ارسالها: 14491
#971
Posted: 29 Mar 2014 16:21
"شیرینی استبداد!!!"
شاید این روزا ازت چیزی نمیخوام اصلا و
شایدم حتی نگاهم رو ازت میگیرمش
خیلی دل میخواد بخوای حست رو فریادش کنی
من نمیتونم ولی خیلی هواتو دارمش
شوق بودن با تو ویرون کرده شهر قلبمو
تا به حدی که خودم هم از خودم دس میکشم
با یه استبداد به قلبم پادشاهی میکنی
طعم شیرینی استبدادُ دارم میچشم
توی این بازی شرطیه بریدن از خودم
مرد و مردونه دلم رو شرط میبندم باهات
سربلند میشم تهش، حتی اگر بازنده شم
میبری از من ،دلم رو میبری با خنده هات
تو نبودت لحظه هام سقفو تداعی میکنن
راه پروازم رو میبنده خیال رفتنت
بودنت یک پله از راه رسیدن تا خداست
من کم اوردم ولی واسه به دست آوردنت
مشکلاتم کم نمیشه با کنارت بودنم
اما این آشفته بازاری رو کمتر میکنه
خوبه این حس بلاتکلیفی و عاشق شدن
حس بودن با تو این دنیا رو بهتر میکنه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#972
Posted: 29 Mar 2014 16:22
حسابش رو نمیکردم..."
بیا تا ساحل قلبم ،لب دریای خوشبختی
بیا فانوس رویامو ،فقط با "فوت"خاموش کن
یه خورده فاصله مونده ،که دنیامو بلرزونی
بگو نه قالشو بکّن،بگو نه و تمومش کن
بیا تا اوج ترسیدن،تا عکسی که نبودی توش
یکم امّید اینجا هست ،بیا و خوب دورش کن
باید از این به بعد این راهو تنها طی کنم انگار
بیا با عشق این دنیا ،وجودم رو فراموش کن
شکست اولم بودی،دارم هر روز میبازم
چه فرقی میکنه بی تو ،نتیجه آخرش چی شه؟
تو که حسی نداری خب،همین یعنی ته خطّم
فقط لبخند بزن شاید،یکم قلبم هوایی شه
بفهم اینو که بعد از تو،سکوتم میشه بی معنی
بفهم اینو که لبخندم ،فقط از روی اجباره
برو حالا که اینجوری، به فکر رد شدن هستی
شنیدم با خودت گفتی،که "این حالش چقد زاره"
شنیدم از کس و نا کس،که تصمیم سفر داری
برو حرفی ندارم من ،باید فکرش رو میکردم
همیشه با خودم گفتم،که احساست عوض میشه
تا اینجاشو نمیدیدم،حسابش رو نمیکردم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#973
Posted: 29 Mar 2014 16:23
ریتم مهر
منم معنی حرفاتو به هیچ عنوان نمیفهمم.منم خیلی پشیمونم از این عشق و از این احساس
به یک نحو فلاکت بار،بلاتکلیف و داغونم.با این که مردم و مغرورم و کلی دلم دریاس
صدای پای تنهایی رو خیلی خوب میشناسم .سکوت سرد جاده بی مهابا غافلم کرده
دارم حس میکنم اینو که خیلی بی سرانجامم.شدم پول زمان شاه،حکومت باطلم کرده
شجاعت اینه که پای یه احساسی حروم میشم.که حتی با نگاهش مشکلاتم بیشتر میشه
با اینکه مشکل از اونه ولی تا آخرش هستم.تا اونجایی که کبریت چشامم بی خطر میشه
به اونجایی رسیدم که خودم با من نمیسازه.به اونجایی که فروردین رو ریتم مهر پیش میره
همش تو فکر اون روزم که سر شه اخر خرداد.اگه خیلی پریشونم همش از غصه ی تیره
من از لیلی و شیرین های این بیراهه میترسم.بیا دستی بجنبونو منو از این هوس رد کن
اگه خیلی یه روزی خواستم از عشقت جدا باشم.بیا تو خوابم اروم شم ،خودت راه منو سد کن
من از موسیقی تلخ سکوت سرد این روزام.دارم یک سمفونی از مشکلات تازه میسازم
با اینکه درکش آسونه که با من برنمیتابی.ولی تا آخرش میرم ولی با عشق میبازم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#974
Posted: 29 Mar 2014 16:25
نای خوشبختی
من این روزا یه حس تازه میخوام
نمیشه برف نیاد،بارون بباره؟
تو این حسای مبهم گم شدم باز
شبا آفتابو روزا هم ستاره
چرا جورچین دنیام جور نمیشه؟
چرا هیچ تیکه ای جای خودش نیست؟
همش فکر میکنم تو این حوالی
یکی فکر منه، فکر خودش نیست
یه لحظه با خودم میگم دروغه
تو دنیا هیچکی فکر اون یکی نیست
ولی تلقین تاثیری نداره
اخه تقدیر باور کردنی نیست
تو غم ها خنده و تو شادیا غم
چه دنیای عجیب و بی نظیری
شبا بیدار و روزا خوابه خوابم
هوای قلب من خیس و کویری
میترسم روزی حالم رو به راه شه
که دیگه نای خوشبختی ندارم
بزار راحت بمونم تو همین حال
همین که زنده هستم ،خوش بحالم
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#975
Posted: 29 Mar 2014 16:46
خرمای سفید
به سایه ها امون بده.نزار بیفتن از نفس
تو تاریکی قدم بزن. بزار جدا شن از قفس
تو چشم سایه زل بزن،بزار بترسه از نگات
بزار که جاش خالی بشه،بزار جدا شه از هوات
خاطره های مشترک،تو خیابون قدم زدن
به جرم عشق به سایه هات،چه حرفا پشت تو زدن
فکر میکنن دیوونه ای،چون سایه هات رفیقتن
سرت میبرن یه روز، برادرای هموطن
میخوای که فریاد بزنی،یه جور بد ناراحتی
یه اعتراضی تو گلو،شبیه بمب ساعتی
به نام عشق و اعتماد،دلت رو تاراج میکنن
سکوتتو تعبیر به،هزار و یک واج میکنن
یه روز میاد که خنده هات.از گریه واست بدترن
روزی که شادی هات تو درد،غماتو از رو میبرن
یه روز بدمزه و تلخ،تموم سایه ها تباه
مزه ی خرمای سفید،طعم پنیرای سیاه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#976
Posted: 29 Mar 2014 16:47
خود بینی
چشامو بستم و گریم گرفته.نمی دونی چقد غمگین و زارم
یه شعری میگم و رد میشم امشب.چه حال خوبی واسه گریه دارم
نه میشه بغض من پنهون شه از تو،نه راهی مونده که از تو جداشم
دارم میرم که دیگه غم نبینی.میرم تا دست به دامن خدا شم
بزار چشمات به آینه خیره باشه. تو از خودبینیات خسته نمیشی
دلم میسوزه یک عمر با تو بودم. به این امید که تو وابسته میشی
تو این مدت تو اصلا حس نکردی.سرت رو شونه ی من جا گرفته
قسم خوردم که چشماتو ببوسم.ولی خودبینی چشماتو گرفته
تا فهمیدی که میخوام با تو باشم.خودت رو واسه ی قلبم گرفتی
به تو هر چی بگم حرفت همونه.چه ختمی واسه ی عشقم گرفتی
لب دریا تو جنگل با تو بودم. ولی من رو کنارت حس نکردی
میرم شاید که من رو باورت شه.تو من رو ساده ول کردی،نکردی؟
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#977
Posted: 29 Mar 2014 16:55
"دار مکافات"
دار مکافات واسه تو.راه رهایی از غمه
شک به دلت راه نده که.فرصت بودنت کمه
بزار چشات بارونی شن.بگو که ترست از چیه
میخوام بدونم اینو که .دلیل رفتنت چیه؟
فدای لحظه هایی که.غم تو دلت غریبه بود
کجای قصه جا زدی،کی با نگات غریبه بود؟
فرقی نداره تیغ باشه،یا قرص و امپول هوا
دلیل رفتنت چیه؟،غم یا کثیفی هوا؟
جا زدن و خوب بلدی،دلخوریات بهونه بود
نگو دلیل رفتنت.گریه های شبونه بود
سر ریزی از حس غرور،حس شجاعت میکنی
به چی فروختی خودتو؟.از کی اطاعت میکنی؟
حست به رفتنت چیه؟،حس جدایی از قفس؟
دیگه غرورت ایندفعه،داره میفته از نفس
میخوام پشیمونت کنم،زورم بهت نمیرسه
دیگه از این لحظه به بعد،خدا به دادت برسه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#978
Posted: 29 Mar 2014 16:56
راه حل
به سال و ماه و روز دلخوشم و . یه قرنه از قصه جدا موندم
همه به من میگن روشن فکر.یه عمره تو سیاهی جا موندم
تو دام سرنوشت افتادم.ولی به قسمت اعتقادی نیست
یه حسی میگه تازه تر باشم.ولی به حسم استنادی نیست
یه عمر گفتم عاشقت باشم.شاید که مشکلات یادم رفت
ولی همین که چشم وا کردم. دیدم خودم رو پاک یادم رفت
فدای تار موی تنهایی.اگر که هیچکس کنارم نیست
به یاد تو ترانه ها گفتم.ولی از عشق چیزی بارم نیست
به عاشقی سلام میگم و باز.جواب من رو با وداع میده
هر آدمی یه جور به سبک خودش.برای درد من دواء میده
با این همه به قصه خوشبینم.شاید که راه حلی پیدا شه
قناری با تموم احساسش .نباید از قفس جدا باشه
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#979
Posted: 29 Mar 2014 16:57
یه مرد
به حکم این که مرد و مغرورم.به حکم این که از همه خستم
به داربست مرگ آویزون.تو انتظار وقت مرگ هستم
به حکم دوری از هم آغوشی.از عشق آتشین جدا میشم
برای مرد قصه بودن من.تو شهر غصه ها فدا میشم
به سرزمین مرگ تبعیدم.جدای از گلای نیلوفر
جایی که حرفام میشه بی معنی.جایی که اسم من میشه کافر
به جرم این که عاشقی کردم.به جرم این که هرز نمیگردم
شدم گرفتار کثیفی ها.ولی هنوز مثل یک مردم
یه مرد که با تموم سختی ها.هنوز نگاش سرد و مغروره
یه مرد که پازل غم و درداش.یه عمری میشه بدجوری جوره
یه مرد که یا کریم احساسش. برای عشق اون نمیخونه
شعار آزادی رو حفظ کرده.دیگه تو اون قفس نمیمونه
یه مرد افسرده که تا حالا.دو بار به خودکشی شده محکوم
بلد نبوده راه دنیا رو.از حس باریدن شده محروم
یه عمره آرزوش این شده که.یکی ازش بپرسه حالش رو
ولی به هر کی دست دوستی داد.یه جور بد گرفته حالش رو
یه مرد که واسه زندگی کردن.برای مرگ دست تکون میده
بیچاره واسه روشنایی روز. تا یادشه چراغ دزدیده
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟
ارسالها: 14491
#980
Posted: 29 Mar 2014 16:58
"غم نرگس"
یه دختر با چشای خیس و معصوم،که حتی سایشم تنهاش گذاشته
که اسمش نرگسه،گل می فروشه،که جرمش اینه که یاری نداشته
یه شب سرما تموم کرد طاقتش رو ،دلش میخواست دیگه اینجا نباشه
چرا اون که یه عمره گل فروشه،نباید یک گل سر داشته باشه؟
چشاش از گریه کردن سیر نمی شد،دلش بدجور اسیر غصه ها بود
شاید عادت به سختی داشت اما،دلش دریا،خودش رو ماسه ها بود
اخه گرد و غبار نا امیدی،رو قلبش بود و جسمش نا توون بود
یه تکیه گاه محکم داشت تو دنیا،که از بخت بدش اونم ستون بود
همون شب دردودل با آسمون کرد،که شاید غصه ها از اون جدا شن
که شاید وقتی که از خواب پا شد،دیگه اون غصه ها یادش نباشن
یه دفعه آسمون قلبش گرفت و ،تو اون سرما یه طوفانم به پا شد
ستون تاب هیاهو رو نیاورد،ترک خورد و شکست و جا به جا شد
رو قلب نرگس ما باز دوباره،یه داغ تازه مهر و موم میشد
نباید درد و دل میکرد اون شب،که شاید یک کمی آروم میشد
بازم نرگس تو این طوفان و سرما،چشاشو بست و از دنیا جدا شد
ولی نرگس دیگه بیدار نمیشد،تموم هستی نرگس فدا شد
حالا هر روز صدای نرگس ما،تو اون میدون طنین انداز میشه
آقا گل میخری از من یه شاخه؟،بهشت تو چشم اون جا ساز میشه...
آشفته سریم !
شانهی دوست کجاست ؟