انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

قرائت دوم من تویی (منصور بنی مجیدی)


زن

 
سرود پرچم


با رعشه اي شبانه ...
در عطري نمناك
از دستي كه صميمانه
به همه جا دراز ...
ولي از همه جا، كوتاه مي شود !!
بگذار، آتش بگيرد
اين منم كه سرود ستايش تو را /مي نالم !
به آراستگي پرچم كشورم
و اين ستاره هايي
كه گويا
هيچ قيمتي ندارند!؟...

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
ته مانده هاي خيال


اين سنگ واره
لاشه ي قديمي ماست (فُسيل )
كه دل زمانه
در لابه لاي ِ آن
بكلٌي ، گنديده است
ما، روزي ، روزگاري
كودك ِ اساطيري ، تاريخ ِ حماسه بوديم
ديو ِهفت خوان
يكايك ِ ما را، در شاهنامه ي خود
به بندِ بندگي كشيد
به همين خاطر
زياد رشد نكرديم
ولي هنوز هم ، خود را، قهرمانِ بي رقيب مي دانيم
و در امتداد خواب و فلز !
خود را به آب و آتش مي زنيم
طول و عرض هم ، تكرار مي كنيم

براي همين است
كه از خير تمدن
با خيال راحت ، گذشته ايم
كه اينچنين ، زير آفتاب عالمتاب
تبخير مي شويم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
پژواك يك صدا


دره هاي پر گرگ و پر برف
امروز
وقتي به هم مي رسند
زوزه مي كشند
و با عكس صدايشان
دل هر كوهي ، مي لرزانند

زمين ، اگر صاف باشد
باب ميل هيچ پلنگي نيست
اما
فتح قله هاي بلندِ پُر برف
دل و جگر شير مي خواهد شير !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
غريب وطن


درختان ، سكوت مي كارند
داد و هوار ، درو مي كنند !
هم غربتي هامان
غريبه ام مي خوانند
من ، تا يادم نرفته
گذشته اي بر متن كهنه ام
جا مانده ام اينجا ، اي دريغ !
گر چه ، بار بي شماري از دوش شما ...
زمين گذاشته ام
اما ، در آتش فاصله ها
هر روز و هر شب ، مي سوزم
واي از دست " اين ذهن ِمرگ انديش ِمن ! "
دوستان !
توقف جايز نيست ...
- مرگ مهربانم
چرا از من دوري مي كني ؟! ...

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
يلداي پير


ميان انار و انجير
هندوانه ، قسمت مي كنند
يلدايِ گيس سپيد
پر حرفي مي كند !
هزار دايره ي وضعي و انتقالي
از مدار تشنگي اش عبور كرده اند ! ...
- ميان انسان و عشق ايستاده اي
كه بر كتيبه ي يادش ، باد نشسته است
آن بادي كه در صفحه اي موزون
رنج تو را به آواز بلند مي خواند !
دلواپس اشكهاي خود نيستي
مي ترسي با لبخند شوخ عكاسي
تحقير شوي !
- تنها ، ثروت كلان ما
نگريستن است
چه چيزي ، حواس چند گانه ي يلدا راپرت كرده است

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تصادف با گاري !



از هم اكنون آغاز كن !
فردا ، خيلي دير است
اگر چه از صفر شروع مي كني
اين قصه ي پر غصه را بنويس !
با اينكه چهار سمت جغرافيايت مي سوزد ...
تو اگر بخواهي ، سطرهاي دلت ، كج نمي روند !
اول ، به قامت " الف با " خيره مي شوي!
و با حيرت تمام از ميان حروف ساير ملل ، مي گذري
در حروف حلق ، مكث را حلق آويز مي كني ! و در يرملون قلب به ميم مي شوي
در " گچ پژ " خودمان ، به بي راهه مي روي ...
خود را به ياد مي آوري كه سر در گم قهرمان قصه اي
كه راه دبستانت گم كرده اي!؟
- تكه هاي سرخ بوق ِبنز و" ماكسيما "
از خواب غفلت ، بيدارت مي كند
اما ، چه سود ، جسم لاغر و نحيف در فضاي تصادف پخش مي شود
- هر روز جهان را ، ساده تر از ديروز مي پنداريم
بهار ، فرصت خوبي ست از براي سبز ايستادنت ..
.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
در چمدان آقا بزرگ



زنده به گورم مي كنند ...
به بهانه ي سه قطره خون
به حكم حاجي آقايِ هدايت
كه كودكي شاد نبوده ام
در ميانسالي !

- سگ ولگردي هم
به يادِ تلخون ، از ايران تا پاريس
پارس مي كند
به گستره ي بوف كور
خود كشي ، آغاز مي شود
از رود سن ، لُوار ، گارُن
عجب ! بي نتيجه است
تا خانه ي اجاره اي پاريس
با درزهاي پنبه گرفته اش
گاز ، گاز ، گاز
تا مرز يك مرگ خيلي شيك
تا مرز ماندگاري ! ...

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تعبير يك خواب



- اين شبها
گذار و گُدارهاي روز را ببين
چگونه غارت مي كنند !
فصلهاي باغ چرخش ِايام
نگران تر از :
گل و پرنده مي پرند
ترس از وزشي نا به هنگام
تن سيبهاي پر جاذبه مي لرزند !؟
مردابهاي بو گندو ...
به سرزمينهاي روشن ، جاري مي شوند
قدر مسلم ، همه چيز براي خداست !
ديگر " روز " از روزنه ها مي گريزد
لب برگِ غنچه ها
به دوخت و دوز شبانه ، افتاده اند
- راوي مي گفت : در خواب و خور گياه و پرنده هم
دست برده اند
در سوگِ ساكتت سالي گريستيم
خوابم شگفت
تعبير شد !

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
موضوع ، بود و نبود ما ، نيست



از هزاران شبكه هاي تنگ و تاريك
با درد و دريغ ، عقب مي كشي
از آستانه ي درها و ديوارها ، مي گريزي
گويي ، هرگز ، نبوده اي ...

در اين سبزهاي سرخ
شبديزها ، خسته مي چرند !
خسته تر از چارچوب پرده اي عتيقه
تكه ابري در اين بوم
آماده ي گريستن است
آنكه : " در لطافت طبعش خلاف نيست "
در برابر شعله هاي آتش هم
خم نمي شود !
از هزاران شبكه هاي تنگ و تاريك
عقب مي كشيم
گويي ، هرگز نبوده ايم !؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
آرزوي محال


همه چيزش
به پژمردگي خنده ي لهيده اش بود !
روي لبهايش ، بي قراري مي كرد
كه نيمه شب ، حلقه بر در مي كوفت
از آبهاي سرد پنهان برآمده ...
از بخت بد ، اين بار ، بي ملاحظه
لاله ي سرخ جوانيش
پيش چشم همه مي سوخت !
رنگ نشاط داشت يا نداشت
- بهانه اش چه بود !
- مي گفت : طبق مقررات نمي خنديم
- چند فصل آنطرفتر
دود غم ، تا عمق ادراكش ، پيش رفته بود !
و با خود مي گفت : شمعها ، لابد از دو سر مي سوزند
اين هم ، بهانه اش بود !
بدست اين سالهاي طاعوني ...
كه لنگر انداخته است
به چله نشيني همه ي ما ...
اين روزهاي سياه و خاكستري
به اين سادگي
روشن نمي شوند !؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 5 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
شعر و ادبیات

قرائت دوم من تویی (منصور بنی مجیدی)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA