ارسالها: 14491
#1,241
Posted: 8 Apr 2014 21:11
تلخ
یه ۷ تیر توی دستم خودکشی کرده! / صداش پیچیده لای درز دیوار و
توو تابلو یه نفر گوشِش رُ میبُرِّه! / برادر! از نصیحت دست بردار و
بذار صحنه برام خاکستری باشه / من از هر پنجره دیدار میسازم
از این سنگی که پیش پام مینْدازی / واسه آرامشم دیوار میسازم
به عمقِ پُک رسیدم تا ته سیگار / به اسمی که رو فیلتر داره میسوزه
و جا سیگاریِ من پر شد از پوکه / شبیه تَرکِشایِ جنگ هرروزه
«مثه یه چَک ، که شاکیه از دست بازجو
مثه یه جیغ ممتدم از بغضِ توو گلو
تزریقِ حسّ یه شورش علیه -ایست-
از جنس اعتراضمو از جنس شاملو..»
تو نَشْنیدی صدای زوزَه مُ آخر / آخه توی گلو میدون مین دارم
چقد سنگ تو رُ به سینه کوبیدم / که دور سینه هم دیوار چین دارم
توو شهر مرزی افکار تو هیچ وقت / گذرنامهی من ویزا نمیگیره
باید رنگ جماعت شد یه گرگ هرگز / میون گلّهی گرگا نمیمیره
میخوام رد شم بذار مرزاتُ بردارم / نذار دیوارمون بی پنجره باشه..
واسه این مادِّه گرگِ خسته هم بد نیس/به جای گوش توو تابلوش حنجره باشه
«مثه یه چَک ، که شاکیه از دست بازجو
مثه یه جیغ ممتدم از بغضِ توو گلو
تزریقِ حسّ یه شورش علیه -ایست-
از جنس اعتراضمو از جنس شاملو.
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,242
Posted: 8 Apr 2014 21:12
واگیر (!!)
هر روز کشته میشم و فریاد میزنم ، این کوچه از وجود یه اسطوره خالیه
از «قاف» رد شدم که به دنیا نشون بدم، سهرابیو که مرده رو دست شوالیه
مثل بلوط پیر پر از زخم کاریَم ، مثل یه کودتا توی شبهای قونیه
مثل یه جنگ که واگیر داره و ، از لیبی و عراق رسیده به سوریه
از روزمرگیِ زمین رد شدم ولی
باید جهانمو یکبار دیگه نو کنم
باید رویِ کلاویه تاریخو شوک بدم
نُت های دردِ یه قرن و تَـتـو کنم
دنیام شبیه آب گل آلوده جا گذاشت ، ناخالصیشـو رو تـنِ بی رحم صافیا
باید خودم رو از همه پنهون کنم درست ، مثل یه دانِ مرده تو بازیِ مافیا
قطبی که باز یــخ زده با بغض آدماش ، داره زمینـو با گِـلـه هـمـدســت میکنه
دنیایی رو ببین که با عرقِ رنجِ مردمش، هرروز تا حریم جنون مست میکنه
از روزمرگیِ زمین رد شدم ولی
باید جهانمو یکبار دیگه نو کنم
باید رویِ کلاویه تاریخو شوک بدم
نُت های دردِ یه قرن و تَـتـو کنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,243
Posted: 8 Apr 2014 21:13
مثل زایندهرود میخشکم!
یه سرود از حوالیِ بودا
یه شعار از کتیبهی زرتشت
یه فِراماسونیِ شیطانی!
که خودش رو نهایتا میکشت
.
یه نهال از درختِ ممنوعه
وقتی باید بِخشکه از ریشه
معـدن خالـیِ مُـهـمّـاتم!
که همیشه تو مرزِ تفتیشه
.
مثل زاینده رود میخشکم ، مُردن اینبار کار سختی نیست
یه کویرم که توی آغوشش ، خیلی وقته تنِ درختی نیست!
.
من یه اندیشهی تبر خورده
بکر امّا شبیهِ عهد نخست!
یه کشیـشِ بدون معبد که
ذهن و افکارشو نمیشد شست
.
یه کـتابِ بـدون تحریفم!
نه یه فرصت برای حرّافی
مثل صلحنامهای که میمیره
تویِ سرکوب های قذّافی!
.
مثل زاینده رود میخشکم ، مُردن اینبار کار سختی ...
یه کویرم که توی آغوشش ، خیلی وقته تنِ درختی ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,244
Posted: 8 Apr 2014 21:14
پوئن (!!)
مثه یه ساکسیفونِ پـیـر که فالش میخونه ، مثه مجسمه ای که فـقـط یه تندیسه
واسه شکستنِ من سنگ مهربون میشه، شبیه گرگ← که تنِ بچه هاشو می لیسه!
شکـسـت پشتِ شکـسـتـو فشار پشتِ فشار ، مچاله عـیـن یه قـوطـیِ لگـد خورده
بُر میخورم تو قرص های خوابو میدونم ، رو خواب هام میوفتن بَختکای افسرده↓
میدونم از خودمم شِکوه میکنم وقتی
تو دست سنگیِ این آدما تَبر میشم
بااینکه توی سکوتت پر ازگلایه شدم
بازم تو حرفهای نگفته مختصر میشم
شُل میکنم نفسامو به جنگ می خندم ، یه خاکریزِ پُر از مـیـن شدم تو قعرِ فلات
یه جنگلم که ورودیش تابلوی خطر خورده ، نبودنم یه پوئن میشه از تمام جهات!
یه ضابطه ی نسخ شده تو دفتر تاریخ ، یه منجنیق که اونورِ دیوار چین افتاده
کسی که سالهاست برای شنیده شدن ، به پای مرگ نشـسـته! به مـرگ تن داده↓
میدونم از خودمم شِکوه میکنم وقتی
تو دست سنگیِ این آدما تَبر میشم
بااینکه توی سکوتت پر ازگلایه شدم
بازم تو حرفهای نگفته مختصر میشم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,245
Posted: 8 Apr 2014 21:14
فرق ما (!!)
یه وقتایی خوشی جُرمه ، به حکمِ اینکه بی پولی ، تو این دنیای ماشینی
یه جایی کاره ای میشی ، گذشته ت میره از یادت ، زیر پاتم نمی بینی!
چشات از پول سر میره، واسه نونِ شبم هر-روز- باید سر خم کنم پیشت!
تو داری قصر میسازی، ولی رو شونه های من.. رو زانوهای هم کیشت
******
به چیزی داری مینازی، که محکومی به پس دادن
مـسـیـر آخرِت میشه ، هـمـیـن تـن به قـفـس دادن
با حـسـّی خوب مـیمـیـرم ، بـدون پول و گنجینه!
تو هم میمیری اما سخت ، من و تو فرق مون اینه
******
تموم دغدغه ت اینه ، که دنیات روی مُد باشه ، مثه جنسای تزئینی ت
تموم دغدغه م اینه ، نشم اخراج تا هر روز ، بذارم چایی تو سینی ت!
باید طی کنم این راهو ، که ناچارم به این بودن ، نه اینکه نوکرت باشم!
نمیشـی قهـرمان حـتّـی ، اگه با جبرِ ایـن بازی ، سیاهی لشکرت باشم
******
به چیزی داری مینازی، که محکومی به پس دادن
مـسـیـر آخـرِت میشه ، هـمـیـن تـن به قـفـس دادن
با حـسـّی خوب مـیمـیـرم ، بـدون پول و گنجینه!
تو هم میمیری اما سخت ، من و تو فرق مون اینه
******
جهنم درّه ای که من ، روش اسم خـونه میذارم ، واسه تو عین سـلولـه
هنوزم تن دیواراش ، با نبض زندگی قهره ، تو خاکش درد می لوله!
و سقفی که زمستونا، تو این -خونه- دلش -خونه- ، به حالم اشک میریزه
بگو دنیای ما دو تا ، واسه کی خوب تر بوده ، واسه کی رِقـت انگیزه؟!
******
به چیزی داری مینازی، که محکومی به پس دادن
مـسـیـر آخـرِت میشه ، هـمـیـن تـن به قـفـس دادن
با حـسـّی خوب مـیمـیـرم ، بـدون پول و گنجینه!
تو هم میمیری اما سخت ، من و تو فرق مون اینه
******
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,246
Posted: 8 Apr 2014 21:15
جمع و تفریق (!!)
تنِ سرد این ترانه پر از احساس نوازش
شب شعرِ آرزوها خالی از حتی یه خواهش
عکس خورشیدی که بازم از نگاهت قد کشیده
یه تبسّــم مالِ مـن باش تا جدایــی نرسیــده
نده تقدیرو به دستِ شب تلخِ قصه خونی
آخر قصه چی میشه؟ نه میدونم نه میدونی
فرصتی نمونده باقی واسه ی کوچ من و تو
قنبرک زده اقاقی واسه ی کوچ من و تو!
نذار این قصه ی شیرین بشه از گلایه حاوی
ما رو بی هم بنویسه دستِ بی رحم یه راوی
جمع و تفریقِ من و تو ، بود و نابودیِ فردا
بت تنهایی رو بشکن، تن بده به واژه ی «ما»
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,247
Posted: 8 Apr 2014 21:16
احساس نشناخته (!!)
هنوزم به یادت یه بغضِ عمیق
میوفته میونِ دلِ مشک ها
هنوزم اگه گوش ها بشنوند
تو میگی منم کشتۀ اشک ها
هنوزم یه احساسِ نشناخته!
منو بی هوا عاشقم میکنه ..
یه حسّی که هر سال این روزها
به قلبِ من اعلامِ غم میکنه ..
توی این شبا ناخودآگاه باز
به جونم میوفتند غم لرزه ها
نفس گیر دلتنگِ دیدارتم ..
دو تا بال کم دارم این لحظه ها
تو بودی که دائم صدا میزدی
ولی حیف من از تو جامونده مُ
با دستای خالی دارم میرسم ،
اگر چه یه مهمونِ ناخونده مُ ..
چه خوبه که مثلِ همه عاشقا
سرِ سفرۀ عشق تو دعوتم
چقد حسّ خوبیه اینکه منم
تو این واژه ها با تو هم صحبتم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,248
Posted: 8 Apr 2014 21:16
یک قرن تنهایی (!!)
بـیـن تکاپوی شـکـسـتـی نو
درگیرِ موج انفجاری سخت
من هستمـو یک قـرن تنهایی
من هستمو یک سایه ویک تخت
شبیه ساز کهنه ای که جاش
آغوشه این دیواره ، ناکوکم
هر نفسم نسیمی از مرگه
من به هوای خونه مشکوکم
از زندگی یک دیو میسازم
از عشق حتی منزجر میشم
انبار باروتم که یک روزی
با یک جرقه منفجر میشم
تبخیر مـیـشـم رو به آینده!
من آبــی ام که بین آتیشـه
سلول من تو قعرِ این زندان
هرگـز نبایـد انفـرادی شه..
گمشده ی رویای کی بودم!
من زندگیمو پای چی دادم؟
کجای جادّه راهو کج رفتم
که توی این بیراهه افتادم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,249
Posted: 8 Apr 2014 21:17
ما رو از قصه گرفتن (!!)
ما رو از قصه گرفتن ، آره ما رو رنگ کردن
عرصه رو به قصه خونا ، هر دقیقه تنگ کردن!
***
ما رو دست باد دادند ، توی شوره زارِ تبعید
اژدهایِ زردِ صحرا ، آرزوهامونو بلعید!
***
جنگِ نابرابرِ روز ، با یه لشگرِ سیاهی
اونا با شیرای گشنه ، ما با کاغذای کاهی!
***
فکر میکردیم میشه امّا ، دستمونو خونده بودن
واسه کُـشتن ترانه ، قلمو شکونده بودن
***
توی این بُحبوحه حتی ، سرد و بی صدا نموندیم
با ترانه هامون آخر ، شبو از این کوچه روندیم!
***
« واسه ما سکوت، فایده ای نداشت / جنگِ ما میراثِ این تعامله
از وسط رفتن چه توفیری داره / وقتی جادّه کج و بی تعادله ...
***
آدمای خوبِ قصه هامونو / دارن از خاطره ها خَط میزنن
تو رگِ قهرمونای ساختگی / دارن اعتبارِ مُفرَط میزنن!! »
***
ما رو از قصه گرفتند ، تا نباشه درسِ عبرت
تا یه مشت گرگِ دغل کار ، بزنن لافِ رفاقت
***
حرمت رفیق کجا رفت؟ نگو این حرفا شعاره
نگو آب از سر گذشته ، وجبش فرقی نداره!
***
جایی که روسـپیِ شهرو، جا زدن به جای لیلی
اسمتم نذار بدونن ، بِشو شخصیتِ جعلی!
***
قصه های ما رو بردن به قرنطینه ی فریاد
شاعری به جرمِ گفتن ، پای این ترانه جون داد
***
« واسه ما سکوت، فایده ای نداشت / جنگِ ما میراثِ این تعامله
از وسط رفتن چه توفیری داره / وقتی جادّه کج و بی تعادله ...
آدمای خوبِ قصه هامونو / دارن از خاطره ها خَط میزنن
تو رگِ قهرمونای ساختگی / دارن اعتبارِ مُفرَط میزنن!! »
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,250
Posted: 8 Apr 2014 21:18
ول مُعطّلی (!!)
اگه حرفامو میخونی اشکاتو ذخیره کن
نقّاشیم کن! آسمون زندگیمو تیـره کن
.
دوست ندارم تو رو توی این ترانه بشکنم!
نــمیـخوام گـنـاهِ اشکـات باز بیفته گردنم
.
صاحب تموم لحظه های من شدی ولی
منــو ول کردی تــوی اینهمه ول معطّلی
.
واقِعا هیچی نداشتم توئم حق داری بری
تــازه ممنونتــم هستــم که بـه روم نمیـاری
.
دستِ تقدیر؟ نه.. دست من تو رو اینجا کشوند
پس بگو بشکـنه دستی که ما رو بــهم رسوند!
.
لـبِ پرتگاه چشمات ، رو جنازه م گُل بریز
ایـن سقــوطِ آخـرو تو یـادِ من دادی عزیـز..
.
واسه خیلی آرزوهات بـایـد از من بگذری
برو خیلی ساده! حتّی فکر نکن مقصّری ..
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟