ارسالها: 6368
#101
Posted: 11 Jan 2014 10:29
همسر زمستون
تویِ سـطلِ زبـالـه می گـردم
پیِ یک برگه شعرِ خط خورده
سطری از جنسِ عاشقانه ی ما
واژ هایی که رو ورق مـرده!
قـهـرِ تو مـردنـو تـداعـی کـرد
مرگِ شاعر توو قلبِ شعراشه
از پـسِ عـشقِ پـُر تـرانـه ی ما
فک(ر) میکردی جدایی پیدا شه؟
غـرقِ دریـایِ مـویِ تـو بودم
ولی اون تیـرگـی یه مـردابـه
زهرِ چشمی گرفت ازم چشمات
که شبـیـهش فـقـط تویِ خـوابه
منِ مـحتـاجِ بـی کـس و سـاده
بـه یـه عـابــر تـمـامـو دادم
ولـی قـانـونِ تـو به رفـتن بود
احـمـقـانـه کـنـارت ایـسـتـادم
شـبِ یـلـدا رسـیدی و اسـفـند
رفـتـی از خـونـه توو دلِ غربت
فک(ر) کـنـم هـمـسرِ زمستونی!
من بهونم بـرایِ ایـن وصـلـت!
هُـرمِ آغـوشِ تو زمـسـتونه!
کَـفَـنـی واسـه جشنِ مردنِ من
حلقـه ی دستِ چپ روانی شد
مـثلِ داره به دورِ گـردنِ مـن!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#102
Posted: 11 Jan 2014 10:30
تـو بـرام حـسِ زردِ پــایـیـزی
ابرِ تیره نشسته توو چشمـات
واضحه از یه بــغــض،لبریزی
برگِ سـبـزی نمونده توو قـلبـت
تـو بـرام حـسِ زردِ پــایـیـزی
رفتنِ تو صدایِ خِش خِش داشت
تازه احــســاسِ بــرگــو میـفــهمم
له شدن زیر پایِ تو ســـــــخــتـه
با قـدم هـــات،مــــرگـــو میـفـهمم
کـوچـه هم رفـتـنـت رو بـاور کرد
وقتی که نـاله های بـرگـو شـنـیـــد
وقــتـی احـسـاسِ عـاشـقـی پـَر زد
تــویِ بــاغـچـه شـقـایـقـم خـشـکید
خـیـلی وقـتـه کـه سـرد و بی روحی
بودنـت چـشـم مـن رو شـرجی کرد
مـثـل تــَرکـِـش شـده غـمِ عـشـقـت
یِــادِ بــوســَت لـَبـَم رو زخـمی کرد!
گـفـتی مـیـری و تـوو دلـم مـُردی
مـن بـه کـوچِـت،بـه جـاده خنـدیدم
مـــنـو از رفـتـنـت نـتـرســونــم
من هـمـونـم کـه مـرگـتـو دیـدیـم!
بــاز هم این ترانــه مــرثـیـه شـد
قـاتـلِ عــاشــقـانـه هـا تـو شـدی
ایـن قـلـم رو بُـکـُـش که از امروز
شـاعـرِ ایـن تـرانـه ها تـو شـدی
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#103
Posted: 11 Jan 2014 10:31
لطفاً از خاطراتِ من بـیـرون!
حالم از لحظه هایِ ما با هم
حالم از حسِ تو بِهَم خورده!
لطفاً از خاطراتِ من بیرون!
برو دنبالِ مردِ دلـــمــرده!
بودَنِت رنگ عاشقیو نداشت
برو که تشنه یِ هوس کم نیس!
لایــقِ اوجِ آســمــون نــشــدی
برو توو قلبِ شب قفس کم نیس!
تو خودت کُشتی حسِ خورشیدو
شدی مـُـزدورِ بی اراده یِ شب!
انتخــابِ تو تیــرگی ها بـود
برو گُم شو توو سوزشِ این تب!
برو واسه تـمـومِ مـردمِ شـهـر
مثه لیوان،یه بــــار مصرف باش!
بعدِ هر جرعه ای از آرامش
واسه یِ له شدن تویِ صَــف باش!
ولی توو لحظـه لحظـه یِ دردات
یادِ عـشـقم شـکـنـجـه گـر میـشه!
یـادِ آرامــشِ دلــِت بــا من
علّتِ اشـک و چـشـمِ تـر میـشه
آخـرین لحظه ها نگاهم کن
من چه آبـادَم و تویی ویروون!
آخـرین دادو مـیـزنم که بـری
لطفاً از خاطراتِ من بـیـرون!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#104
Posted: 11 Jan 2014 10:32
نخند بانــو
نخند بانو،به حالِ عاشقِ شبگرد
کجایِ قصه یِ این درد،بامزست
بگو ما هم بخندیم و بدونیم که
کجایِ گریه یِ این مرد،بامزست
منو نادیده می گیری،حواست نیست
یکی با هر نگات میتونه آدم شه
تو حوا باشی یا نه بودنت پیشش
میتونه علّت بُطلانِ ماتم شه
ولی تقویمِ چشمات،آخرِ دِی بود
میشه از پشتِ عینک رقصِ برفو دید
زمستون با تو هرشب تویِ این خونست
تویِ تیرم باید با صد پتو خوابید!
سوالی با جوابش تویِ ذهنِ من
میپرسه علّتش احساسِ عادت بود؟
جوابش ریشه هامو میسوزونه،چون
تَهِ قلبم بهم میگه:خیــــانت بود!
میگن تو دشمنم باشی زمین خوردم
واسه اینه که یک عمره زمین گیرم
من امشب تویِ این مردابِ بی واژه
به دنبالِ ترانه،ســـــخت،درگیرم!
میخواستم زهرِ نفرت باشه توو قلبم
ولی گِریَت منو دیوونه تر میکرد!
غلط کردم!بخنــد،بانویِ عصیانگر
غمت این خونه رو ویرونه تر میکرد!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#105
Posted: 11 Jan 2014 10:33
این کلیشه،جداییِ من بود
شاکی ام،از تو نه،از این چَمِدون
که تورو با خودش،به غربت بُرد
شاکی از لحظه هایِ ما با هم
که این عشقو به دامِ عادت بُرد
فِک(ر) می کردم عجیب تر باشه
روزِ پُر درد و تلخِ رفتنِ تو
خیلی ساده تو کم شدی ازمن
من اسیرِ شبِ نبودنِ تو
فک(ر) می کردم غروبِ یک جمعه
تویِ بارونِ سردِ پاییزی
تَر کنه صورتِ تورو بارون
تا نبینم که اشک می ریزی
زیر بارون کنارِ هم باشیم
تو بگی خاطراتی از دیروز
بگی از روزِ اولین دیدار
از دلِت،از نگاهِ من اون روز
بعد،با گریه حرفتو بزنی
بگی میخوام،ولی نمی تونم
بری ترکم کنی با یک بوسه
وقتی من علّتو نمیدونم
واقعیّت ولی تفاوت داشت
تویِ یک ظهرِ گرمِ مردادی
تو با لبخندی خالی از غُصه
حَلقَتو کَندی و به من دادی
بی خداحافظی درو بستی
خونه هم شوکّه شد از این رفتن
تویِ گرما،جهان زمستون شد
لحظه هام رف(ت) به سویِ یخ بستن
فصلِ سبزِ تولّدِ دنیا
آخرین فصلِ با تو بودن بود
شاید این حرف،کهنه بود،امّا
این کلیشه،جداییِ من بود!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#106
Posted: 11 Jan 2014 10:34
درد مشترک
عشقِ من ما اسیرِ یک بغضیم
من و تو دردِ مشترک داریم
گِریَمونو جهان نمی بینه
ولی توو قلبمون تَرَک داریم
فاصله دردِ عاشقانه ی ماست!
فاصله این قلم رو شاعر کرد!
این اراجیفِ خسته رو کاغذ
اشکِ خودکاره تویِ دستِ یه مرد
مردی از جنس جنگلای شمال
ساکت اما پر از جوانه ی عشق
دوری اما به گوشِ عاشقِ من
تپش قلبِ تو ترانه ی عشق
جاده راهِ من و تورو بسته
پس قراره تو از کجا برسی ؟!
این جدایی بمونه من مُردَم!
بهتره قبل از انتها برسی!
من پر از حس گریه ام امّا
وای از این بُغضِ تلخ و پست و دورو
یا من اشکم تمومه یا اینکه
خیلی راهه میونِ چشم و گلو!
ولی بارونیه هوای چشات
نمیدونم گناهِ ما چی بود
اگه تقدیرِ عشق این باشه
پس خدا حامیِ جدایی بود!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#107
Posted: 11 Jan 2014 10:35
وحشی
یه عاشق کنارت نشسته،ببین
میتونه با هر اشکِت عصیان کنه!
مثه رودی که وقتی بارون بیاد
میتونه که وحشی شه،طغیان کنه!
یه شاعر که قبل از تو هرچی نوشت
توش احساسِ عاشق رو از یاد بُرد
ولی بعد از اینکه تو پیدا شدی
همه برگه هاشو یهو باد بُرد!
یه جوری گرفتارِته،حاضره
واسه بودنِ تو جنایت کنه!
خودش قاضی و حُکمِ غیر از تو مرگ
نمی خواد که عشقش خیانت کنه!
جنونش برایِ تو ثابت شدست
میگی بودنش آبرو ریزیه!
از اول که این مرد اینطور نبود
یه بارم نپرسیدی دردش چیه
نه سیگارییه،با یک پُک،نرم شه
نه با قُرص،کم میکنه یادِتو!
تو ازبس که پرخاش کردی باهاش
شده عاشقِ داد و بیدادِ تو!
نگو چوبِ خُشکِ جلو ف(ح)شِ من!
من هر چی که میگم نگا(ه) میکنه!
شاید وقتی دیدِت براش بُت شدی
نمیخواد توو ذهنش خرابت کنه!
میترسم یه وقت صبرِ اون سر بیاد!
یهو دیدی حسش رو با زور،کُشت!
یه روز این بشه تیترِ روزنامه ها
زن و شوهریو سیا(ه) نور، کُشت!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#108
Posted: 11 Jan 2014 10:36
دوری...
یه گوشه از این گربه ی غم زده
یکی دوره از حُرمِ آغوش تو
میدونه که از دوری سردِ تنت
میخواد امشبم باشه تن پوشِ تو
همه لحظه هاش بی تو بی حس شدن
تو نیستی اونو ساعتا دشمنن
برای رسیدن به روزِ قرار
تا اونجا که میشه همو میزنن
میدونه به اندازه ای عاشقی
که حست نذاره خیانت کنی
ولی ترسش اینه با این فاصله
تو کم کم به کمبودش عادت کنی
بدونِ تو جنگل براش سبز نیست
براش مثه زندونه این دهکده
یه جوری نگاش میکنن آدما
بهش میده حسِ یه غربت زده
میخنده ولی از چشاش واضحه
که لبخندو روی لبش دوختن(د)
یه آرامشِ سرد توو چهرشه
توو قلبش ولی آتش افروختن(د)
نباشی یه فصله همه زندگیش
تمامِ جهانش زمستونیه
نمی فهمه برگ و گلِ باغچه رو
بدونِ تو حجلش چراغونیه
با این خاک غربت درِش سبز شد
نهال امیدی که رویاییه
توو اون رویا یک ماه از عمرتون
پر از ساحل و شورِ دریاییه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#109
Posted: 11 Jan 2014 10:37
یه لحظه خودت رو بذار جای من
یه لحظه خودت رو بذار جای من
ببین میشه بی عشقِ تو سر کنم ؟
نخوا(ه) تا که از بودنت رد بشم
نخوا(ه) حس پاکم رو پرپر کنم
یه لحظه خودت رو بذار جای من
یه بار جایِ من این جهانو ببین
ببین بی تو تاریکه روزای من
بیا جایِ اشک توو نگاهم بشین
یه لحظه خودت رو بذار جای من
بدونی چرا توو ترانم غمه
چرا توو بهارم زمستونیم
چرا علت شاعرانم غمه
یه لحظه خودت رو بذار جای من
بفهمی چرا می پرستم تو رو
چشاتو نمیشه کشید رویِ بوم
ولی توو غزل می نویسم تو رو
یه لحظه خودت رو بذار جای من
ببین بی تو این خونه هم غربته
بدونِ تو بارون عذابه برام
هیاهوی مردم برام وحشته
یه لحظه خودت رو بذار جای من
بفهمی به برگشتنت مؤمنم
نگو پوچ و بی فایدس(ت) انتظار
به امیدِ دیدار تو زنده ام
یه لحظه خودت رو بذار جای من
شاید عمق زخمم رو باور کنی
خدا رو چه دیدی شاید اشکمو
ببینی و خندت رو کمتر کنی
یه لحظه خودت رو بذار جای من
شاید قلب سنگیت یکم نرم شه
ببین قانعم که به خوابم بیای
توو رویا تنم با تنت گرم شه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#110
Posted: 11 Jan 2014 10:39
تک درخت
یه درخت خشک و تنها
توو یه دشت دور بودم
برگی رو تنم نمونده
من با غصه جور بودم
خسته و بی کس و تنها
کسی هم صحبت من نیست
هیشکی غیرِ باد پاییز
همدم غربت من نیست
اما بعد از این همه سال
تازه عادت کرده بودم
چشمامو رو غصه بستم
دل به تنهایی سپردم
اما یک روز بهاری
ای پرنده تو رسیدی
خلوت منو شکستی
پرده ی غمو دریدی
تو یه حس سبز بودی
با من از عاشقی گفتی
رو تن خسته و خشکم
واسه موندن لونه ساختی
زندگی دوباره برگشت
با صدای خوندن تو
پر شد از برگ و شکوفه
تن من با بودن تو
توی لحظه های با تو
شدم از عشق تو لبریز
ولی اون روزا گذشتن
رسیدیم به فصل پاییز
یار کهنه ی من اومد
باد پاییزی تن سرد
ولی از روی حسادت
زد و لونه رو خراب کرد
توام تا خونتو دیدی
از رو شاخه پرکشیدی
رفتی گم شدی توو ابرا
تک درختتو ندیدی
حالا بی تو خشک و بی روح
پوچ و گنگ(ه) بودن من
دیگه امیدی ندارم
پرم از حس شکستن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...