شاعر
نويسنده: برتولت برشت
مترجم: علي عبداللهي
ناشر: آهنگ ديگر
مروري بر كتاب
مجموعه شعرهاي برتولت برشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#833
Posted: 11 Dec 2014 18:54
به لطف شب ...
مترجم: فرشته دونلو
ناشر: علم و ادب
مروري بر كتاب
گزيده اي از شعر شاعران فرانسه همراه شرح حال احوال كوتاهي از آنها
اين كتاب مشتمل بر چهل قطعه شعر از شاعران فرانسه است كه نخست اندكى دربارهى زندگى، و پس از آن ترجمهى اشعار، درج شده است.
ژاك برل:
هنگامى كه جز عشق
چيزى براى قسمت كردن نيست
روز سفر بزرگ
آن كه مىپرستيم
وقتى جز عشق نباشد
عقش من، تو و من
براى هستى قولهايمان
بدون دارايى ديگر
همواره بدان وفا داريم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#834
Posted: 11 Dec 2014 19:05
۸۳۵ سطر
نويسنده: ناظم حكمت
مترجم: ايرج نوبخت
ناشر: دنياي نو
روري بر كتاب
در شعرهايم از عشق، صلح، زندگي، مرگ، شادماني، اندوه، اميد و نااميدي سخن مي گويم.
مي خواهم هر چيزي كه به انسان اختصاص دارد به شعرم اختصاص داشته باشد.
من مي خواهم شعرهايي بنويسم كه هم از خودم سخن بگويد، هم يك يا ميليون ها انسان را مورد خطاب قرار دهد. شعرهايي كه از يك سيب، از زمين شخم زده از روح و روان انساني كه از زندان بازگشته، از مبارزه ي مردم براي رسيدن به روزهاي زيبا و از دردهاي يك انسان عاشق سخن بگويد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#835
Posted: 11 Dec 2014 19:10
یونانیت و آخرین قرن قبل از بشر
نويسنده: يانيس ريت سوس
مترجم: ليلي گلستان
مروري بر كتاب
خانه
جاده
درخت انجير
و پوستههاي آفتاب
كه مرغها در حياط خانه بر ميچينند.
ما اينها را ميشناسيم
آنها ما را ميشناسند
روي زمين، ميان خار و خسها
مار صحرايي جامه زردش را رها كرده
روي زمين ،
ويرانه مورچگان
و باروي زنبور با نيشهاي مهلكش ..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#836
Posted: 11 Dec 2014 19:16
ایوان بونین
نويسنده: ايوان بونين
مترجم: سهند آقايي - پروانه فخام زاده
ناشر: مشكي
مروري بر كتاب
گزیده شعرها ، سخنرانی نوبل ، ویژگی های شعر ، زندگی نامه
مجموعه نوبليها تلاشي است براي معرفي شاعران برنده جايزه ادبيات نوبل در دورههاي مختلف. اين شاعران اگر مهمترين شاعر دوره خود نباشند، بيترديد از برجستگان شعر دنيا هستند. شاعراني كه با نگاهي نو و سالم به زبان و جامعه خود، توانستهاند آثاري ارزشمند خلق كنند. كتابهاي اين مجموعه، علاوه بر شعرها، حاوي مقالاتي درباره زندگي و شعر هر شاعر، همراه با سخنراني وي در آكادمي نوبل است تا چشمانداز روشني از روزگار و دغدغههاي او پيشروي خواننده قرار گيرد.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#837
Posted: 6 Jan 2017 08:55
اسب را در نیمهی دیگرت برمان
سروده عطیه عطارزاده
در پشت جلد این کتاب آمده است: «برای ما که مشکوک به شکستگیهای دایمایم/ قطعیترین درمان/ گرفتن یک مغار و کندن اسبی سپید روی سینه است»
در یکی از شعرهای این کتاب به نام «من» میخوانیم:
«من
و آهن
و گوشت
و مثلثی دردآور
طوری بههم آمیختهایم که جدایی ناپذیریم
تنها میتوانی ارهای برداری
قدری از استخوان پایم راببری
و به پیراهن مردی ببندی
که دارد ما را به قصد جهان بهتری ترک میکند.»
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#838
Posted: 6 Jan 2017 08:59
تسکین
سید رسول پیره
در شعری از این کتاب میخوانیم:
تو برای این رودخانه خشک شده
دو ماهی قرمز آوردی
تو برای این علف غمگین که میان دره و کوهستان بود
نامی انتخاب کردی
هربار نگاهت میکنم
غم را در دلم مثل طاقه های پارچه روی هم میچینند
و هربار بیشتر دوستت دارم
ماهی قرمزی در حوض قلبم میغلتد
به من بگو
چطور میشود بهار را در قوطیهای عطاری تازه نگه داشت؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#839
Posted: 12 Jan 2017 07:05
علیه سنگ
مسعود ضرغامیان
بنای سادهایست پدر
مصالح دیگران را فراهم میکند
خانههایشان را میسازد
و خودش زیر باران خیس میشود
هر ماه
پاهای عقب افتاده را
با دستهایش به سرکار میبرد
غروب که میشود
تاولهایش را پشت در میگذارد
و با قلب به خانه میآید
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟