انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 3 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

قرائت دوم من تویی (منصور بنی مجیدی)


زن

 
از چاله تا چاه


از بازخورد ِواگويه اي بلند
نيم خيز، برمي خيزي
گُسل ها و گُدارهاي معاصر
به سختي پشت سر مي گذاري
حكم به تاريكي زمين مي دهند!!/ تو در زاويه ي روشن ِ آن مي ايستي
و حواس چندگانه ي / خويش جمع مي كني
يك مجمر خاكستر/ از جگر ِآتش گرفته ات
به باد عطش مي سپاري

چمن زير پايت جِر مي خورَد
انگار دوباره
از چاله توي چاه مي افتي !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

آغازي بيهوده




براي چند سال علافي
خود را به خدا سپرده ام
ديگران ، از روي سر مشق ِنفسهام
خطوط ِبر جسته مي نويسند ...
اين خوشه هاي كهنه ي انگور
يا برگهاي درشت انجير
نمي دانم چه نسبتي با من دارند !؟
نيم قرن از آن روزهاي سخت مي گذرد
هر روز خود را مفت خرج مي كنم
تنها ، پياپي لب مي گزم
بي آنكه به گونه اي بوسه اي بزنم !
براي گريه ام محدوديتي نيست
خنده را براي خود قدغن كرده ام
چون بادهاي سرگردان
به بام خود
آشفته مي وزم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 

به چندين قرائت




قرائت دوم از من / تو هستي !
بي فوتِ وقت
مراد از من بگير !
كسي تابوتِ مرگم
مَته به خشخاش ، مي گذارد
به چندين قرائت ديگر
پخش مي شوم امروز و فردا
در غروبي كه زمان ، كش مي آيد
بايد به روي پنجه / به گور ، رفت !؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
پا به پاي شعر




آنكه به اتفاق شعر
انتظار مي كشد
به زبان مادري اش
هرگز ، چيزي نمي نويسد !
همبازي بزرگش را
جايي به ياد مي آورد
كه بر لبه ي چاقو
تكيه كرده است
به دستِ افليج
نان مي گيرد و بلوف مي زند :
كه امروز ، گرگهاي كليشه اي
در لباس ِبرٌه اند !؟
" اين " تمامي درد است
كه جا به جا مي شود همه جا !
و آن باباي عليل هم
تنها
با " پاشنه ي دست "
انگشت
روي غبار آينه كشيده است !؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تاريخ




كوروش ، عادلتر از داريوش كبير !؟
و داريوش ، ظالم تر از خشايار ، بود ...
انوشيروان عادل !
بويي از عدالت نبرده بود
و مزدك و ماني
وزر و وبال گردن من هستند
گناه آسيابان مَرو هم
نه كشتن يزدگرد سوم
بَل : دزديدن ميراث فرهنگي من است !
اينك ، از آن همه عظمت !؟
تنها ، گربه اي باقي مانده است
به شماره ي ثبتي : يك مليون و شش صد و-
چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تاسف




........ چهار گوشه ي زمين
از تخت افتاده است
آسمان ، بر سَر ِستاره ها
تخم تاريكي ، مي پاشد !؟
كار انسان ، پر كردن چاله ها نيست فقط
سياه چاله ها ، در راه است
سنگ ِتمام / سنگ ِمزار شاعر است
آنهم وقتي كه : شعرش ، شيهه مي كشد ...
- اگر در گستره ي خود ، گندم مي كاشتي
امروز ...
به گدايي نان ، نمي افتادي !؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شُغاد




آنكه سايه ي برادرش
با تير چند شعبه ، مي زَند
امروز
نه از جنس قابيل است
و نه
قابليت هابيل را دارد
بلكه : راستش را اگر بخواهيد ...
- اينكه اصلاً فرزند آدم نيست !؟
تازه ، اگر هم باشد
خواهران تني و نا تني اش
حاضر نيستند به خاطر برادر و نا برادري اشان
ديگر ، دامن دامن كه سهل است
قطره قطره هم
اشك بريزند !؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
چاه ترديد !؟




احساس مي كني احساست مرده است
ظاهراً ، فرصت هجرت از خود
از دست داده اي
سر پيري ، معركه گيري ...
- عشق ، ورزيدني ست
نه چيدني !
- دوست نه چندان عزيزم !
چاره ي ترديد هايت ، امروز
ته چاهِ يقين است !؟
يك دانه ي حساب شده هم
نتيجه مي دهد
اين طبع دست آموز تو
گاو پيشاني سپيد شده است
وقتي جوان بودي
راه خانه ، گم مي كردي
اكنون كه پير شدي
خيلي دير ، به خانه مي رسي ! ...

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
هِي هِيو هاي ِهاي ِمن




شاعر جماعت ، زود مي ميرد !
اين يك قرارداد ِيك طرفه است
اما ، بوي گند نمي دهد – مثل بعضي ها –
اين سكته هاي خودماني
تحتِ پوشش ِزندگي ، صورت مي گيرد !
زبان بازي / چاره ي كار نيست
ما ، اشتباه كرديم
سايت خودمان ، گشوديم
همه ي اينها را :
يك شبان قديمي
به موسي ، گفت !؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
حكمت تموچين !




از صفحات كهنه ي تاريخ
كاملاً پاك مي شوي
با گلايه هاي گِل آلودت
كجايي كه دستت بگيرند به جهنم !؟
نه آن درختي كه از ريشه افتاده باشي
بي كوچ زاغي و كلاغي
بي كارناوال جَهاز ِعروسي
گندم از جو شدنت برگشته است امروز ...
- مي روم جلد چندم تو را بخوانم
با حواسي
كه پَرتِ آبم !

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 3 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
شعر و ادبیات

قرائت دوم من تویی (منصور بنی مجیدی)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA