ارسالها: 14491
#961
Posted: 27 Mar 2014 13:31
ارتفاع پست
اون زن که چشماشو بهت داده
اونی که روحش توی دستاته
وقتی کنارت هست،یعنی که
تا اخرش خوشبختی همراته
اون تا همین دیشب عزیزم بود
تا لحظه ای که بله رو دادش
تو این نبرد بردی و بازندم
برگ برنده دستت افتادش
اون بوسه هاش طعم عسل میده
بارون میاد،گریش که میگیره
شاید فقط مال توئه اما
هر روز یه دنیا پاش میمیره
من موج منفی میشم اما تو
انباری از باروت احساسی
یادت نره کی پات میشینه
کی رو وجودت میشه وسواسی
هر شب تو با اون اوج میگیری
من مقصدم تا سقف این خونس
جفت بالمو قیچی زدم دیشب
شاید بگی این بچه دیوونس
لبخندش از حالا برای تو
من راضی ام وقتی که خوشبخته
اون با صدای عشق میخوابه
اینجا یکی با گریه همتخته
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#962
Posted: 27 Mar 2014 13:33
تو شومی!
تو ثابت کردی میشه بعد خنده
یه دنیا غم رو تو قلبت بشونی
بگی ساکت، صداشون در نیاد و
خودت تو خلوتت تنها بمونی
یه گوشی دستته ،یک هفته خاموش
کسی رو توی قلبت جا ندادی
زمونی که همه شادی پرستن
تو شادی رو به قلبت راه ندادی
همیشه فکرتو محدود کردی
به کنج قلب یک موجود سنگی
کسی که پس زدت، رفتش که اینبار
یه جای کار باشی و بلنگی!
مث یک اتفاق ناگواری
که تا آخر ازت بد یاد میشه
یکی اونجا همیشه بی خیاله
یکی اینجا به غم معتاد میشه
گرفتی از خودت،از کل دنیا
مث آتشفشون بی بخاری
شاید بغضی تو حلقت گیر کرده
که واسه انفجار نایی نداری
مراعات همه دنیا رو کردی
تو دیگه وقتشه پایون بگیری
ته این شعر مرگه،باورش کن
فقط شلیک کن،شاید بمیری
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#963
Posted: 27 Mar 2014 13:35
عشق ماه و برکه!
همونجا کنار خیالم بمون
تو رویام گمونم هوا بهتره
من اینجا همش خیس و بارونی ام
نمیخوام یه وقت حوصلت سر بره
همونجا که هستی ،سر جات باش
هنوز لایق بودنت نیستم
مث بید مجنون شدم، ثابتم
ولی پای حرفام نمی ایستم
من عمدا سرت داد کشیدم بری
فقط خواسته بودم ازت دور شم
دروغی نگفتم که دلخور بشی
ولی موقعش بود که مجبور شم
که از روی اجبار خیالت کنم
بازم حس کنم مثل قبل عاشقم
که عادی نشه روی ماهت برام
که ثابت کنم عین قبل لایقم
چقد خوبه که باز دلم شور زد!
همش با خودم میگم الان کجاس؟
یعنی دل به دل راه داره هنوز؟
منو کم نداره؟ اصن رو به راس؟
شاید موشو کوتاه کرده الان
شاید طرح ابروشو تغییر داد
دوباره یه حسی مث اون قدیم
هواتو وزش کرد و تکثیر داد
میخوام باز دوباره سراغت بیام
نگو نه...که چیزی ندارم بگم
میخوام پای تو کم بشم،آب شم
تو هم فکر من باش مث قبل یکم
دوباره من و تو به هم میرسیم
شاید عشق ما مثل قبل پا گرفت
تو ماهی و من برکه ی ماهیام
اگه ماه بود ،برکه معنا گرفت
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#964
Posted: 27 Mar 2014 13:36
آرامش بی حاصل!
خاکسترم کن تا هوا بارون نداره
امشب که رد شه خود به خود پوسیده میشم
اصلا نمی فهمم چرا شیرینه واست
این صحنه که من از خودم پاشیده می شم
اونقدر پر و بالم رو با حرفات شکستی
حالم به حسی مثل درد محدود میشه
هستی ببینی اون که واست حرف میخورد
حالا با هر حرفت یه بار نابود میشه؟
میبینمت اینبار تبر دستت گرفتی
بشکن برو، عقلت رو دست عشق نسپار
من با شکستن آبروم از بین نمیره
بشکن،فقط آروم بزن،حرمت نگه دار
تو طالع اردیبهشتی عشق یعنی
دستاشو ول کن تا تو آغوشش بگیری
دستاتو ول کردم ولی از بخت شومم
رفتی که رنگ شب رو از ماهش بگیری
وقتی دلت نیست باشی ،رفتن به صلاحه
آرامشی از موندنت حاصل نمیشه
کلی قسم،آیه... تمومش بی نتیجه
رفتی و روی عشق ازم پوشیده میشه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#965
Posted: 27 Mar 2014 13:38
تنگراه
تو چیزی نگفتی ولی تو نگات
مسیر جدایی برام روشنه
ولی روی هر قسمت از این زمین
یکی از نبود تو دم میزنه
تو چیزی نگفتی ولی رو تنت
یه عطر جدید اما مردونه هست
حساب جدیدت رو کی باز شد
که عطرش تو هر نقطه از خونه هست؟
تو حق داری وقتی کنار تو نیست
نتونی که بی فکر اون سر کنی
تو حق داری حتی نتونی گلی
که اون شب بهت داد و پر پر کنی
تو میدونی چند بار بخشیدمت؟
کلاه تو هر بار پس معرکست
دل نازک من اگه سنگ بود
تا حالا باید صد دفعه می شکست
هوا حال خوبی نداره برام
چقد تنگ شده راه اکسیژنا
قسم خورده بودم بمیرم،بری
دروغی نبود اون قسم خوردنا
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#966
Posted: 29 Mar 2014 16:16
یک قرن احساس...
یک قرن بعد پایان این احساس
قصه ی ما دوباره اوج میگیره
نظامی اینبار ما رو مینویسه!
اسم تو جای اسم شیرینو میگیره
یک قرن بعد پایان این احساس
قصه ی ما رو دوباره میخونن
"سرنوشت راهشو ازم کج کرد"
اینو اون روزا همه میدونن
از بیخ و بن افسانه میشیم و
شیرین و فرهاد اون زمون ماییم
حالا کسی ما رو نمیشناسه
صد سال بعد ،ما حرف دنیاییم
مردم از احساس ما شعر مینوسین
تنها دلیل بقای عشق ،ما میشیم
صد سال بعد اینکه ما سفر کردیم
یک رمان زیبا و پرمحتوا میشیم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#967
Posted: 29 Mar 2014 16:16
شک،شمعدونی،شادی!
مهم نیستش که از اینجای قصه ،فرد میشم
یه عمری "زوجیت" تنها نصیب از زندگیم بود
حالا "فردینگی" شاید به من معنی ببخشه
یا شاید مشکل از خوش باوری و سادگیم بود
بهم اصلا نگو تو "اوج عشق " از تو جدا شم
آخه "نفرت" یه توصیف از یه لحظه زندگیمه
اگه خیلی دلیل بودنم واست مهمه:
عزیزم ،موندنم از بابت مردونگیمه
ببین این حرف مردم چی سرم آورد که اون شب
به جرم حرف مردم حکم اعدامو بریدی
بهت گفتم نمیخوان ما رو تو شادی ببینن
بهم گفتی دروغامو تو این مدت شنیدی!
ببین لجبازیات آخر تو رو از قلب من روند
منم باور نمیکردم که اینجوری عوض شم
همش نسبت به من شک کردی و بدبین بودی
تو خواستی هر شب از شبهای قبل بی رحم تر شم
کجای این مسیر آرامش از روحت جدا شد؟
که پای عشق رو از دنیای آرومم بریدی
من از طرح نفسهای تو هر شب شعر گفتم
تو توی زندگیت از من فقط یک سایه دیدی
حالا من موندمو شامی که هر شب سرد میشه
یه شمعدونی که معنیشو برام از دست داده
ببین حلقت رو امشب توی گلدون خاک کردم
خدایا این همه شادی برام خیلی زیاده!
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#968
Posted: 29 Mar 2014 16:18
حافظ بیچاره!
یک اتفاق غیر معمولی
یک آسمون از من تو رو دور کرد
خواب تو رو دیدم ولی چپ بود
تعبیر خوابم ذوقمو کور کرد
رفتی و رنگ آسمون بعدت
واسم فقط یک آبی سادست
دریا برام یعنی فقط شوری
جمعه غروب،دلتنگی آمادست
فکرش رو میکردم بری بی تو
دنیا برام دلگیر و خاموشه
اما نمیدونستم اینجاشو
دنیای من بی تو سیاه پوشه
اون شب که حافظ توی فالم گفت
اون میره و تنهات میزاره
گفتم که این چیزا خرافاته
حرفش درست بود اون بیچاره
اینم از اون عشقی که شهرت داشت
از اون همه احساس خوشبختی
رفتی ولی کی باورش میشه
رفتی ولی...ای کاش نمیرفتی
بارون امشب نرم و نمناکه
عطری که می خواستی پراکندست
عطر عجیب خاک نم خورده
عطر یک عشق ساده و یکدست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#969
Posted: 29 Mar 2014 16:19
فنجونو برعکس هم بزن
فنجونو برعکس هم بزن گاهی
شاید که احساسم رو فهمیدی
حالت عوض میشد اگه یکبار
تصویر تو فنجون رو میدیدی
فنجونو برعکس هم بزن گاهی
شاید بفهمی عشق یعنی چی؟
حتی اگه دیوونگی این نیست
با یاد خندت،بغض یعنی چی؟
حق دلم رو،من خودم خوردم
تقصیر چشماتم نمیندازم
بعد تو،تکرار زمستونه
من تو زمستون دل نمیبازم
این مرد کهنه چای تلخش رو
با یاد شیرین تو می نوشه
با چای خالی مست چشماته
وقتی هوا بارون آغوشه
من توی فنجونم تو رو دیدم
بازم تو قلبم خون به پا کردی
فنجونو برعکس هم زدم شاید
بازم به این فنجون برگردی
دست خودت نیست ،خوب می دونم
بی مهری،ذات دختر مهره
تو آینه ی قدی ،چی میبینی؟
عشق،یعنی چشمای همین چهره...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#970
Posted: 29 Mar 2014 16:19
"ترانه یعنی زندگی"
من با نوشتن ،با ترانه زنده میمونم
گرمای احساسم رو تو کاغذ گمش کردم
کل وجودم رو خلاصش میکنم اینجا
با این ترانه راه بغضم رو قرق کردم
از این همه دارو یکی مرهم نشد واسم
من با نوشتن جامه ای از درد پوشیدم
باعث شدی تا خو بگیرم با قلم،ممنون
ممنون ازت باعث شدی با واژه جوشیدم
یک بیت میگم، قد یک دی ماه میبارم
شاعر که باشی با قلم هم میشه مستی کرد
هر قطره جوهر الکل صد در صده واست
باید خدا رو داشت ولی واژه پرستی کرد
من از تبار یک غزل از شعر سیمینم
هر تار و پودم یک کلام از حرف مولاناست
تو باعثش بودی سر از اینجا در آوردم
ممنون ازت،من با تو فهمیدم خدا اینجاست
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟