ارسالها: 24568
#11
Posted: 21 Dec 2013 18:57
۹
عشق
آدم را به جاهای ناشناخته می برد
مثلا" به ایستگاه های متروک
به خلوت زنگ زده واگن ها
به شهری که
فقط آن را در خواب دیده...
وقتی عاشق شدی
ادامه این شعر را
تو خواهی نوشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#12
Posted: 21 Dec 2013 19:00
۱۰
دیوار خانه تو
هر روز بالاتر می رود
خداحافظ محبوب من !
تو را دوباره نخواهم دید ....
حالا که
این شعر را می نویسم
کارگرها
آنجا مشغول کارند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#13
Posted: 21 Dec 2013 21:56
۱۱
من و تو
پشت یک میز چوبی می نشستیم
و آن میز چوبی
در کافه ای ساحلی بود
و آن ساحل
در سرزمینی ممنوع
کتاب را سوزاندند و
از خواب بیدارمان ردند
نه تو بودی
و نه من
ما قهرمانان پوشالی یک داستان بودیم.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#14
Posted: 21 Dec 2013 21:59
۱۲
حالا باید بر شانه های دریا باشی !
درست مثل آفتاب صبح
حالا باید سرخ و آبی باشی !
سفر بخیر ای عشق زود گذر !
سفر بخیر !
تو هر چه بودی
به رنگ رویای من بودی
باید تو را دوست می داشتم
وگرنه
پاک نا امید می شدم از خودم .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#15
Posted: 21 Dec 2013 22:01
۱۳
هر جا که می رسم
تو به پیشوازم می آیی
حال آنکه
همیشه تو را
پشت سرم جا می گذارم و
راه می افتم
ماجرا از چه قرار است نمی دانم
یا تو معجزه می کنی
و یا من
تو را و جهان را خواب می بینم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#16
Posted: 21 Dec 2013 22:08
۱۴
کاش می شد
از خاطره ها جدا شد
آنوقت دیگر
چیزی آزارت نمی دهد
مثلا" ماه
او را به یادت نمی آورد
و گل سرخ
هدیه ای عاشقانه نیست
و ساحل هم
جایی ست صرفا" برای قدم زدن
نه گریستن ....
کاش می شد
از خاطره ها جدا شد.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#17
Posted: 21 Dec 2013 22:11
۱۵
اسمم را گفتم
مرا نشناخت
عینکم را برداشتم
مرا نشناخت
حالا مطمئنم
اگر پوست صورتم را هم کنار بزنم
باز مرا نخواهد شناخت
او دیگر عوض شده است
و چشم هایش
مال خودش نیست
پاهای زنی گناهکار
او را در خیابان ها می گرداند .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#18
Posted: 21 Dec 2013 22:14
۱۶
مرا تنها گذاشته ای
سهم من از تو
فقط سوختن است
انگار باید بسوزم و
تمام شوم
مرا در کافه ای جا گذاشته ای
مثل سیگاری نیم سوخته
مثلا" رفته ای که برگردی
شب از نیمه گذشته
اما از تو خبری نشده است ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#19
Posted: 21 Dec 2013 22:18
۱۷
نمی خواهم باور کنم که مرده ای
اما مرده ای
و من نعش تو را به دوش می کشم
لای ملافه ای از خاطره
متأسفم برای خودم
مرا همه با نام تو می شناسند
و تو گندیده ای
روی دوشم .
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#20
Posted: 21 Dec 2013 22:22
۱۸
بیهوده عاشق تو شدم
نه نامی داشتی
نه چهره ای.
و در تاریکی بازی می کردم
باید می باختم
حالا منم و دستهای خالی
و ماه سکه ای ست
دست نیافتنی
حالا منم و سرشستگی
قماربازان
سرشکسته به خانه بازمی گردند.
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند