ارسالها: 24568
#1
Posted: 20 Dec 2013 16:23
با سلام و عرض ارادت
درخواست ایجاد تاپیک در تالار ادبیات
عنوان : چکامه سرایان کوچه های سبز ( اشعاری از رسول یونان - شهاب مقربین )
بیش از ۶ صفحه
کلمات کلیدی : چکامه سرایان / اشعاری از رسول یونان / اشعاری از شهاب مقربین/ کوچه های سبز/ چکامه سرایان کوچه های سبز
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#2
Posted: 21 Dec 2013 01:34
چکامه سرای یک
زندگینامه رسول یونان
رسول یونان (زاده ۱۳۴۸) شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است.
او در دهکدهای در کنار دریاچه ارومیه به دنیا آمد. هماکنون ساکن تهران است. او تاکنون چند دفتر شعر به چاپ رسانده است. گزیدهای از دو دفتر شعر رسول یونان با عنوان «رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت» توسط واهه آرمن به زبان ارمنی ترجمه شده و در تهران به چاپ رسیده است.
آثاری از او نیز توسط مریوان حلبچهای به کردی سورانی ترجمه شدهاست.
او از داوران جایزه ادبی والس بوده است.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#3
Posted: 21 Dec 2013 01:37
۱
تو با کشتی فیتز کارلدو خواهی آمد
از دور دستِ آوازهای بومی
تو با اسب زورو
از میان نور و موزیک
و حتما"
در ورای شنل بلندت
آفتابی پنهان کرده ای
شاید هم
از کوپه ای درجه سه پیاده شوی
تا هیچ فرقی نداشته باشی
با زنان فقیر و کارگر
که از پنبه زاران برمی گردند
بیا
که برای آمدنت داستانها ساخته ایم .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#4
Posted: 21 Dec 2013 01:41
۲
روزها پر و خالی می شوند
مثل فنجان های چای
در کافه های بعد از ظهر
اما
هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
این که مثلا"
تو ناگهان
در آن سوی میز نشسته باشی .
گاهی ، فنجانی
روی کاشی ها می افتد
حواس ما را پرت می کند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#5
Posted: 21 Dec 2013 01:45
۳
تالاپ ..
ماه بر بام خانه ام می افتد.
ادامه باران ها
همیشه زیبا نیست
و همین طور ادامه رویاها .
تو نیستی
و این شب سرد و غمگین
ادامه سرمه ای است
که تو به چشمانت کشیده ای ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#6
Posted: 21 Dec 2013 12:55
۴
زندگی
نوشتن شعرهای کوتاه
در شب های بلند نیست
اما من فقط نشسته ام و
شعر می نویسم
برای تو
برای گل های شب بو
برای ساعت بزرگ میدان شهر
که عقربه هایش کنده شده اند
کاش می توانستم کاری بکنم .
اما در گلوی این خروس
که روی شانه ام چرت می زند...
یک صبح افسانه ای چرک کرده است .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#7
Posted: 21 Dec 2013 12:58
۵
تو در منی
مثل عکس ماه در برکه
در منی و
دور از دسترس من
سهم من از تو
فقط همین شعرهای عاشقانه است
و دیگر هیچ .
ثروتمندی فقیرم ،
مثل بانکداری بی پول
من فقط آئینه تو هستم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#8
Posted: 21 Dec 2013 13:00
۶
من به آرزوهایم دل باختم
نه به تو
تو اصلا" وجود نداری
که چشم های آبی داشته باشی
و یا در زنبیلت
آفتاب حمل کنی
اگر ملکه ای از تو ساختم
به خاطر این بود
که فکر می کردم
تو می توانی
مرا به آرزوهایم برسانی همین !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#9
Posted: 21 Dec 2013 13:02
۷
ما در خواب
همدیگر را دیدیم
ما خواب های همدیگر را دیدیم
یکی از ما وجود ندارد
یا تو
یا من
و این بیداری کاملا" مشکوک است
بیا به خوابهایمان برگردیم
به سرزمین ماه و قصه
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#10
Posted: 21 Dec 2013 18:54
۸
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand