ارسالها: 14491
#131
Posted: 12 Jan 2014 16:11
تو درگیرِ جنگی
تو حرف میزنی ؛ من سکوت میکنم ؛ نمیخوام بفهمی چقد ناخوشم
یه چند وقتیه گیج و مبهوتمو ؛ دارم عشقتو تو خودم میکُشم
حواست نبودُ دلت گیر کرد ؛ همون وقت که لبخندمو باد برد
نشستنِ پای جادوی واژه ها ؛ غمُ غصه هامونو از یاد برد
دوتامون نفهمیدیم آخر چی شد ؛ که من تو شدم؛ تو شدی هستِ من
میگفتی نباید بشینم به پات ؛ سکوت کن! از عاشق شدن حرف نزن
نخواستم که اذیت بشی خوبِ من ؛ تو درگیرِ منطق توی زندگی
منم دختره عاشقی که دلش ؛ واسه تو شده حکمِ آوارگی
میدونم نمیجنگی تا پایِ من ؛ یه مُش(ت) مانع اینجا سر راهِ ماست
تو محتاطی؛ حقت یه آرامشه ؛ نمیخوای بپیچی از این راهِ راست
درسته یه جاهایی ناخوش شدم ؛ آخه پشت حرفات تو ؛ پنهون شدی
نخواستی بفهمم تو هم مثِ من ؛ واسه حسمون ؛ یه غزل خون شدی
نه دستم نشسته به دستایِ تو ؛ نه پاهام به راهت شده هم قدم
تو قانون دنیا غریبیم و ما ؛ نشد گم بشیم توی آغوشِ هم
تو درگیر جنگی ؛ بین عقل و قلب ؛ میدونم چه حسی بهم داری مَرد!
حواست پیِ واژه هاتِ چرا؟ ؛ میترسی بفهمم نشستی به درد ؟
تو دنیای "نامردیا" واسه من ؛ تو بد بودناتم یه "مردی" هنوز
همیشه تو هر لحظه ای یادتم ؛ اگرچه جدا میشیم آخر یه روز
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#132
Posted: 12 Jan 2014 16:15
یه زن با عینکِ دودی !
یه زن با عینکِ دودی نشسته ؛ با پاش داره رویِ زمین میکوبه
سر و وضعش مثِ آشفته هاسُ ؛ نگاش رو ساعتُ در میخکوبه
دوتا دستاشو رو سرش گذاشته ؛یه چند ساله که با میگرن حریفه
یه چند ساله فقط قرص مسکن ؛ یه همدم واسه این زنِ نحیفه
تموم خاطراتش صف کشیدن ؛ جلو چشمایی که سیاهی میره
واسه تصور روزای خوب هم ؛ دیگه فرصت نمونده خیلی دیره
تموم زندگی دورش میچرخه ؛ حالش بد میشه از سوت قطاری
که هی تکرار میشه توی مغزش ؛ نتونستی واسم بچه بیاری!!!!!
صبوری کرده بود بخاطر عشق ؛ پای مردی که دستش هرز میرفت
پایِ زندگیه ویرونه ای که ؛ دیگه واسش با مرگ هم مرز میرفت
تموم حسشو بخشیده بودُ ؛ روزای خوبشون اوایلش بود
تا قبل از اینکه آزمایش بیادُ ؛ تا قبل از اینکه شادی بگه بدرود
همش میگفت دوسم داره هنوزم ! حتی وقتی لبش همرنگ خون بود
حتی وقتی تو چشماش سیل اومد ؛ حتی وقتی که احساسش جنون بود
جای نوازش ها همیشه میسوخت ؛ همه دنیا واسش هم معنیِ درد
یک شب تنها و گریون اون نشستُ ؛ همه عکسا رو از وسط جدا کرد
دیگه خسته ازین چشم انتظاری ؛ ازین نابودیِ هر روزُ هر روز
ازین مردی که هرشب رو نیومد ؛ تموم میشه تمومِ اینا امروز
یه زن با عینکِ دودی نشسته ؛ کبودیِ چشاشو مخفی کرده
تو راهروی یه دادگاهِ شلوغ که ؛ هوای حس و حالش خیلی سرده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#133
Posted: 12 Jan 2014 16:16
احساسِ تب کرده
یه چن وقته که داغونم؛ازین تنهاییِ مفرط ‖ ازین قلبی که غمگینه؛پر از بغضِ؛ پر از حسرت
تموم آرزوهامون ؛ شد خاکستر رو دوشِ باد ‖ در و دیوار این خونه ؛ منو دستِ جنونم داد
تو اوج گرمیِ عشقُ ؛تو اون روزای خوشبختی ‖ با چشمِ شورِ آدم ها؛رسید دورانِ این سختی
همه چی اینجا یخ بسته؛گلای باغچه پژمُردن ‖ خوشی رخت بسته؛ غم مونده؛حسودا عاقبت بُردن!
═══
هرشب کنارت بی هوا من شاد میشینم / دارم تو رو حس میکنم ! هر روز میبینم
دیوونه نیستم من ! نخندین ! این خیالات / تو تلخیِ روزام شده ؛ رویایِ شیرینم
═══
ببین ! آغوشِ این تنها ؛ برای تو ؛چه بی تابه ‖ تو نیستی؛ شب درازه و ؛کسی اینجا نمیخوابه
چشام همرنگ ظلمت شد ؛ کجای آسمون خوابی ؟ ‖ کجایی ماهِ پنهونم ؛ که تو شب هام نمیتابی
تو هم یادت میادخوبَم؛چقدماخاطره داشتیم؟‖چقدعاشق شده بودیم؛تو باغچه"رز سرخ"کاشتیم
نگامون که گره میخورد؛همه حرفا رو میخوندیم‖لبامون طعمِ عشق میداد ؛جدا از هم نمیموندیم
═══
وقتی که تب میکنه ؛ احساس مریضم / حالم پریشون تر میشه ؛ هی اشک میریزم
پاشویه میکنم دلُ ؛ حسُ ؛ با اشکام / مث ته منظومه عشقی . غم انگیزم
═══
وقتی به رویاهام میای ؛دیوونه تر میشم؛ببین! ‖ اسپندو عود دود میکنم؛ میگم بیا ؛پیشم بشین
رو طاقچه ی قلبم یه قاب؛گوشش یه روبانِ سیاه ‖شمعای روشن؛یادِ تو ؛یه زندگی رو به تباه
═══
فاتحه میخونم برای هردوتامون / یه دسته گلْ رز واسه یادِگار میگیرم
میدونم این روزا تموم میشه به زودی / میخوام که روی قبرِتُ ؛ پیشت بمیرم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#134
Posted: 12 Jan 2014 16:28
سکوت میکنم!
سکوت میکنم شاید ؛ بدونی که پریشونم
تموم لحظه ها رو من ؛ دوباره بی تو میمونم
نه راهی پیش روم مونده ؛ نه راهی پشت سر دارم
حال امروز من اینه ؛ دارم بی وقفه میبارم
پسِ هر خنده ی تلخم ؛ دو چشمِ خیس خوابیده
تو این دنیای بی رحمی ؛ چه چیزا که دلم دیده
نمیدونم چی شد آخه ؛ که قلبت عشقمو رد کرد
رها کردی تو دستامو ؛ سر راتو کسی سد کرد ؟
نمیدونم چشای کی ؛ منو از چشم تو انداخت
که دیگه بعد اون لحظه ؛ دلت انگار منو نشناخت
نه من میدونم این ها رو ؛ نه این افسوس پنهونی
نه حتی دفتر شعرم ؛ که بغضاشو نمیخونی
دوباره یه سوال نو ؛ میونِ قفسی پر راز
ندونسته کمین کرده ؛ به شوق و حسرتِ پرواز
کنار عاشقی شمعی ؛ به یادت شعله میگیره
برو تا زنده تر باشی؛ از این حسّی که میمیره
سبکبال و بدونِ من؛ قدم بردار تا فردا
برو با عشقِ امروزت ؛ از این شعرای پر غوغا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#135
Posted: 12 Jan 2014 16:35
یکی باشه
باید تویِ این بازیِ روزگــــار ؛ میونِ همه بودنای دروغ
همون وقتا که سخت آشفته ای ؛ مثِ بانویِ شعر هایِ فروغ
یکی باشه شب ها ستارت بشه ؛ یه فانوس بذاره سر راهِ تو
رو این پیله ی سختِ تنهاییات ؛ بخونه واست : " پاشو ؛ پروانه شو "
میونِ هجومِ یه مش (ت) کرکسی ؛ که درانتظارن تو ویرونه شی
همش در پیِ لاشه ی حسّتن ؛ میخندن به وقتی که دیوونه شی
یکی باشه زخماتو درمون کنه ؛ مبادا که از پا بیفتی یه وقت
مبادا بشی شامِ اون کرکسی ؛ که آروم کمین کرده روی درخت
میونِ بدُ خوب این روزگار ؛ یه وقتا که عرصه ؛ میشه تنگِ تنگ
یا تو چاله میدونِ این زندگی ؛ که بی پول ؛ پایِ آبرو میشه لنگ
همون وقت که حالت بهم خورد ازین ؛ صداقت که بویِ تعفن گرفت
یا روحت واسه اعتراض به بدی ؛ یه تصمیم به ایستُ تحصن گرفت
کسی باشه چشماتو پنهون کنه ؛ تو رویای زیبای تو زشتی نیست
تو گوشت بگه ؛ من کنار تو ام ؛ پاشو! روبه روی همه چی بایست
یکی که تو بازیچه ی این زمون (ه) ؛ از ع تا قِ (قافِ) عشقُ با تو بخواد
دلش بندِ احساس و قلبت بشه ؛ تو رو لا به لای ترانت بپاد . . .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#136
Posted: 12 Jan 2014 16:47
کلامِ آخرین
تو سکوتِ محضِ هَر شب ؛ تو کلامِ آخرینی
واسه قلبِ خسته از غم ؛ تو همیشه بهترینی
میونِ درد دلا و ؛ غربت فاصله هامون
مثِ بارون میچکی تو ؛ رو تنِ لختِ بیابون
وقتی شونه هام خمیده ؛ وقتی روحم بی قراره
یادِ تو بذر امیدی ؛ توی قلب من میکاره
تو انقد خوبی که گاهی ؛ با بدیم دمساز میشی
برخلافِ آدمایِ دورِ من ؛ همراز میشی
وقتی من قِبلَمُو هر شب ؛ با ستاره ها میچینم
حتی گاهی اشتباهی ؛ رو به ابلیس هم میشینم
تو مثِ نوازشی گرم روحمو تسکین میدی
چشماتو میبندی اون دم؛ با وجود اینکه دیدی
ولی ما ؛ با چشم بسته؛ تو اسارت زمینیم
جای خوبی ؛ تو بدی ها ؛از همه سبقت میگیریم
چی بگم؛ از چی بخونم؛ تو خبر داری از اینجا
میدونم تو هم غریبی تویِ این بازی دنیا ...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#137
Posted: 12 Jan 2014 16:49
حواست نیست!
سرت گرمه کدوم احساسِ تازس ؟ / لالایی خونِ شب های کی هستی ؟
واسه غم های کی هر شب خودت رو / پریشون میکنی در حدِ مستی
چشایِ کی واست حالا ستارس / تو تاریکیِ شب های درازت
واسش قصه ی مجنونو میخونی / سکوتِ کی شده همدمه سازت
منُ بغضُ خیالِ بی تو بودن / تماشایِ غروب بی وفایی
قدم های تو و اون توی جاده / بازم من که نمیدونم کُجایی
میدونم تو دلت جای یکی هست / واسه اینه که از دلِ تو میرم
من از جای شلوغ بیزارمُ تو / میدونی نمیخوام جاشو بگیرم
برو؛ اما نگو از عشقِ قبلی / نمیخوام بشکنه غرورِ اونم
نمیخوام لحظه ای دلت بگیره / برو بانو ؛ بذار تنها بمونم
تمومِ حسِ من میلرزه اینجا / تو اونجا شعله ی آتیشِ اونی
دارم تب میکنم ؛ هذیونِ شعرام / حواست نیستُ بازم پیش اونی . . .
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#138
Posted: 12 Jan 2014 16:50
هالــــــــه
چه حسِ قشنگی که تو با منی ؛ تو این عصرِ قحطیِّ عشقُ امید
زمانی که از ۴ حرفیِّ "دوست " ؛ به جایِ وفا ؛ دشمنی میچکید
شدی مونس و پابه پام اومدی ؛ یه جایی که خوردم زمین ؛ خم شدی
کم اوردم این زندگی رو ؛ ولی ؛ مثل خون تو رگ های ِ قلبم شدی
تو دائم میشی رنگِ غم های من ؛ میشینی درست روبه رویِ دلم
تا وقتی که حالِ بَدَم خوب شه ؛ میگی واست از روزگارم بگم
دلت پاکِ ؛ از جنسِ آبی ؛ زلال ؛ چشات کهکشونه تو دنیای من
مث آیینه صافی ؛ ولی رو زمین ؛ چقد آدما هی تو رو میشکنن
منو عادتم دادی به خوبیات ؛ تو خورشیدِ تیری تو اردیبهشت
میگن زیرِ مهتاب ؛عاشق تری ؛ خوشا اونکه دنیاش ؛ با تو؛ شد بهشت
به معنای یک هاله ای دور ماه ؛ ولی واسه من ؛ تو خودِ ماهَمی
تو شب های تاریک این زندگی ؛ نگاهی به فردای دلخواهمی
تو شادی و غم ها و تنهاییام ؛ مث کوه بودی تو پشتِ سرم
همه شوقِ دنیام به لبخندته ؛ فدایِ یه خندت بشم خواهرم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#139
Posted: 12 Jan 2014 16:57
نقاش
بذار چهارپایتو اینجا ؛ رو به بومی که شکسته ‖ بشین آهسته کنارم ؛ توی این فضای بسته
منو معکوسه یه تصویر ؛ تو دلِ این قاب جا کن ‖ تو با رنگای قشنگت؛ منو از خودم جدا کن
قلمو بگیر به دستت ؛ این هنوز اول راهه ‖ خیره شو به چهره ی من ؛ به دلی که بی پناهه
چشاتو بدوز به قلبم ؛ با یه قرمزی که تیرس ‖ نصفشو بکش؛کنارش؛ نصفی که به رنگ دیگس
کمی بینشونو بشکاف؛ بین دو نیمه ی رنگی ‖ یکیشون نقاشِ حسّو ؛ یکیشون سنگیِ سنگی
طرح بزن عمقِ نگامو؛ مثل روزایی که بودی ‖ اون روزا که عاشقونه ؛ واسه این دل میسُرودی
بذا رنگ و رو بگیره ؛ چهره ی عبوس و خستم ‖ رنگِ آبی بزن اینجا ؛ رو چشای خیس و بستم
جای لب هایی که بستس ؛ بذار لبخند قشنگی ‖ تو خودت کارو درست کن ؛ با قلم موهای رنگی
موج موهامو بخوابون ؛ جای آشفتگی ؛ با دست ‖ جایِ خالیِ نوازش هنوزم میونشون هست
حالا طرحتو نگاه کن؛ چهره ی قشنگ سابق ‖ یه نگاه تو چشم من کن؛ چی شده اون منِعاشق ؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#140
Posted: 12 Jan 2014 17:04
خواب
خواب دیدم ؛ اومدی از راه ؛ با یه کوله پر از احساس
لمسِ دستات روی چشمام ؛ گفتی : حالا منو بشناس
توی تاریکیِ اینجا ؛ چشماتو به یاد میارم
بوسه میزنم به دستات ؛ توی آغوشت میبارم
میدونی چن (د) وقته اینجا ؛ بی تو من اسیرِ دردم
اما اشک باهام غریب بود؛ آخه میگن که یه مَردم
شوق دیدن دوبارت ؛ بغضِ انتظارُ باروند
کاش فقط یه خواب نبود این ؛ کاشکی روحت اینجا میموند
یادِ من کردی تو این بار؟ قبل خواب ؛ وقتِ بیداری؟
آخه واسه من عجیب بود ؛ پا به خوابِ من بذاری
نکن اینجوری نگاهم ؛ خاطرش واسم عذابِ
کاشکی امشب تا همیشه ؛ خواب بمونیم؛ شب بخوابِ
میدونستی نازِ چشمات ؛ واسه من ترانه سازه ؟
نذار پلکاتو تو رو هم ؛ نذار قافیه ببازه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟