ارسالها: 2321
#771
Posted: 25 Feb 2014 18:12
بلاتکلیفی !!
دلگیرم از این ساعتای ِ پوچ
خستم از این فکرای ِ تکراری
چشمات بستس روی ِ احساسم
راهی جلو پاهام ، نمی ذاری
محتاجتم ، درکش برات سخته
احساسمو ، نادیده می گیری
رفتار مغرورانتو اما
با منطق و ، سنجیده می گیری
از من جداشی ، بهتره واست
می ری سراغ دنج تنهاییت
با دود سیگارت ، رها می شی
اینه ، همون فردای رویاییت
درهای خوشبختی به روت بازه
من از ترحم ، سخت بیزارم
تصمیمتو قطعی بکن لطفا
من از بلاتکلیفی بیمارم
پایان این راهو ، تو روشن کن
می ری یا می مونی تو این خونه ؟؟؟
تفهیم کن اینو به احساست
این زن به پای تو ، نمی مونه !!!
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#772
Posted: 25 Feb 2014 18:13
دلشوره
دلشوره می گیرم از این سرمای بی وصفت
وقتی که تابستونه و ، بهمن تو چشماته
رختای کامواییمو تن کردم ، برای ِ جنگ
هرچند که بردن از چشای تو ، محالاته
رو زندگیمون ، سایه ی دستاشو حس کردم
دستامو دورت حلقه کردم ، مال من باشی
شعراتو خوندم تک به تک ، دستگیر من شد که
باید چشام روشن شه تا ، هم فال من باشی
سعیم رو کردم تا به نفع من تموم شه جنگ
اما نمی دونم چرا ، از من قوی تر بود
عکسش رو دیدم توی ِ گوشیتو شکستم من
مغلوب سردی هات شدم ، این برگ ِ آخر بود
من می رم از خونت ، خیالت تخت باشه مرد
دنیاتو حاضر کن ، برای ِ لمس ِ خوشبختی
تو گوش ِ رویاهات بزن ، یادم نیفتن باز
حتی اگر تنها شدی ، بعد از یه چند وقتی !!!
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#773
Posted: 25 Feb 2014 18:17
همسر ...
همسر یه حسّی ماورایی داره واسم
حسی شبیه امتحانی سخت و مبهم
همسر یَنی مسئولیت ، بی خوابی ، اجبار (یعنی )
چیزی مث یک خواب طولانی و درهم
همسر فقط یک واژه نیست یک اتفاقه
هرچی که داری ، بینتون تقسیم میشه
از این به بعد هر آرزویی که، تو داری
با همسرت ، تو ذهن تو ترسیم میشه
همسر یَنی روزای ِ تکراریه باهم ( یعنی )
باید براش، عصرونه ها میز و بچینی
هرشب چشاتو، توی ِ آغوشش ببندی
صب(ح) قبل ِ هرچیزی، باید اونو ببینی
اینا که میگم حرف یک ماه و دوما(ه) نیس
حرف از یه عمریه که باید پاش بمونی
باید به قدری عاشقش باشی و حساس
که غصه هاشو، از چش ِ سردش بخونی
پس انتخابش سخته، باور کن دل من
چشماتو واکن تا به هرکس، تو نگی مَرد
تو این زمونه، هرخری میگه که مَرده
اما بدون خیلیه فرق ِ مَرد و نامَرد
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#774
Posted: 25 Feb 2014 18:18
من تو رو نفس کشیدم !!!!
پشت چشمات یه نفر هس ، که شب و می دزده از من
مهربونی هدیه می ده ، تو دقیقه های رفتن
اون که همرنگ چشاته ، سبز و ساده و صمیمی
مثل اون پیدا نمی شه ، جز تو شعرای قدیمی
می کشونه قلب من رو ، تا خود جنون مطلق
تو تنم می پیچه مثل ِ ، درد دندون کج و لق
عاشقش می شم و عمری ، از رسیدن به تو می گم
اگه اون بخواد بمونم ، تا خود حادثه می رم
بس که از چشات سرودم ، همه شک دارن دیوونم
آره دیوونم ولی باز ، دوس دارم از تو بخونم
من به عشقت خونمون و ، هر دفه یه جوری چیدم
خواب و بیداریش مهم نی ، من تو رو نفس کشیدم
دیگه چاره ای نمونده ، جز یکی شدن با فردات
جز بغل گرفتن اون ، که شده مخفی تو چشمات
مُهر ِ تاییدتو رو کن ، بگو آره بهترینی
تا همون عشقی که می خوای ، تو ترانه هام ببینی
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#775
Posted: 25 Feb 2014 18:23
فنجون وارونه
یه جوری وانمود کن که ، بگن خیلی دوسم داری
بگن که عاشقم هستی ، منو تنها نمی ذاری
یه جوری وانمود کن که ، خودت هم باورت شه من
همونم که دلت می خواد ، همون آینده ی روشن
یه جوری وانمود کن که ، نفهمن تو چه آشوبی
نفهمن تو چقد سردی ، بگن که خیلی هم خوبی
کمک کن تا بشه باور ، براشون که چقدر خوبیم
درسته که داریم انگار ، تو هاون آب می کوبیم
ولی پشت همین دیوار ، توی تنهایی ِ خونه
من و تو مال هم نیستیم ، تو این خونه که زندونه
تو این روزای تکراری ، تو این فنجون وارونه
من و تو کم می شیم از ما ، فقط هم سقفی می مونه
یه جوری وانمود کن که ، نفهمن بین ِ ما چی هست
ندونن دست ِ ما دو تا ، در عشق و روی هم بست
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#776
Posted: 25 Feb 2014 18:27
تو که باشی .... !!!
من از دنیا نمی ترسم ، همین که پیش تو هستم
چقدر خوبه که این روزا ، به احساس تو وابستم
جهانی که به کابوسه ، کنار تو تماشایی ست
همین دنیای سر در گم ، تو که باشی چه رویایی ست
همین که دستای سردم ، تو دستای تو آرومه
نشون می ده که عشق ما ،چقدر جوندار و معصومه
درسته خیلیا می گن ، نباید عاشقت باشم
ولی می خوام که بیش از قبل ، با چشمای تو تنها شم
به فردا دلخوشم وقتی ، که می بینم تو می خندی
تو با یک لحظه لبخندت ، در غم ها رو می بندی
تو این روزا که هیچ دستی ، حریم امن موندن نیست
تو دستات معدنه عشقه ، نگو جایی برا من نیست
نفس هاتو نگیر از دل ، که هستی بخش شب هامه
یه کم که دور می شی از من ، یه بغضی پشت لب هامه
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#777
Posted: 25 Feb 2014 18:29
چقدر این خاطره شومه !!!
یه هفتس با خودم قهرم ، نه حرفی هست نه دیداری
از اون روزی که بالغ شد ، رو تختِ مردِ سیگاری
نگاهش رو تنم لغزید ، آورد دستاشو سمت من
خدایا باورت می شه ، که تن دادم به این خواستن ؟!
چقد این خاطره شومه ، یه هفتس با خودم قهرم
با این که عاشقت بودم ، به روش آغوش واکردم
پر از شرمم از اون لحظه ، که با یک بوسه خوابم برد
از اون مردی که عاشق بود ، ولی از بعد اون شب مُرد
یه مش(ت) قرص و یه پرس هق هق ، یه هفتس شام من بوده
نفهمیدم که اون حرفاش ، واسه اعدام تن بود
شدم مغلوب خودخواهیش ، خدایا من ندونستم
می خواستم لایقت باشم ، ولی انگار نتونستم
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#778
Posted: 25 Feb 2014 18:30
پشت پرچین ...
من هنوزم که هنوزه ، تو رو باورت نکردم
نمی دونم وقتی نیستی ، چرا بی تو پر دردم
من هنوزم که هنوزه ، جز تو از خدا نمی خوام
تو نباشی توی دنیام ، من یه سرگردون تنهام
من هنوزم تو رو دارم ، تو خیالم پشت پرچین
نمی ذارم که بچینن ، تو رو از سفره ی هف سین
نمی ذارم که بدزدن ، تو رو از باغچه ی امید
تا نگی صدای پامو ، کسی از تو کوچه نشنید
دل هنوز تنگ نگاته ، مث دلتنگی پاییز
نمی شه آروم بمونه ، مث قهوه های لبریز
من هنوزم رو به عکست ، شبو تا صبح می رسونم
اگه تو اینجا نباشی ، یه دم آروم نمی مونم
دیگه طاقت نمی یارم ، کاشکی برگردی به خونه
بپیچه نسیم موهات ، مث عطر تند پونه
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#779
Posted: 25 Feb 2014 18:32
حرفای مردم !!!
یه دختر روی تخت من ، شبا هست
که تنها آرزوش آغوش مرگه
که هرشب توی کابوس حضورت
جهان پاییزه و اونم یه برگه
یه دختر که نمی دونه چرا بست
چشاشو با تو ، رو حرفای مردم
از اون روزی که تو دیگه نبودی
داره گم میشه ، تو حرفای مردم
همش می ترسه از فردا شدن ها
پر از تنهایی و یاس و هراسه
نمی تونه نباشه فکر چشمات
فقط دنباله یه تیر خلاصه
اینه اونی که تو ساختی با عشقت
کسی که از همه دنیا کلافست
کسی که جون پناه خستگی هاش
صدای هق هق زیر ملافست
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#780
Posted: 25 Feb 2014 18:34
خدا بر بخت بد لعنت !!
یه ساله در تلاشم تا ، بره از یادم اون حرفا
ولی انگاری ممکن نیس ، چه جوری می تونی دریا ؟؟
بشوری این همه حرفو ، که پشت تو همه میگن
نمیاری به ابروت خم ، همه از خاطرت میرن
چرا پس من نمی تونم ، بشورم از دل پردرد
که سال پیش ، همین موقع ، یکی با زندگیم چی کرد
یه نامردی که نتونست ، ببینه من شدم خوشبخت
چقدر از اون بهم بدگفت ، خدا بر بخت بد لعنت !!
همین که عمق احساس و تو چشم عاشقم دیدن
نمک رو ، روی زخمم نه ، توی کفشام پاشیدن
همه سعی شونو کردن ، تا این وصلت بهم خوردش
درست از بعد اون ساعت ، تو قلبم عاطفه مردش
نمی دونم چرا ، اما ، تو رو مثل خودم دیدم
تویی که دردت و انگار ، فقط من خوب فهمیدم
تو هم دائم پر از موجی ، مث قلب پر از خواهش
من و تو بستر دردیم ، نداریم هر دو آرامش
کمک کن تا منم مثل ِ ، خودت از کینه خالی شم
بزن موجات و محکم تر ، می خوام حالی به حالی شم
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven