ارسالها: 14491
#1,231
Posted: 8 Apr 2014 21:02
زندگی
خسته ام از این زندگی خسته ام از این تنهایی
رفتی از این زندگی چرا دل و زیر پا له کردی
دلی که عاشق تو بود آخه عاقبتش این بود؟
دلم بازیچه تو بود بازیچه دل بی رحم تو بود
نگاهت به زندگی سیاه و سفیده میگی همه سیاه و سفیدن
کی می خوای یک رنگ باشی با همه یک دست باشی
زندگی رنگ و وارنگه پستی و بلندیاش قشنگه
این حرفای دل منِ چرا میگی این بت منِ
آره ، بت عاشق تو بود عاشق بی مثال تو بود
بت ُ راحت شکستی نگفتی می شکنِ دلتُ کسی؟
رسم روزگار این بوده خوبی با خوبی ، بدی با بدی بوده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,232
Posted: 8 Apr 2014 21:03
نامه
نامه ای زدم بر باد برسد دست یار
نامه ای همچون نسیم آرام و دلنشین و با وقار
نامه ها زدم بر باد بیارد خبری از یار
شعرم بر لب و سازم در دست می خوانم همچون نسیم
آرام و دلنشین و با وقار می شینم گوشه ای در انتظار
تا برسد خبر از یار یار بی خبر از من و من بی خبر از یار
انتظار پوستِ جوانی را گرفت ساز خوش صدای مرا گرفت
همراه این غافله ام کرد در گذر زمانه گم کرد
دست زمانه یاری کرد خاک را بالینم کرد
نامه ها به پایان آمد خبری از یار نیامد
یار هر چه ز من دور شد مثل کوه با عظمت شد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,233
Posted: 8 Apr 2014 21:03
خاطره بازی
بازی می کنم با کلمات تا بسازم ترانه ای با اسمت
با اون اسم آسمونیت که مثل دریا زیباست
تو زیبایی تو مهربونی مثل آبیِ بیگرانی
تو قسمتی از وجودمی که همیشه کنارمی
تو هدیه ای از خدایی فرشته آسمونی روی زمینی
من بی تو نابودم اگه از تو دور باشم
با تو واژه معنا شد معنایی با نام عشق شد
خاطره بازی زیر بارون روی نیمکت خیس خیابون
چه زیباست نگاه عاشقانت وقتی نگاهم به نگاهتِ
دستای گرمت توی دستامه گرمی عشقت توی فلبمه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,234
Posted: 8 Apr 2014 21:04
نیمه گمشده
تو انقد خوب و مهربونی که واژه ها لالن از توصیف تو
تو نیمه گمشده من بودی که تو غبار زندگی گم شده بودی
سکوتت پر حرفا ناگفته ست چشمات پر نگرانی و بغضت تو سینه ست
بگومی درخشی تو آسمون تنهایام تا روشن کنی خونه تاریک فلبمو
خسته ام از سکوت این خونه که مثل منه دیوانه ویران ست
گرمای عشق توی نگاهت جون میده به این دستای سردم
زندگی با عشق تو زیباست مثل تولد دوباره قلب هاست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,235
Posted: 8 Apr 2014 21:04
ترس
شب با ترس می خوابم از ترس بیدار میشم
این روز ها این ثانیه ها میگن از روز رفتن و تنهایی ها
ترس جدایی از تو رهام نمکنه مثل ترس ماهی از خشکی رهام نمیکنه
تو روز بودی من شب تو آفتاب بودی من مهتاب
رویا های رنگارنگ من رویاهای سیاه و سفید شدن
آسمون صاف و آفتابیِ دلم تیره و خاکستری شدن
کابوس شب های سردم واقعیت روز های گرم شدن
واژه زندگی دیگه معنا نداره زیبایی نگاه در گنجینه یار معنا ندار
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,236
Posted: 8 Apr 2014 21:05
بارون
دلم مثل آسمون گرفته روی گونم نم نم بارون نشسته
توی ایون زیر بارون دیدن بارون روی ناودون
یادم میاره خاطرات شیرینُ خاطرات خوش زندگی رو
اون لحظه های رویایی مثل رنگین کمون زیباست
آسمون بعد بارونی صاف و پاک و مهربونی
یه فرشته از آسمونی هدیه خدا روی زمینی
در بیابان خشک و تشنه بودم درجست و جوی چشمه بودم
جای تیک تیک ساعت صدایی بود صدای شکستن تنهایی بود
ایون خونه دلتنگ توست بارون منتظر دیدن توست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,237
Posted: 8 Apr 2014 21:06
دروغ
توی قلبم حبس ابد بودی من نگهبان قلب تو بودم
.حرفات مثل مه احاطتت کردن دروغات دورتُ احاطتت کردن
نمی تونم باورت کنم نمی تونم چشمامُ ببندم و پیشت بمونم
.حرفای عاشقانت دروغ بود کارات پیشم تظاهر و دروغ بود
چشمات و نگاهت پیشه من بود فلبٌ و حواست پیش اون بود
چه ساده وعاشقونه باورت داشتم چه یادگاری گذاشتی روی قلبم
مرهمه این یادرگاری گذر زمانه ست شاید فاصله ی بین ما گذر زمانه ست
خدا نگهدارت ، دعام بدرقه راهت تا نرسی به بن بست ، تا نمونی توی راهت
غرورتُ بشکنِ و بی خداحافظی بره تنها با غم ها بزارتُ ، بی خداحافظی بره
غم و غصه ها همدمه من بودن توی خونه سرد و تاریک با من بودن
پایان
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,238
Posted: 8 Apr 2014 21:09
عماد بهاری
بیو گرافی خاصی ندارد
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,239
Posted: 8 Apr 2014 21:10
چراغِ راه
پر از شب گریه های بی تو بودن
که دنیا رو به کامم تلخ کرده
مدینه شاهد افتادنم بود
مدینه بی تو هر روزش یه درده
داره میلرزه دست پینه بسته
که هر پینه ش یه شرح بی قراره
شب و نخل و یتیم و نون و خرما
ولی تفسیر امشب فرق داره
شب و تشییع و غسل و مادر و قبر
من امشب از همه امساک کردم
نمی خواستم ولی ناچار بودم
اگه خورشید و زیر خاک کردم
از امشب جای خالیِ نگاهت
تن این خونه رو بیمار کرده
همین خونه نشینی مُردنم رو
به تدریجی شدن وادار کرده
نگاهت هر افق خورشید اما
چرا هم گریه ی مهتاب بودی
چرا شعله، چرا خاکستر و دود
تو که مَهریه دارِ آب بودی
نمیگفتی ولی فهمیده بودم
به من طرز نگاهت فرق کرده
تو رفتی غربتِ سنگین این شهر
منو تو عمق گریه غرق کرده
نخواستی پا به پای تو بسوزم
نمیگفتی که هر شب درد داری
همه زخما تو بی من دوره کردی
چه درکی از غرور مرد داری
به دنیا گوشزد کردی که یک زن
میتونه تا کجا همراه باشه
یه شمع سوخته میتونه گاهی
واسه مردم چراغِ راه باشه
جدایی آخرین سر فصل ما نیست
اگه میری خیالت تخت باشه
برو با این پر و بال شکسته
اگه حتی پریدن سخت باشه
تو رو از دامن بارون گرفتند
نفهمیدن تو چشمات ابر داری
اگر چه مدفنت مخفیه اما
تو هر قلبِ شکسته قبر داری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,240
Posted: 8 Apr 2014 21:10
قدم بزن
قدم بزن صدای پات شبو گریزون میکنه!
عقربه های ساعتو به خواب مهمون میکنه..
قدم بزن تا غربتو بدی به دستِ جاده ها
پس بزنی دست غمو از رو تن پیاده ها..
هر قدمِت تو شبِ من ، چراغیه که روشنه
خورشید من طلوع کن از پهنهی این روزنه
پشت هر گریه شکستم
از کمینِ مرگ گفتم
از تـنِ زخمیِ بادو
بوسهی تگرگ گفتم
تو این اسارتِ قفس جا واسه ما شدن کمه
هر واژه شعرم حسرته ، هر ثانیه جهنمه
نذار بمـونـم تا ابد تـنسـوزِ آخـریـن نگاه
بدون تو هر وجبِِ جاده میشه یه کوره راه
خسته نشو که هر قدم نبضِ یه فریاد منه
نباید از دوری تو این منِ خسته بشکنه..
پشت هر گریه شکستم
از کمینِ مرگ گفتم
از تـنِ زخمیِ بادو
بوسهی تگرگ گفتم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟