ارسالها: 2321
#821
Posted: 26 Feb 2014 15:53
چقدر ساده گذشت !!!
اما چقدر ساده گذشت از من و خاطرات من
دنیام چقد تاریکه و چشام رو هم نمی رسن
رفت و ندید بدون اون قناری ها چه بی کسن
چکاوکا نمی خونن ، مثل ما ها چه بی همن
*****
اما چقدر ساده شکست قلب منو با یه تبر
دلم همش منتظره ، نشسته خیره رو به در
رفت و دیگه شبای من نمی بینه رنگ سحر
رنگی نداره زندگیم ، دیگه شدم یه در به در
*****
اما چقدر ساده گرفت خورشید و از آرزوهام
چه ساده کم میارمش شبا میون بازوهام
رفت ونگفت که زیر درد دووم نداره زانوهام
آسون ازم گذشت و رفت ، چه بی اثر بودجادوهام
*****
*****
اما چقدر ساده گذشت روزای تلخ رفتنش
حالا دیگه اونم بخواد من نمی رم به دیدنش
رفت و نمی دونست سری (سریع ) عادت می شه نبودنش
ساده فراموشم می شه ، ساده می شه نخونمش
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#822
Posted: 26 Feb 2014 15:55
خوشحالی
یه جور دیگه ای رفتی
شبیه رفتن غم بود
عبور تو از آغوشم
شبیه مرگ ماتم بود
تو از من دور شدی اما
دلم پر می شد از شادی
تو با این رفتنت انگار
به دنیام زندگی دادی
تو رفتی من ولی بی تو
یه حال دیگه ای داشتم
میون باغچه ی احساس
دوباره تازگی کاشتم
چه خوشحالم که تو رفتی
دیگه بغضم نمی گیره
دلم از این که تو نیستی
نه می پوسه نه می میره
پُرم از حس خوشحالی
رفیق و همدمم خندست
غمم از قلب من ریشَش
همیشه ، تا ابد کندست
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#823
Posted: 26 Feb 2014 15:56
آقام رضا
دلم یه عمره عاشقه
به اشک تو چشام قسم
ناز نگاتو عمریه
با التماسام می خرم
دلم می خواد پر بکشم
مثل کبوترات آقا
بهت بگم تو رو خدا
برای من بکن دعا
شب ولادتت شده
دلم پیشت تو مشهده
برای این چشمای خیس
رضا همیشه مقصده
آقای مهربون من
حاجتمو روا بکن
ببین دلم شکسته و
به گریه هام نگا بکن
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#824
Posted: 26 Feb 2014 15:58
ببخش
ببخش اگه بهت می گم ، فقط برای من بخند
می گم به خاطر دلم ، چشماتو رو دنیا ببند
ببخش اگه خاطره هام ، پرشدن از تو و صدات
ببخش اگه بهت می گم ، مال منه فقط نگات
ببخش اگه دلواپسم ، همش بهت زنگ می زنم
یه لحظه نیستی تو خونه ، دلم می خواد جون بکنم
ببخش اگه بهت می گم ، که گلدونا رقیبمن
یه وقتایی فک ( فکر ) می کنم ، اونا برات عزیزترن
ببخش اگه نمی ذارم ، بری بیرون از تو خونه
همش از عشقه بخدا ، برات شدم یه دیوونه
خوب می دونم سخته برات ، بمونی تو کنار من
ولی بدون اگه بری ، خزوون میشه بهار من
ببخش عزیز من ببخش ، خوب می دونم که می تونی
این همه حس و حسرت و از توی چشمام بخونی
مث یه خورشید بشی و شب و ازم بترسونی
دنیا رو به کام دلم ، دوباره تو برقصونی
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#825
Posted: 26 Feb 2014 16:01
حس تبدار
بگذر از سردی دستام
که تو رو تنها گذاشتن
اگه از شدت احساس
واسه تو قفس می ساختن
بگذر از یه قلب عاشق
که اسیر بوسه هاته
واسه ی رهایی از بغض
اون حریص شونه هاته
بگذر از کسی که میخواد
تو فقط برای اون شی
تو هجوم بی کسی ها
واسه اون ترانه خون شی
بگذر از یه حس تبدار
یه حضور سرد و بیمار
که تو اوج درد می مونه
با نوازشِ تو بیدار
می دونم چشای تو خورشیده
من و از حصار شب می دزده
گاهی دلگیر می شه و غمگینه
ولی باز حالِ من و می پرسه
نذار منتظر بمونم ، توی غربتم بخونم
بذار بعد این ترانه ، تو رو از خودم بدونم
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#826
Posted: 26 Feb 2014 16:04
یه دختر !!!
یه حس بد ، یه تکرار حماقت
شدن درد دل آینه با چشمام
پر از احساس یاس و اضطرابم
یه چیز دیگه اما می گه حرفام
همش می خندم و می گم ردیفه
ولی قلبم پره از شک و تردید
تو می گی بهتر از دنیا منو می شناسی ، اما
نفهمیدی دلم هرگز نخندید
چقدر بیزارم این روزا من از خود
از این وابسته ی مفلوکِ خونسرد
که احساساتشو تاراج بردن
ولی بازم سکوت و انتخاب کرد
یه دختر رویِ تخت من، شبا هست
که تنها آرزوش آغوش مرگه
که هرشب تویِ کابوسِ حضورت
جهان پاییزه و اونم یه برگه
اینه اونی که تو ساختی با عشقت
ولی فک می کنی خوشبخته محضه
به جای این همه از عشق گفتن، خودت رو
می ذاشتی جای اون تنها یه لحظه !!
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#827
Posted: 26 Feb 2014 16:05
بارون پاییز...
فصل پاییز نگاهت
من و از عاشقی ترسوند
وقتی غم نشست تو چشمات
یه چیزی من و می رنجوند
پشت شیشه ، خیلی آروم
طوری زل زدی به بارون
که دلم معنی شو فهمید
بی صدا شکست و آسون
جا گذاشتم حلقمون و
روی میز کنار گلدون
دیگه این خونه برام داشت
انگاری حکم یه زندون
چمدونم و می بستم
ولی تو خیره به کوچه
دیگه فهمیدم که این بار
انگاری موقعه کوچه
پشت در من و خیابون
تو هنوز خیره به بارون
برنگشتی سمت چشمام
تا بشینم پشت فرمون
رفتم و راحت شدی تو
رفتی دنبال غریبت
دیگه حتی رفتم از یاد
مثل داغِ یه مصیبت
اما هر بارون پاییز
تو رو یاد من می یاره
چشم من به یاد اون روز
ابری می شه و می باره
دیدمت بعدِ یه مدت
با غریبه بودی امروز
چشم تو خیره به چشماش
مثل بارون تویِ اون روز
پایان
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ویرایش شده توسط: parmis0097
ارسالها: 2321
#828
Posted: 26 Feb 2014 16:17
ترانه سرا
حسین خزایی ********************* بیوگرافی خاصی ندارد
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#829
Posted: 26 Feb 2014 16:19
در گیر دل
درگیر دل شدم ... بی دین و بیخدا
سرگشته جنون ... از کوی تو جدا
از تو خبر نبود ... دلتنگ تو شدم
من سوی تو اسیر ... سر می بری کجا
محرم راز تو ... حالا غریبه شد
خلوت نشین دیر ... این حال و روز چرا
راه من و تو از ، دنیای عشق جداست
تزویر می کنیم .. هم من .. هم شما
دیگه بسه تو رو خواستن ، نوازش های پر احساس
تو سردی و نگاه تو ، نمیشم بیش از این حساس
این نوبهار عمر .. میهمان رفتنی است
در خواب غفلتیم .. پیری رسد ز راه
باید جدا شویم .. گویا زفکر هم
انصاف نباشد این ... رفتار بین ما
شمعی رفیق مه .. پروانه ایی که سوخت
گل بر پیکرش نشست ... بر هیچ شده فنا
حالا گذشت ز آن حال و هوای عشق
چشمی به راه توست ...سر می بری کجا
دیگه بسه تو رو خواستن ، نوازش های پر احساس
تو سردی ی نگاه تو ، نمیشم بیش از این حساس
دنیا برای ما مهر وفا نداشت
در بند آن شدیم از قید هم رها
درگیر دل شدم .. درگیر تو ببین
وقت سفر رسید ... خاموش و بی صدا
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven
ارسالها: 2321
#830
Posted: 26 Feb 2014 16:22
بوق ممتدـــــــــــــــــــ..
توو تلخی دنیا دلم باھات حرف داشت
نشستم و گفتم غمامو عشق برداشت
یه درد تو ی جونم یه زخم کاری شد
صدای تنگ دل ، که موندگاری شد
ھر شب تو این فکرم منو ببخش دنیا
لبریز̖ از حسرت ، خستم از این رویا
رگھام پر از دردو خونھام که خشکیده
قرصای تزریقی ،بستر یه تبعیده
ھر روز یه دستگاه و یک عمر صدای بوق
شھر پر از آدم ، دنیا شده شلوغ
من از کجا خستم ، من از کجا مونده
راه دلم اینجاست ، افسوس که ناخونده
سوزن تو رگھام باز ، زنجیر برید – در رفت
خونم چکید رو تخت ، وای مرد..! شنیدم رفت.!
این تیر آخر بود ، یک بوق ممتد باز
من رفتم از دنیا – بی مونس و ھمراز
میخـواهم گــره بخـورم در تــــ♥ــــو
آنقــدر سخـت
که بـا دنــدان بـازم کنی....!
boy_seven