ارسالها: 14491
#1,911
Posted: 6 Aug 2014 05:29
تعبیر شد خوابم
می بینم این خونه
بی تو یه زندونه
گلهای پژمرده
دردامو میدونه
یک جسمِ بی روحم
بی تو نمیتونم
بی تو یه لحظه هم
اینجا نمی مونم
پابندِ تو بودم
دنیای من بودی
حرفِ دلم رو از
چشمام می خوندی
حِسم بهم می گفت
بارِ سفر بستی
دلبسته به اینکه
تا آخرش هستی
اما به جای تو
عکست رو دیواره
موسیقیِ حرفات
تو گوشم آواره
غمگینم این روزا
اشکام میریزن
می ریزن انگار که
برگای پاییزن
توو خواب می دیدم
دیدم که میخندی
با یک نگاه تلخ
ساکِتو می بندی
تعبیر شد خوابم
شبهای تنهایی
تنهاییم خوبه
خوش باشی هر جایی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,912
Posted: 6 Aug 2014 05:30
فال
من از دنیای تو چیزی ندیدم
جز این دَستای سرد و خشک و بی حِس
جز این فالی که تزریقِ اُمیده
به روزهای سیاه و نسلِ دِپرِس
توو دنیای تو آرامش ندیدم
توو چشمات عمق درد بی انتها بود
همه هم سنِ تو همبازیٍ درس
ولی همبازیِ تو خاکها بود
نفهمیدم به چی دلخوش نشستی
شاید فردایِ بهتر پیشِ پاتِ
ولی چشمای غمناکِت به من گفت
که بَخت و سرنوشتِت کیش و ماتِ
کناره یک خیابون خونه کردی
چه راحت از کنارت رَد شدم من
قسم دادی بِخر یک فال ای مَرد
توو این شهر, پر از مَرده چرا من؟
آره گفتم تو هم ساکت نشستی
نفهمیدم دلیلِ این سُکوتو
یه بغضی کردی و این, منِ مغرور
نفهمیدم همین بسته گَلوتو
حسابِ دخل و خرج و نونِ سُفره
یه کودک شده نون آوره خونه
یه خونه جنسِ کفپوشِش مُقوا
یه کودک که دِلِش دریایِ خونه
نه من مَردم, نه مَردی دیدم اینجا
تویی که این صفت رو یاد دادی
یه نیت کن خودت هم فال بردار
تو که عمرتو پای فال دادی
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,913
Posted: 6 Aug 2014 05:32
بد نمی بینم
تو یه دنیایی نشستیم , که همه از هم بریدیم
پشتِ هم خنجر گرفتیم, دشمنی ها کم ندیدیم
هوس شد عشق, تظاهر کرد به پاکی
همه بی حس, همه شد سنگ این موجودِ خاکی
خیانت شد, ابزاری برای مرد بودن
همه بد شد, دلیلی نیست برای خوب بودن
همه تنها, همه بی کس, همه افسرده حالیم
همه بی هم, همه با غم , صدای ناله داریم
جهان ما شده مثلِ شبای بی ستاره
گرفته آسمونو ابرِ تارِ پاره پاره
خدا بارون ببار امشب به این دشتِ کویری
چی میشه این سیاهی رو از این دنیا بگیری
نه لبخندی , نه عشقی , نه نگاهی
نه امیدی به معشوقه, نه بوسه گاه گاهی
نفس گیره هوای شهر و این خونه
همه اینجا با تنهایی رفیقن تا یه همشونه
ولی من بد نمی بینم , اگر چه گاه بد بینم
من امید و با این چشمام, تویِ آیینه میبینم
بیا من , تو , همه باهم, نقابامونو بر داریم
یه دنیای قشنگی رو , به نسلِ بعد بسپاریم
همین چند روزه که هستیم, بدون مرز عاشق شیم
بدونِ وقفه پر احساس, از این دنیا رها باشیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,914
Posted: 7 Aug 2014 10:54
یلدا
روزای پاییزی به سر اومده
این دلِ سرمازده تنگ اومده
روزای پاییزی به شب سر رسید
چِله ی بی تو چشم بارون زده
سیاهیه امشبو یادِ چشمات
غروبِ سرد, گرمی نابِ دستات
دل به دل و بوسه و حسِ خوبی
یلدا شده باز یادِ تارِ موهات
به حرمتِ این فصل عاشقونه
فصلی که کوکِش سازه با زمونه
یادی کنیم از خاطرات کهنه
خیالی ساختیم سقف و آشیونه
یلدا سر آغازِ زمستونِ سرد
نقطه ی پایانِ درختایِ زرد
یلدای بی تو شبِ بی هیاهو
مثه همین امشب و کوهی از درد
چشمای خیره مونده به نورِ ماه
تا که سحر شِه بره رنگِ سیاه
شاید فراموش بشه خاطراتت
شاید تموم شِه اشک و گریه و آه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,915
Posted: 7 Aug 2014 10:55
از چشام افتاد
خدا رو شکر که اینجور اتفاق افتاد
چه راحت رفت و ساده از چشام افتاد
خدا رو شکر شناختم ناشناسارو
فقط لعنت به این دل که به دام افتاد
نه خوشحالم نه ناراحت
نمی خوام اسمشم باشه
نه بد بودم نه لایق بود
ببین دستِ کی همراشه
من و تنهایی و دریا
دلی که با تو درگیره
یه وقتایی یه بغضی هست
همین بغضی که میگیره
کمی هم اشک میباره
تو این پاییزه بارونی
دوباره میشکنه از نو
میبینه وقتی با اونی
همین خوبه که میبینم
داری غرق میشی از شادی
ولی افسوسِ من اینه
دلتو رو هوس دادی
تو میری و یه روزی هست
دوباره روبه رو میشیم
منم حرفاتو یادم هست
نمیشه مالِ هم باشیم
تو رفتی و از این رفتن
یه درسی به دلم دادی
که هرکس اون کسی نیستش
که پاش یک جون و دل دادی
مثه برگای پاییزی
افتادی از این چشمام
همون چشمایی که یک روز
تو رو میدید همه دنیام
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,916
Posted: 7 Aug 2014 10:56
یه نامه دست نوشته
دلم تنگ میشه و میبینمت باز, پشت قابِ عکسِِ رویِ دیوار
اینم شد یادگاریت واسه ی من , رو این قلب و تنِ بیدارِ بیمار
آره رفتی و باید باورم شه , باید این قُصه و غم همدمم شه
آره باید بفهمه که تو نیستی, ولی اون دیدنِ تو آرزوشه
حالا امروز خونه سوت و کوره , توی دستم یه تاره موی بوره
همه یِ خاطراتت مونده اینجا, یه چادر مشکی اینجا روبه رومه
یاس و شب بوها بویی ندارن, همشون تو غمت در حالِ زارَن
همه ی شمعدونیها خیسِ خیسن, یه دست مشکی شده میخان بمیرن
میگن هر چی بترسی و نخواهی, همون میاد و میشه سرنوشتت
منم ترسم از این روز بود که اومد , یه تنهایی یه نامه دست نوشته
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,917
Posted: 7 Aug 2014 10:57
قصه ی عشق
بزار بگم از عاشقی, که خواب به چشماش نیومد
یه عمری چشم به راه نشست, ولی اون از راه نیومد
تنهایی و شب سیاه, چشمای خیسِ نیمه باز
فکری که درگیرش شده, معشوقه ی زیبایِ ناز
عمری که سر شد بی کسی, کسی به دادش نرسید
اوج صداش سکوت بود, صداش به هیچ جا نرسید
نشد بگه عاشقشه , رویای روز و شبِشه
گونه ی خیسِ اشکیو, صدای قلب پر تپشه
یه عمری در کنارشو, ولی نشد بهش بگه
این دردِ بی زبونیه, فقط نگاش کرد که بره
حتی با چشماش نتونست, بهش بگه احساسشو
دوباره موند تو بی کسی, بقل گرفت تنهاییشو
دلو به دریا زدو رفت, یه روزِ پاییزی سرد
رفت بگه حرف آخرو, با تنِ خشکیده ی زرد
دیدش ولی تنها نبود, اون بود اما رفته بود
دستش به دستِ دیگری, کسی دلش رو برده بود
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,918
Posted: 7 Aug 2014 10:57
به رسمِ روزِ خاطره
به رسم روزهای خوب, به رسم روزهای بد
تویی تو در کنارِ من , نفس نفس خط به خط
به رسمِ روزِ خاطره , شعر و غزل به قافیه
یه سو نظر به حال من, همین برا من کافیه
به رسم عشقهای دور, یا دیدنش یا که گور
دیدن چشمانِ مست , گیسوی مشکی یا که بور
به رسم لحظه ی وصال, بستنِ دل به پای یار
بسته و پا بسته به دل, به حدِ خودکشی به دار
ریز بلور اشک ناز, چشم خمار آلوده باز
موجِ خیس پلک او, صدای آهنگین ساز
به رسم روزگار شاد, به رسم رقصِ برگ و باد
به رسم اشکهای سرد, بیا ببین بِرس به داد
به رسمِ رسمِ سرنوشت, خوب و بدو با هم نوشت
به رسم خاطراتمون, شیرین و تلخ زیبا و زشت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,919
Posted: 7 Aug 2014 10:59
دلت هوایی شده
نه باورم نمیشه, تنهام گذاشته باشی
نه تو بدونِ من نه, نمیشه رفته باشی
هر شب تا صبح بیدارم, خواب به چشام حرومه
بودنِ بی تو مرگِ, کارِ دلم تمومه
قسم به اون نگاهی, که خیره شد به راهت
دلم بدونِ تو مرد, آروم و سرد و ساکت
شنیده بودم از دور, دلت هوایی شده
بارِ سفر میبنده, یه جایی راهی شده
دلی که شد هوایی, حُرمت به جا نداره
از پاکیِ عاشقی, شرم و حیا نداره
امروز اگه شکستی, دلی که مونده با تو
یه روز برات میشکنن, اون دلِ بی حیاتو
این رسمیه که مونده, عاشق همیشه تنهاس
قانونِ ما عوض شد, هوس به جای احساس
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#1,920
Posted: 7 Aug 2014 11:00
قصه ی من...
رنج و عذاب و درد
این قصه ی منه
زنده بدونِ روح
غم باز با منه
یک درد مشترک
با ما یکی شده
سازش با سختیا
در ما یقیین شده
روزی برای هیچ
دلخوش به مردنیم
میبازیم و میگیم
در حال بردنیم
دیدم که خواهرم
در رنج و ماتمه
زیرِ نگاهِ شووم
بیزار شد از همه
دیدم که مادرم
آروم میکشید
دستی به شیشه ها
با آه میکشید
بابای خسته ای
از بس که چاره کرد
راهی به جا نبرد
تا وقتی سکته کرد
یا یک جوونِ پیر
زیرِ فشار و درد
یا اشکِ نصف شب
له کردنه یه مرد
چشمای خیسِ من
دنباله خوبیاس
بوی غلیظِ خون
مونده به جای یاس
این قصه ی منه
نه من که ما همه
در ما یقیین شده
بی حرف و همهمه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟