ارسالها: 14491
#941
Posted: 23 Mar 2014 10:22
بـوق ممــــــــــــتد...
پره بغضه چشمام ، پرم از ویرونی ... بگو حق با من بود ، بگو که میمونی
پرم از این وحشت ، پرم از این کابوس ... مث حجم مرداب ، توی این اقیانوس
توو نگاه خیسم ، عکس تو مه میشه ... زیـــــــر بار غربت ، کمــــرم له میشه
تو نباشی اینجا ، شب من داغــــــونه ... فک نکن این غربت ، واسه من آسونه
توی این تنهایی ، جز خیالت چی هست؟ ... غیر وهم و رویات ، بگو اینجا کی هست؟
" زیر بارون تنها
توو خیابون تنها
اینه حالم وقتی
تو نباشی اینجا... "
منو بغض و هق هق ، منو چشمایی خیس ... پشت این خط انگار ، کسی پاسخگو نیس !
بوق ممتـد انگار ، حالمــــو میـدونه ... تو بری این رویا ، واسه من میمونه
واسه تو این احساس ، واسه تو این دنیا ... سهم من از عشقت ، چیه جز این رویا ؟
زیر بارون تنها
توو خیابون تنها
اینه حالم وقتی
تو نباشی اینجا... !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#942
Posted: 24 Mar 2014 08:22
گفتگـــــــــو با حافظ...
استاد غزل ، حافظ ، حَبسیم در این زنـــــدان ، می سوزیمو می سازیم ، در مکتب این رندان
زخمی ز جهانیمو ، مشغــــــول به ترمیمـــــیم ، حق آنچه که او گوید ، مــا نقطـــه تسلیمـــــیم
گو با لب خندانش ، خالیست جهـــــــــــان ما ، بر درب بهشتی نیست ، نه نام و نشان از ما
آلـــــوده خود کرده ، تبعیــــــدی از آن دنیــــا ، شرمندگی سیبــــــیم ، در باور یک حــــــــوا !!
یعقوب پر است از درد ، یوسف که ته چاه است ، مابیـنِ دل و جنة ، تا روز ابــد راه است !
وابستــه نادانــــــــی ، بینِ گـذر و معـــــراج ، قـــــربانی کج فهمــــــی ، همچون سفر حلاج !!
سر در گمِ این گله ، محتاج به این گرگــــیم ، در قانــــون عصیانی ، ما حبس ابد خـــــوردیم !!
امروز هم آدینه ست ، در شهر صدایی نیست ، در مکتب این رندان ، راهی به رهایی نیست !!
استاد غزل ، حافظ ، کــــــــــو وعده دیدارش؟ گشتیم در این بستر ، آلـــــــوده و بیمــــــارش
ناچاریمو تن خسته ، در آتش این حســــــرت ، می سوزیمو می سازیم ، در باور این قسمت
گر در سحر عرفان ، روی چو مَهَــــــش دیدی ، گو قوم به کــــج رفته ، برگشت و نبخشیدی؟
گــــو غرق گناهیمـــــــو محتاج به مهــــــر تو ، نه کوفی و نه کافـــــر ، آلوده به سِحـــــر تو !!
شرمنده از این حالیم ، راهــی به دلت بگذار ، می چرخیمو می بازیم ، غرقیـــم در این آزار
استاد پر آوازه ، در ، مانده ایم و عاجــــــــز ، کو یوسف گمگشته ؟ استاد غزل ، حافظ... !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#943
Posted: 24 Mar 2014 08:23
هنوزم جای تو خالیه اینجا...
دلــــم بی تابته میفهمی اینــــو ؟ ... نمی تونم بدون تــــــو بمـــــــونم
نمی تونم تو رویاهــــام هــرشب ... واسه رویـــات شعرامــــو بخونم!
تو کی آغوشتو میدی به دستام؟ ... تو کی سهــم منو دنیام میشی؟
تا کی درگیر مرگ لحظه هاشم؟ ... تو کی اندیشه ی فردام میشی؟
تو این آغوش تب دارم هنـــــــــوزم ... یه جایی سهم اشک اون چشاته
تو میـــــری سمـــــت رویاتو ندیدی ... یکی اینجــــا هنوزم چشم به راته
یکی اینجا هنــــوزم زیر این سقف ... برای " مـــــــا " شدن آوار میشه
تمـــــوم خاطـــــرات خوب دیــروز ... تو ایـــــــن روزا فقـــط آزار میشه!
تو رفتی سمت رویاهات عشقم ... منو اینجا گذاشتی توی حسرت
تو حتی در جواب مـــــــــن نوشتی ... شدی تسلیم دست سرد قسمت!
بیا برگـــــرد بسه دیگـــــه غربت ... نمی خوام بی تو و دنیات باشم
نمیخوام هر کی پرسید از منو تو ... بگم یک عمره اینجا چشم به راشم...
بیا برگـــــــــرد بسه دیگه خوبم ... نذار حرف و حدیث اینو اون شم
تو قول دادی بمونی زیر این سقف ... منم هر چی که تو خواستی ، همون شم!
منـــــو از مـن گرفتی و نموندی ... بریدی و شکستی و سوزوندی
تمــــــام دلخوشیمو کندی ازمن ... تو حتی توی این قابم نموندی!!
دوباره شب شد و تنهایـــــــی و من ... دوباره پر شدم ازحرفو احســـــــاس
دارم میخــــــونم این شعرارو با بغض ... واسه مردی که رفته ، اما اینجاس!
بیا برگـــــــرد به آغوش خیسم ... هنــــوزم پرتِ چشماته حواسم
هنوزم عطر تو توو عمق خونس ... هنوزم بوی تو داره لباسم...
منم سهمــــــی ندارم جز یه حسرت ... به جز این خاطرات و بغض و هق هق
بگو چی مونده اینجا زیر این سقف ... به جز فال و نگاه های یه عاشق... ؟!
هنوزم گونه هام خیسند و تب دار ... هنـــــوزم حـــــــال من ابریه اینجـا
کســـــــی جز تو پناه من نمیشه ... هنـــــــــوزم جای تو خالیه اینجا... !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#944
Posted: 24 Mar 2014 08:25
عشـــــق مجــــــازی
شب تا سحر بیدار و آواره .... بی فایده ، بی منفعت ، بی ســـود
وقتش رو پای کی هدر میکرد؟ .... درگیر یه عشــق مجـــازی بود!
شب تا سحــر مشغول وراجی .... از حرف هــــای مبهم و تقلیـــد
هی غر زدن های شبانه روز .... هی انگ پشت انگ ، هی تحقیر
" مشغـــــــول دنیایی که رنگـــی نیس
مشغـــــول ژست و غرق یک نارسیس
اینقــــدر که جــــای این و اون بـــــوده
حتی دیگه شکل خودش هم نیس... ! "
دنیاش رنگ تیرگــــــی داره .... با سرعتــی بی مکث میــــرونه
حتی خودش اهداف فرداشو .... از جــــــون این دنیا... نمیدونه!
درگیر دنیــای مترسک ها .... دل بسته به عکسی که می بینه
تو قاب عکس خالی چشماش .... هر چهره ی جذابی میشینه
دنیـــــاش قهـــره با لطــافت ها .... درگیــــر احساساتِ تلخ و زبر
درگیر دود و طعم یک سیگــــار .... از یک شعار و فلسفه در شعر!
درگیــــر ژستـــای فمنیستـــــــی .... درگیــــر حقِ مُــــرده ی زنها
تو حجـــــم این دروازه ها مــونده .... افکار تیز بعضی ســــوزن ها
حال میکنه با فلسفــــه با شعــر .... با ژست نارسیسی فضــــا رفته
فرقی نداره تو چه فصلی هست .... یک عمـــــــره تا گــردن توی برفه
یک عینــــک و شال گردن و ساعت .... سیگارشــــو با ژست میگیره
اینقــــدر غرق این اداهاشـــــه .... آخـــــــر یه روز با ژست میمیــــــره
تو کار نــــــخ با سوزنــــــش مونده .... رفته ســـــــراغ کار با سینگــــر
هی عقده هاشو محکم و با خشم .... میکــــوبه تو فـــرق سر اینتـــر ( Enter )
اشکاشــو آپلود کرده تو پیجِش .... غم هاشو تو چشماش می بینی
بحثـــــــای روشنفکــریِ کافکـــــــا .... تو پای حرفاشـــــــم نمیشینی...
اشکـــاش تو هـــــر لحظه میریزه .... داغونه فکــــرش بدجوری گیجــــــه
تو باورش خطــ میکشه انگـــــار .... با فلسفـــه... با شعــــر... با نیچــه!
از هر کسی ، حتی خودش خسته س .... دنیـــاش رو ریتمـای تکراره
از هـر کـــــی که تو فــــــاز ایراده .... از انتقــــــاد ، از خشـــــم ، بیزاره!
حتـــی خودش رو هم نمیشناسه .... زیــــــر نقابـش حل شده انگـــار
هر روزشـــو تا عمـــق شب خوابه .... از اونطــــرف تا عصـــــرها بیــدار... !
خاکــش براش یک عمـــر می ارزه .... بُهتِ مسیـــرش غرقِ این خاکــه
شک داره حتی به دوتا چشماش .... عمق نگاهــش عکس هیچکاکه!!
هـــــی اســــم تو حرفــاش میـــــذاره .... از گـــورکی و پل سارتر و نیچـه
از جمـله هایی که نمیفهمـه .... از مذهب و... از عمق و... از ریشــه... !
با گفتـــن حرفـــــای بی مفهــــوم .... حالا خـــــودش رو کســـی میدونه
فک میکنــــــه با این نوشتــــن ها .... تو خــــرج نــــون شب نمیمــــونه!!
شب تا سحــر رو در به در میگشت .... هیشکــی نفهمید تو چه فـازی بود
برقــــی زد و آتیـــش گرفت دنیــــاش .... درگیــــر یه عشــــق مجـــازی بود!
" مشغـــــــول دنیایی که رنگـــی نیس
مشغـــــول ژست و غرق یک نارسیس
اینقــــدر که جــــای این و اون بـــــوده
حتی دیگه شکل خودش هم نیس... ! "
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#945
Posted: 24 Mar 2014 08:27
تقاص چی رو پس میدم... ؟
تو این بارون بی وجــــــدان ، بدون تو کجا میرم؟
خودم حتی نمیدونم ، تقاص چی رو پس میدم؟
تو این چرک غبار آلود ، دارن می لولن انگـــل ها
چه حرفایی نگفتم من ، تو این گریه با جدول ها
چه شبهایی که با حسرت ، زیر بارون دعا کردم
بذار حتی واسه یک روز ، به آغوش تو برگـــــردم!
به بیراهه کشوندیمــــون ، تو این راه پر از ابهـــام
همــــه دنیام برای تو ، فقط آغـــــــــوشتو میخوام...
چقدر پیــــره جوونی که ، بهــــم خیره س تو آیینه
با زخمایی که من خوردم ، یه عالم بغضه تو سینه
دیگـــه طاقت ندارم من ، یه روز از شهــــر تو میرم
به چه جرمی ازم دوری؟ تقاص چی رو پس میدم... ؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#946
Posted: 24 Mar 2014 08:31
وقتی ورق برگشت...
درگیرِ طعمِ سیب
می لرزه تن ، از شک
آدم بهشتو باخت
وقتی ورق برگشت!
وقتی ورق برگشت
معبود ما شد بت
تو گیرو دار شک
حوا چه آدم شد!
وقتی ورق برگشت
تاریخ گریان شد
معراجِ عصر یخ
فرهنگ ، عریان شد...
وقتی ورق برگشت
نسل فراموشی
درگیرِ آلزایمر
گرمِ هم آغوشی!
تن در به در درتن
ترسیم تن با تن
سهراب با بابا
جنگید تنگا تنگ
اینجا گمه تو شک
اهداف ، غم ، منظور
اینجا که حق کفره
در باور منصور!
منصورِ نسل من
درگیر سیگاره
تصویر رویاشو
رو میز میذاره
طرحای تکراری
هر دفعه هم بن بست
اشعار تو خالی:
راه رهایی هست!
وقتی ورق برگشت
دنیای ما خون شد
تصویر آرمان ها
در شهر محکوم شد
اینجا بیان گنگه
پوسیده از ریشه
وقتی وزیرت باخت
دنیات کیش میشه!
دنیا عوض میشه
وقتی دلا سنگند
وقتی که هابیل ها
آماده ی مرگند
احساس ، یخ بسته
انسانیت ، مرده
دنیا تو اینروزا
آدم کم آورده
تو عصر یخبندان
دل ها ز هم دورند
محکوم یک برچسب
ناچار و مجبورند
از دکمه و از ریش
تا حمله ی برچسب
یک قطعه ی بی سر
یا یک غزل در شب!*
از رنگ مو ، از تیپ
روشن شدن در فکر!
کوری بنیان ها
تکرارهای ذکر!
چشمارو بستیمو
رفتیم زیر هشت
نسلم ز هم پاشید
وقتی ورق برگشت!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#947
Posted: 24 Mar 2014 08:35
چه آســــون بردی از یادم...
چقدر ساده دل و دادم ، چقدر ساده دل و باختم
چقدر راحت منِ ساده ، با درد و ماتمت ساختم
چقدر ساده گذر کردی ، چقدر ساده رهام کردی
چقدر راحت واسه راهت ، گذشتی و فدام کردی!
چقدر ساده گذشتی تو ، چه راحت دادی بر بادم
چه آسوده گذر کردی ، چه آسون بردی از یادم!
چه راحت دل سپردم من ، چه راحت دل بریدی تو
نپرسیدی تو یک بارم ، که اصلا چی کشیدی تو ؟!
چه راحت تِکْیه مو دادم ، به حرفای محــــال تو!
چقدر آسون شدی عشـــقم ، شدم فصل بهار تو!
چه راحت فصل غم اومد ، شدم همبستر غم ها
چه آسوده گذشتی از ، منِ بی یاورِ تنـــــها!
چقدر عمرم هدر رفته ، حرومت عشـــــق و احســــاسم!
دیگه تو برزخ تردید ، نگاهت رو نمیشناسم!
برو من اینو میدونم ، خودت هم اینو میدونی
که هیچوقت پای این حرفا ، نه میمونی... نه میتونی!
اینو خوب میدونم عشقم ، شعــاره هر چی که میگی
به پای تو اگه باشه ، تو هم مثل همه میــری!
برو که دیگه میدونم ، واسه اینه نمی مونم
اگه خالی شه این دستا... نمی دونم که میتونم ؟!
برو حیف دل پاکم ، چه راحت دادی بر بادم!
چه راحت دل بریدی تو ، چه آسون بردی از یادم... !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#948
Posted: 24 Mar 2014 08:36
میـــــــــرم...
میرم یه جای دورِ دور ، میرم یه جایی ، بی صدا
یه جا که من باشم و بغض ، یه جاده باشه و خدا... !
یه جا که تو محبتاش ، طعم جسارت نباشه
یه جا که پشت هر صدا ، موج خیانت نباشه
میرم یه جای دورِ دور ، جایی که پیداش نکنی
بر میدارم دلو میرم ، جایی که رسواش نکنی
میرم یه جا که آسمون ، سیاهی شو کم بکنه
یه جا که مهربونیاش ، حالمو بهتر بکنه
میرم یه روز یه جای دور ، با کـــــــــوله بار تجربم
نه غم بیاد ، نه دلخوری ، تنها میرم ، فقط خودم!
یه جا که گوش مردمش ، پر نشه از حرف و صدا
یه جا که من باشم و بغض ، یه جاده باشه و ... خدا... !
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#949
Posted: 24 Mar 2014 08:46
نمی تونم...
دلت میگیره وقتی ، یه رازی رو ندونی
ولی چه سخته وقتی ، بدونی و... نتونی!
تو این روزای مبهم ، یه داغی رو دلم هست
تو این شبای حسرت ، تو کوچه های بن بست
زیر هجــــــــوم گریه ، دستای سرد بارون
منو تباهی و غم ، منو دلی پریشون
رو شونه های بارون ، غمامو خالی کردم
دیگه منی نمونده ، پر از هجـــــــــوم دردم
تو زخمای شبونه ، پر از حس جنونم
میدونم اینو اما... نمیشه... نمی تونم!
نمی دونی چه سخته ، یه رازی رو ندونی...
چه حالی داری وقتی ، بدونی و... نتونی!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#950
Posted: 24 Mar 2014 08:47
دیگه باورت ندارم...
دیگه انگیزه ندارم
سر رو شونه هات بذارم
اعتمادمو شکستی
دیگه باورت ندارم...
از تو میشکنه نگاهم
بغض من تکرار میشه
عکس مردی توی آینه
به وضوح انکار میشه
دیگه احساسی ندارم
به صدای پر غرورت
به کلام با نفوذت
به ادامه سکوتت
تو منو ساده شکستی
واسه فهموندن خواستت
یعنی دردش نمیگیره
قلب وجدان نداشتت؟
دیگه بسه تمومش کن
برو بیرون از خیالم
دیگه عشقتو نمیخوام
دیگه باورت ندارم...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟