ارسالها: 14491
#1,361
Posted: 26 May 2014 05:32
فال قهوه
عذابم میده این تنهایی محض
نمی گم شایدم فهمیده باشی
تو فال قهوه ی لیلای زنگی
ته فنجون چشامو دیده باشی
چجور عادت کنم تنهاییامو
تو شهری که دوتامون چش به راهیم
واسه اینکه به یاد هم بمونیم
توی شب هردومون دنبال ماهیم
عذابم میده این قحطی هرسال
که شالیزارموهای توباشه
توآغوشی که احساسم رو میدید
یکی دیگه بیاد جای تو باشه
بگیرفال منو لیلای زنگی
بذار دیونه آروم شه دوباره
واسه یک لحظه خوشحالی کاذب
دروغ گفتن که اشکالی نداره
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,362
Posted: 26 May 2014 05:39
هم نسل
نجاتم ده تو ای نسل فرشته/که اینجا در خودم زنجیر دارم
گره ها با تنم در هم تنیده/به ظاهر من دلی چون شیر دارم
دیگه حسرت نخوردم تا که شاید/فرشته با صدام همدرد باشه
یه جایی توی آسمون می تونه/که تسکین دل یک مرد باشه
همون جایی که آدمهاش ببخشن/به تو تقدیری که وارونه چرخید
قرار بود تا که جای دیگه باشیم/ولی بازم کسی ما رو نفهمید
یه زن با گریه هاش می تونه اینجا/از این دنیای تو خالی رها شه
ولی یک مرد در هر حال باید/بریزه تو خودش تا بد نباشه
یه کوه غصه و دردم که باشی/چقد سخته که گریه ننگ مرده
می خوام من هم کمی خالی شم اینجا/خدا با قلب این مردم چه کرده
من از بس که نفهمیدم خودم رو/توی بغض غریبی جا گرفتم
از این حادثه بدتر من ندیدم/که از دریا به خشکی پا گرفتم
من از این آدمکهای تو قصه/به تنها بودن بی تو رسیدم
منو باور کن ای نسل فرشته/که از هرچی به غیر از تو بریدم
بگو بازم توی یک جای دنیا/می شه خورشیدو باشب روبه رو کرد
همه دیونه بازیهای مردو /می شه تو چشم یک زن جستجو کرد
بخواب با فصل سبزو آبی آب/تو با تن پوش رویای فرشته
به هر جایی که باشی بهترینی/از اول تا ته دنیا بهشته
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,363
Posted: 26 May 2014 05:40
تو رفتی
من این گوشه کنار دفتر شعر
کمی اونورترم یک قاب خالی
چشاتو من دیگه اینجا ندارم
نگاهم مونده روی نقش قالی
همه از تو می پرسن من نمیگم
یه شب بار سفر بستی و رفتی
به دنبال قدمهات گریه کردم
تظاهر می کنم پیشم تو هستی
دم آخر منو تهدید کردی
که این رفتن دیگه برگشت نداره
بهم گفتی برو چترت رو بردار
که شاید امشبم بارون بباره
دوباره با نفسهای بریده
ازت خواستم که برگردی و باشی
نترسونی منو از اینکه میری
شبیه من تو رویای خودم شی
ولی انگار یه جایی توی قلبت
به بی مهری من تغییر کرده
برای اینکه ما با هم نباشیم
تو رو از خاطر من سیر کرده
چقد می خوای ازم دوری کنی تو
به بی رحمی تو عادت ندارم
چجوری پر کنم این کاغذا رو
سرم رو شونه های کی بذارم
چطور با فکر اینکه تو باهامی
بشم دلبسته و عاشق بمونم
تو شبهای هم آغوشی بی تو
مث اون خواب آخر نیمه جونم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,364
Posted: 26 May 2014 05:41
پرنده
یه انبوه از درخت و کوه سنگی
یه سرو اینجا که آرامش نداره
از آواز پرنده دل بریده
خیال آشتی و سازش نداره
توی همدردیاش با بید مجنون
میگفت اونو تو تنهایی رها کرد
به دنبال یه آشیونه می گشت
که انگار شب رو از ماهش جدا کرد
درخت سرو پیر دل شکسته
زیر آواره سرده ابر و بارون
گرفته شاخه هاشو تو بغل تا
بگیره سایه زیر چتر ناودون
دریغ از اشتباهی که همه عمر
به اون چیزی که می خواست پشت پازد
به جای مرگ پرواز پرنده
از اونو مهربونیاش دل کند
پرنده تو قفس زخم خورده بالش
از اینه که نرفته دیر کرده
درخت سرو تنهای تو دشتو
با این دوری خود دلگیر کرده
اگر من اون پرندم تو درختی
بیا مرهم بزار رو زخم بالم
نوازش کن منو شاید بخوابم
که امروزم مث دیروزه حالم
هوای بی کسی رویای بی تو
تو اون زندون که سقفش هم سیاهه
همش دلداری میدادم خودم رو
کجای کار ما یک اشتباهه
پرامو چیدنو چیزی نگفتم
رسیدم تا دم مرگ و پریدم
به جرم بال پرواز و رهایی
من اینجا رنگ آزادی ندیدم
به قدری دل سپردم تو خیالت
دوباره از خودم من پا گرفتم
تو فکر می کردی من خو شبختم اینجا
تو آغوش یه لونه جا گرفتم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,365
Posted: 26 May 2014 15:02
آغوش
کمی آغوشتو واکن منو درگیر رویا کن
بزار حس بشم درون تو کمی با من مدارا کن
بزار آغوش گرم تو پناه این دلم باشه
بزار تا بغض تنهاییم تو آغوش تو پیدا شه
چقد تنها و دلگیرم از این بودم چقد سیرم
نمی خوام لحظه ای بی تو تماشا شم که می میرم
تموم دلخوشیهامو به پای بودنت دارم
چقد ناباورانه من به پای عشقت ایستادم
سکوت غم لبریز و دلم خونابۀ خونه
نگو باز هم به من دیگه که عشقت مثل مجنونه
دلم می خواد که یک لحظه رها شم از غم و از تن
بهم دیگه نگی می خوای نمونی در کنار من
بدون که قلب من تنها ای تو پریشونه
گل شمعدونی خونه فقط این راز و می دونه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,366
Posted: 26 May 2014 15:03
ای دل
چقد میخوای تو بی رح باشی ای دل / به فکر طارق و مه باشی ای دل
مگه مارو نمیبینی تو اینجا/ که فکر شاهی و شه باشی ای دل
چقد میخوای بسوزونی دلم رو / خراشیده کنی این پیکرم رو
چقد میخوای که مارو کم بگیری/مگه جز ما به عشق کی اسیری
چه صبری بر دل بیمار کردم/ تو را با عشق خود تیمار کردم
قسم خوردم دگر نامت نگویم/ ولی افسوس که میل یار کردم
میسازی خنجری از جنس فولاد/میزاری روی قلب مثل فرهاد
همش میخوای نشون بدی باهاشی/نمک روی دل و زخمم میپاشی
دلت میاد برام تو غم بیاری/بگی ایدل خریداری نداری
مگه شیرین انار من نبودی/شبی تا صبح کنار من نبودی
مگه کوزه به روی شونه هایت/دو گیس بافته و اون گونه هایت
تو خواب و تو خیال من نبودن/خودت گفتی ستارهها حسودن
چقد عشوه چقد طنازی بس کن/بیا فکری به حال این نفس کن
دیگه از کوچه ما رد نشو تو/ برو جای دیگه فکر هوس کن
بگو بانوی زیبا در چه حالی/ از این که میکنی هی قیل قالی
مگه میگم سخن با چه زبونی/ که تو راز دل مجنون ندونی
تو که با ما سر یاری نداری/ی روز قهرو ی روز ناسازگاری
تو که در دل خیالت بی وفایی/تموم فکر تو از ما جدایی
چگونه من برایت یار باشم/شبی از عشق تو سر شار باشم
دلم رنجیده و رنجیده خاطر/کجایی ای غزل بانوی شاعر
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,367
Posted: 26 May 2014 15:07
خبر
مثِ شعر نابِ تازه / تو رو توی قصّه دیدم
با طلوعِ هر ستاره / از افق ترانه چیدم
همدمِ بارونیِ شب / توی قلبش شوره زاره
منتظر نشسته یک شهر / قاصدک مژده بیاره
با صدایِ نبضِ عاشق / دل تنگِ باغچه خندید
پشتِ گلبرگایِ کاکتوس / سایه ی بنفشه رو دید
خبرِ هجرتِ سیمرغ / دست بادِ شب رها شد
رقص پرواز پرنده / جاریِ خاطره ها شد
تویِ اوجِ آسمونی / مثِ ماه ساکت و دوری
نکنه فرشته ای تو / ماهیِ تُنگِ بلوری
روزای خوب تو خیالم / تبِ صحرا رو می گیره
ابر خاکستری شب / راه دریارو می گیره
کنارِ دفترِ شعرم / تو تمومِ شب بیداری
واسه بیت آخر من / یه غزل ترانه داری
رازِ اسمِ مبهمِ تو / یه کتاب معجزه داره
به جای هر بغل گریه / برام خوشبختی میاره
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,368
Posted: 26 May 2014 15:08
خاتون
تو فکر هر شب دلداه ی من / به رسم عاشقی گلخونه بسته
تو شالیزار موهای بلندش / شب نیلوفر آبی نشسته
صدای خنده ی شیرین و زیباش / تن پیچک رو عطرآگین کرده
که انگار این نگارین شب آهنگ / موهاشو با شراب آذین کرده
غزل رو جای نامه می فرسته / به من که شاعر شعر سپیدم
من این خاتون ناز دیده ام رو / تو هیچ قوم و قبیله ای ندیدم
مث رقصنده های شهر باکو / زیر بارون فریبنده می چرخ
نگو می خواد منو تنها بذاره / جدائی شمع و پروانه تلخ
بمون خاتون بمون پیش همین مرد / که من بی تو دیگه جایی ندارم
ی شهر دلتنگیامو با تو گفتم / دیگه رازو معمایی ندارم
چقد دلواپسم هستی همیشه / به تو هرگز نگفتم زیر دردم
همین که گریه ها تو من میبینم / مث چوب صنوبر خشک و سردم
بزار خاتون که شوق دیدن تو / منو پیش تو زانو در بیاره
کنار حس دلخواه من و تو/ همه شب تا سحر بارون بباره
نمیتونم بفهمم تو چه فکری / همون وقتی که من غرق نگاتم
جسارت میکنم اینطور میگم / وگرنه من خودم هم خاک پاتم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,369
Posted: 26 May 2014 15:10
مادر
شب از نیمه گذشته مادر من / کنار بسترم غرق نگاه
هویدا میکنه باران چشمو/ همون چهره که مثل قرص ماه
صدای ساکت مادرتو گوشم / همه فریاد شوق کودکانس
به اینکه ناز من کم می کشی تو/ بدون تنها برای من بهانس
کنار بغض من آروم نداره / برام لالایی و قصه می خونه
فقط راز پری قصه هامو / تو خواب هر شبم مادر می دونه
می ذاره دست گرمشو رو سینم / دعای هر شب مادر پناه
ملائک روی سجادت نشستن /گذشتن از حریم تو گناه
دیگه بسه چقد دلتنگی مادر/ خدا چی توی تقدیرت نوشته
که زیر انداز پاهای کبودت / میگن قالیچه عرش بهشته
چرا پیش تو قلبم کم میاره / سوال این معما بی جواب
که بوسه بر دو دست مهربونت / خدا می دونه که چقد ثواب
می دونم چادر نیلوفری تو / می خواستی رو سرم سایه بذاری
به جای جشن خواب ناز هر شب / برام رویای بیداری بیاری
نرو مادر از این خونه / که من بی تو چه دلگیرم
که بعد این وداع تلخ / تو کابوس خودم می رم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,370
Posted: 26 May 2014 15:11
باید بگم که یک زنم
کجا دارن می بَرَنَم ، باید بگم که یک زنم
یک زنه سر سپرده که نجابتم رخت تنم
همین حریرِ خانگی شبانه آتشش زَدَن
به دستِ دام و دَد و دیو ، نشانه پَرپَرش زَدَن
جادو تو فال من نبود ، وقتی که من خودِ منم
جواب گریه تویِ شب ، گناهم اینه که زنم
من یه زن از جنس حوّا ، با ملائک همنشینه
نذارید سایه ی ابلیس ، رو بهشت من بشینه
وای اگه دیوِ سیا پوش ، گیسایِ منو بچینه
شاه پریه قصه ی من ، خوابِ شیطونو ببینه
وای اگه مریم قدیّس ، رویِ تختِ عرش بشینه
زیر تیغه ی نقابم ، جایِ سیلی رو ببینه
واسه عشق شاه قصه ، من هنوز یک زنِ خامَم
در پیِ عروسِ آتش ، تو خرابه های شامم
من که تن پوشِ اسارت می برد روح زِ جانم
پس چرا برده ی این مردکِ زندانبانم
اگه تندیس عدالت ، سر به مهرِ زن بگیره
همه حیثیتِ عالم ، از غضب شعله می گیره
کجا دارن می بَرَنَم ، باید بگم که یک زنم
یک زنه سر سپرده که نجابتم رخت تنم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟