ارسالها: 2321
#781
Posted: 25 Feb 2014 18:38
همزاد بارون
اندیشه هاتو دوست دارم مرد پاییز
سنت کمه اما جهانت بی نهایت
چشمای تو آرامش و تفسیر کردن
معنی گرفت با هر کلام تو ، رفاقت
از آخرین روزای پاییزی رسیدی
تا بذر احساس و توی دنیا بپاشی
تو مهربونی پیشته همزاد بارون
باید غزل رو نبض فرداها بپاشی
من مطمئنم سهمت از دنیا همین نیس
تو ارتفاها رو به زانو در میاری
کافیه عزمت جزم باشه تا بتونی
تقدیر خوب و توی فنجونت بیاری
یزدان پناهت باشه هرجایی که هستی
رونق بگیره لحظه های عاشقونت
تبریک می گم اولین روز حضور و
وسعت بگیره خنده های بی بهونت
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#782
Posted: 25 Feb 2014 18:40
سه شنبه های امسالم !!
سه شنبه های ِ امسالم چه خوبن
که تو میای پیشم از راه دوری
میای تا توی آغوشم بگیری
بدون این که پشتش باشه زوری
الفبایه سی و دو حرفیه من
تو این روزای احساسی سه حرفه
درسته که زمستونه ؛ ولی مرداده دستات
توی ِ دنیای ِ ما فقدان ِ برفه
جهان بینی ِ من تو این دقایق
تویی که رو به روی من نشستی
تویی که با حضورت توی ِ دنیام
همه مرزای ِ تردید و شکستی
چقد این روزا درگیر ِ چشاتم
چشایی که پر از حرفِ نگفتن
چشایی که در عین ِ سبز بودن
با رنگِ مشکیه چشمام جفتن
دوباره دستِ تو روی ِ لبامه
سرم رو شونه های مهربونت
دارم می نالم از روزای ِ دوری
دوباره سقف رویام آسمونت
ما انقد سرخوشیم از این رسیدن
که یادمون می ره فردا تو راهه
که فردا تو توی ِ شهرت ، من اینجا
دوباره همنشین ِ ما یه آهه
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#783
Posted: 25 Feb 2014 18:42
بادکنکای آبی
این روزا باز رو به خدا چشماتو خواهش می کنم
شبا تو خلوت اشکامو ، هدیه به بالش می کنم
می پیچه تو سرم صدات ، طنین گرم خنده هات
اما به جای شونه هات ، با گریه سازش می کنم
اونکه برام زندگی بود ، تنها دلیل بودنم
نفرینو جای بوسه هام، توشه ی راهش می کنم
همیشه دستاشو تو عکس می بوسم و بو می کنم
یه وقتا یاد اخمای گاه و بی گاهش می کنم
نمی شناسم احساسمو از بس که گنگ و مبهمه
ترانمو یه وقتا تلخ ، یه وقتا شادش می کنم
می باره نفرت از چشام ، ولی بازم تولدات
بادکنکای آبی رو ، برا تو بادش می کنم
هرچند شکستم عکستو از روی بیزاری و حرص
ولی بازم شب که می شه آلبوم و بازش می کنم
عکس تو ، توی ِ آغوشم ، دستام به روی ِ آسمون
از خدا می خوام چشاتو ، موهاتو نازش می کنم
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#784
Posted: 25 Feb 2014 18:48
تظاهر !!!
ازت دلخورم من یه جور ِ عجیب
بهشتم که باشی ، نمی خوام تو رو
بدون این زن از طعنه هات ، ذله شد
تظاهر نکن دیگه ، لطفا برو !!!!!!
برا خودکشی کردنم ، کافیه
به این حلقه ی لعنتی ، خیره شم
برو شاید ایندفعه ، ممکن بشه
به ترسم، به این زندگی چیره شم
همین خاطرات ِ کذایی بسه
همین عکس ِ وامونده از خنده هات
که عمری ، بسوزونتم بی دلیل
که تا عمر دارم ، بشم زا به رات
نیازی به موندن ، نداری گلم
تو تا حد ممکن ، زمینم زدی
از این بدترم می شه حالم ، نترس
به هیچ کس نمی گم که انقد بدی
منم اون که دنیاشو واست گذاشت
ولی خیری از ، با تو بودن ندید
کنارت فقط گریه بود و ، عذاب
به مرز ِ " خدا راحتم کن " رسید !!
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#785
Posted: 25 Feb 2014 18:59
یکشنبه ی سرد !!!!
نگاهاتو دلم کم داره هرشب
به آغوشت برم گردون دوباره
فقط امشب بیا هم بغض من باش
همین امشب که قحطی شد ستاره
چقدر امشب هوای خونه سرده
قیامت می کنه این مرد ، بی تو
تموم ِ لحظه های زندگیشو
ندامت می کنه این مرد ، بی تو
کجا رفتی که انقدر دوره دستات
مگه چی شد تو اون یکشنبه ی سرد ؟!!
چرا دستای من ، تو صورتت خورد ؟!!
چرا رفتی ، دلم بی عشق سر کرد ؟!!
از این روزای ِ بی همدیگه خستم
پشیمونم !!! نبودت آدمم کرد
ببین دستامو با عشق تو بستم
تو هم از راه رفته ، زوود برگرد
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#786
Posted: 25 Feb 2014 19:00
سوء تفاهم ....!
مسیری که داری میری ، یه بار من تا تهش رفتم
نرو ، برگرد ! دیوونه ، خودت دیدی که برگشتم
تهش گریس ، تهش بن بست ، تهش تنهاییه محضه
بدون هر چیزی ام باشه ، به این رفتن ، نمی ارزه
بهت هشدار می دم مرد ، با این دلخسته سازش کن
چشایی که به روم بستی ، فقط یک لحظه بازش کن
بری قلبی که دیوونس ، مث یخ می شه ، می میره
اگه برگردی یک روزی ، سراغت رو ، نمی گیره
حواست هست چی می گم ؟!! ببین فکراتو خوب کردی ؟؟
نمی خوای واسه یک لحظه ؛ از این تصمیم ، برگردی ؟؟!!!
اصن می شه بگی چی شد ؟ چه چیزی بین ما گم شد ؟
به این فک کردی که شاید ، یه کم سوء تفاهم شد !!!
نمی خوام که بری اما ، تو حق انتخاب داری
پسر هرکی بگه چی شد ؟ بَرا حرفش ، جواب داری ؟؟؟
برو ، باشه ، منم می رم ، بذار این قصه آخر شه
که گل زیبا و نازیباش ، باید ، یک روز پر پر شه !!
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#787
Posted: 25 Feb 2014 19:01
کوچه های شعر
تقدیر ما نبود ، با هم یکی بشیم
باید مسیرمون ، از هم جدا بشه
دستای گرممون ، از بعد این لحظه
باید که یخ کنه ، از هم رها بشه
حرفای آخرت ، تو گوشمه هنوز
گفتی که رفتنت ، پایان قصه نیس
حق با توئه درست ، قصه تموم نشد
اما یه عمره من ، تنهام با چشم خیس
هی شعر می گم و ، هی پاره می کنم
این کاغذا رو من ، بی چاره می کنم
دنبال اون چشات ، هر واژه ای که شد
تو کوچه های شعر ، آواره می کنم
پیدا نمیشه ؛ نه !! باید مث تو شم
راضی به قسمت و ، پاسوز ِ سرنوشت
از این به بعد بذار ، بیخود بره جلو
حالا که شانسمون ، هرچی که خواس نوشت
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#788
Posted: 26 Feb 2014 00:49
حسودی ...
حسودیم میشه به اونی
که این روزا تو انگشتات
می گیریش و اونم با عشق
میاد این جاده رو همرات
حسودیم میشه به عطرش
که هرجایی تو باشی هست
به الکل احتیاجی نیست
شدی با بوی عطرش مست
حسودیم میشه می بینم
لبش ، هم مرز لب هاته
به جای همسرت، اونه
که هستی بخش شب هاته
نمونده بین ما حرفی
به جز ....بازم تو برداشتیش؟؟؟؟؟
نه عشقم ،کار من نیستش
خودت تو سطل انداختیش
دوباره طعنه و تهمت
دوباره سردیه خونه
دوباره حسرت مردی
که حسم رو نمی دونه
خیالت تخت شد رفتم ؛
از این بن بست هرروزه ؟!!
تو باش و نئشه ی سیگار
با فردایی که می سوزه ..
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#789
Posted: 26 Feb 2014 00:55
گمشده
از من نخواه راضی بشم ، پایان این بازی بری
هرچی دلت می خواد بگو ، حق با توئه هرچی بگی
من از تماشا کردنت ، قصدم فقط آرامشه
با من مدارا کن بمون ، تا گمشدم پیدا بشه
دنیامو تنهاتر نکن ، وقتی که می بینی بدم
من واسه بودن پیش تو ، با زندگی بهم زدم
چی میشه با هم ما بشیم ، این عشقو محکم تر کنیم
حرفای هم رو بعد از این ، هرچی که بود باور کنیم
وقتی که دستات با منه ، یک کوه ِ محکم پشتمه
هرچی بخوام از زندگی ، حس می کنم تو مشتمه
اما اگر بی من بری ، دنیا من و له می کنه
روزای آفتابیمو باز ، این رفتنت مه می کنه
پس التماست می کنم ، پشت من و خالی نکن
این آدمی که عاشقه ، اسیر بی حالی نکن
آتیش بزن اون لحظه رو ، یادت بره هرچی که بود
حالا که با اشک اومدم ، تا لحظه ی خوب سجود
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#790
Posted: 26 Feb 2014 00:58
قصر اجباری !
درست از بعد اون روز کذایی
دیگه خورشید به قلبم سر نمی زد
همه شعرام شدن مرثیه ی تو
غزل دیگه تو ذهنم پر نمی زد
درست از بعد اون روز کذایی
شدم هم صحبت کلاغ خونه
تو رفتی، من شدم عروس حسرت
به سوی قصر اجباری ، روونه
تموم آرزوم چشمای تو بود
که تو یک لحظه از رویام گرفتن
فقط من موندم و این بغض و تکرار
با عکسایی که از دنیام گرفتن
زمستون بود شبی که بی تو سر شد
تو آغوش کسی که شوهرم بود
همه گفتن که از یادم تو میری
ندونستن که عشقت، جوهرم بود
هنوزم دلخوشم با بوی عطری
که باهم توی تابستون خریدیم
به جای رد شدن از خط عابر
باهم از روی زنجیرا پریدیم
نمی دونم چرا دنیا به هم خورد
ما سهم دست هم بودیم یه روزی!!
ولی حالا تو آغوش غریبم
تو هم باید تو این حسرت بسوزی !!
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
صفحه 79 از 235