ارسالها: 6368
#181
Posted: 26 Feb 2014 17:07
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems
جا مانده ها
جایی روی خطهای باران خورده
با قصه های در باد چرخیده
کنار خاطراتِ قاب گرفته
میانِ چشمها ، گرهِ دستها
هنوز نفس در پیِ نفس.
جایی شمعها در باد می سوزند
از ما دویده تا میانِ هوسها
تا گمانهای دور
تا مانده در گمانی طناب پیچ
شکسته هایی بی یند
هنوز با پاهایِ گریز
گمنام در آبها فرو .
جایی نوشته ها را میخوانیم
خبرهای سیاه و سفید ، مدام جان گرفته
جان میگیرند
پرده می کشیم تا بندها بخندند
بخندیم به این همه بازیهای غریب
این غربتِ ماندنی
این روزگار که تلخ می چکد
چکه چکه روی راه هایِ شبانه
هی ی ی جرقه می زند
رویِ دلهای خوابیده.
جایی روی شاخه ها
سیبهای سرخ با غبار جا مانده ی ما
مدام از این سو به آن سو
ار کجا تا کجا
زیر خنده های آفتاب
در رقصِ با بادها
در میانِ فصلها تا ما می دوند
ما که پشت به ما رفته بودیم تا زیر درخت.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#182
Posted: 26 Feb 2014 17:18
دستم نمی رسد
شاید خوابها تا آرزوها
آرزوها در تو خلاصه شوند!
شاید دستها در پی لمسِ تو
لمسِ تو چشمها را کور کند!
شاید در لحظه هایِ شیرین در خوابی لمیده ای
به خوابت دست نمی رسد !
کنار حرفهایِ جا مانده
در سکوتی که از نفس نمی افتد
باز شب با خوابها می رسد
خوابها ، پروازهای بلند
عبورشان تا آنور خطها
در ایست ها ، گاه چه بی اعتنا به ما
صدایت از میان فصلها نمی آید
نگاه را کجا خوابانده ای ؟
من هر شب در شمارشی معکوس
با چتر خیسم ، پشت دیوار ، در بهاران فرود می آیم
رویِ واژه ی آه ، خط کشیده
برایِ عاشقان ، برایِ صدای ساز ، خوشرنگ می نویسم
گاه در چرخی رویِ علفها
با پچ پچی در گوشِ قاصدکها
بوسه ای رویِ بال پروانه ها
تا اوج دوست داشتن پر می زنم !
گاه برای گنجشکها، پرستوها ، دانه می خرم
دوباره همخانه با آفتاب ، کنار کفشدوزها
باز تمام بهار ، از چشمهای فروردین تا لبهای خرداد
هی می پرم ، هی می پرم
میانِ تابستان دست رویِ آتشِ مرداد کشیده ، از رو نمی روم !
غلت در آغوش شهریور با مهر همخوابه می شوم
صدایت هنوز از میانِ فصلها نمی آید
یاز شب با خوابها می رسد
شاید خوابها تا آرزوها
آرزوها در تو خلاصه می شوند !
شاید دستها در پیِ لمس تو
لمسِ تو چشمها را کور کند !
شاید در لحظه های شیرین در خوابی لمیده ای
به خوابت دستم نمی رسد !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#183
Posted: 28 Feb 2014 10:16
آبهای بیقرار
خمار شده چشمم کنار آب ، آب شده چه بی قرار
دوست دارم ، گیج لای این نازکهای آب بچسبم ، بخندم
با این زبان کمی مزه بریزم و روی آن زبان
کمی خنک شوم زیر این سایه ها
بی تاب شده دلت کنار ماه ، ماه تابیده چه بیکران
دوست داری ، مست لای موهای ماه ، بچسبی ، بخندی
دست دراز کنی ، رویِ پاشنه ، دور تنش بچرخی
کمی داغ شوی ، تلو تلو خوران ، زیر نور ماه
حالا بیا کمی با هم
کمی با نم نم باران ، کمی با هوسهای باد
میانِ ساقهای خوابیده بر علف ، به آسمان نگاه کنیم
بیا ستاره شمارش ، برای چشمکهایشان گل پرتاب کنیم
نخواستی برای گوشها لالایی ساز ، چشمهایشان را خواب می کنیم
بعد در خوابمان آرام ، پاورچین ، پاورچین ، از پشت می آییم
نمی بینیم ! چشم می خواهیم چکار
من و تو بو کشیده ، مزه چشیده ایم
پا دراز کرده تا آنور آسمان
پریده از روی ستاره ها
غش غش افتاده میانِ خواب با صدای آب .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#184
Posted: 28 Feb 2014 10:17
روی ساقه های گندم
کوکی میان چشمه ، شکافی میان لبها
گیج ، خم ، روی ساقهای گندم
گم ، دور ، روی نرمه های گوش
بالا ، بالا، بالاتر
روی راهها موج شده بلند
میانِ قصه ها پرت شده هوا
هی سنگ ، هی هیزم بپا
هی کلاغ پَر ، من پَر ، تو پَر ، پَرپَر
روی دشتها چرخ ، پرده از آسمان پس
روی حرفها پاشیده سبز ، رنگ چشمهای مرد
عطر شکوفه ، میوه ی آبدار، طعم لبش
چگونه با این همه دلهره
اینگونه تن آب می شود ؟
یواش یواش آفتاب فرو
یواشتر در پُکها فرو
فرو در تکانها سر به هوا
روی ساقهای گندم دویده دندانها
روی شکاف لبها ، گیجی نرمه ها
دروغ است اگر بگوید
دلش در پی دلم نمی دود ، آب نمی شود
خوابش در پی خوابهایم بیدار نمی شود
دروغ است ، انگشتانش روی انگشتانم مدام سُر می خورند
روی ساقهای گندم ، زنگِ خاطره را باد می برد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#185
Posted: 28 Feb 2014 10:18
امشب
نگاه کن ، نگاه کن !
امشب میان حیاط ، گر گرفته هوا از انتظار
در باغچه بنفشه ها دلتنگ دستها
لابلای بوته ها ، علفها ، پچ پچ خرگوشها ، آواز جیر جیرکها
امشب ماه را صدا ، ستاره ها را نگاه نمی کنم
به موهایم سنجاق نمی زنم
با قلقلکهای نفس ، کنار نوازش گونه ها ، کاش ها را دود می کنم .
امشب روی شانه ها خال می کوبیم
خوشرنگتر از آبی دریاها
با طعم توت در دهان ، با نگاهی خمار از شراب
دور لبها چرخ می زنیم تا ...
تا لای لایِ هوس انگیز باران
تا عطر خوشِ نم رویِ خاکها
امشب ، کنار شیشه وُ شاخه ، با جوانه های دل
تا سرم به سرت بی چرا به خوابمان می رسیم
امشب ، صدای خنده ها باز در کوچه می پیچد
روی دفترم مشت مشت واژه می ریزد
همسایه ام باز گوش تیز می کند !
نگاه کن ، نگاه کن !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#186
Posted: 28 Feb 2014 10:18
افسون چشمها
چشمها همیشه افسون می کنند
مرا هی در ترسها پیش ، در یادها پس می زنند
گمانم همیشه ریز آمده ، تیز می شوند
تا من شکسته روی سطرها
تا من ریخته روی واژه ها
در کوچه باغها بو کشیده
بر دیوارها پاشیده
های ی های تا زنگها دوباره.
چشمها همیشه افسون می کنند
مرا از خیابان دور ، به خانه نزدیک می کنند
گمانم این دیوارها را دوست دارم
مرا در آغوشِ سرد ، با بغضهایم تا تَرَک ، با فریادم تا چنگ
آویزان از بندهایش تا خرخره می کشد
تا من بر ملافه ها پیچیده ، خیس رویاها در خوابها گم شوم .
من نه هیچ دلربایی ، نه هیچ دانایی می کنم
نه هیچ ستاره ای ، نه هیچ دستی به انتظار نشانده ام
با من روانه در شب ، تنها سکوت
و گاه صدایی تکرار کنان ، با هوسهای یک روز آفتابی
و کاه نفسی جا مانده ، با لذت پکی عمیق بر آخرین سیگار
و گاه در هول چشمهایی که مرا در ترسها پیش ، در یادها پس
دوباره افسون ، دوباره های ی های ، دوباره تکرار می کنم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#187
Posted: 28 Feb 2014 10:19
فریب واژه ها
روی تپه ها ، خط نشانده سایه ها
رویِ سایه ها ، تب کرده پله ها
نشسته آنجا با نگاهی بازیگوش
کنار خمارهای سرخ، خوشه هایِ انگور
پشتِ چشمها ، هوسها رنگِ بنفش
دانه دانه ، مستو ملنگ
کشیده تنگ ، پیچیده ، مزه شکار می کند
میانِ باغِ لیمو ، بویِ شکوفه ها که با دست به دهانم می برد
چه گردنها دراز ، زبانها ترش می شوند !
برای آخ آخ ، وای وای ، جیر جیرِ سوسکها
لبت چه شیرین به خنده باز ، دلت همه را آب ، فواره هوا می کند
حالا گوش کن ، می خوانم
یا صدایِ جرقه هیزمها ، منار های هایِ رابطه ها
بگذار برقصم همینجا روی این سطرها
از نفس بیفتم ، تو نگاه کنی از روی پله ها
گر بیگیرند خوشه ها ، میانِ سایه ها
برقصی ، بخوانی با طومار پر فریب این واژه ها
با این همه آهنگ بغلتی ، در هر خط پا بکوبی
در معنایِ خواستن گیر کنی
کسی نیاید ، دستت را نگیرد
بیفتی همینجا کنار خطم ، تا فردا
راستی فردا چه دلرباست !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#188
Posted: 28 Feb 2014 17:45
نوایِ ما
امشب صدا با بویِ عسل ، روی امواجِ شیرین
خنده در چشمهای سیاه ، با ترانه ای شرقی
چه خوش در جاده ها ، چه تند می آید .
در این بهار دوباره پامچالها با پلکهلی نیمه باز
دوان دوان تا مرزهای دلتنگی
تا تکرار هجومِ آشنایِ بی تابی
تا عریانی ما ، آواز تکرار می کنند.
امشب منُ و تو
با این نفسهای تنگ
چگونه چشم به خواب ؟
چگونه از این شب جدا ؟
بی ما چرا ؟ چرا ؟
امشب با تپشهایم ، تا انگشتانم ، از واژه هایم
لبریز شده ای ، ریخته ای ، چکّه چکّه اینجا کنار من
خط رویِ خطها ، رویِ حرفهای ممنوعه
نه ه ه ه
ما آه نمی کشیم !
مژده می دهیم !
این دم که در نیِ می دمی
این ناخن که روی تار می کشم
گاه لرزه خلوت در لحظه های گم
گاه دانه ای گُر گرفته روی پوستهای داغ
گاه صدای نفسها ، صدای قلقلکهای زیر گوش ماست
و ما هی ی هی ی هی ی ، مدام دنبال نت ها تا سحر
تا پشت پنجره رفته ایم ، رویِ شاخه ها پریده ایم
ما به ستاره ها خندیده ایم ، رویِ راه شیری غلتیده ایم
در آغوشِ شب با نبضِ خواستن دوباره نواخته ایم !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#189
Posted: 28 Feb 2014 17:46
هوسهایِ بارانی
خسه از ابرهای هرزه ، شاخه های شکسته
از زمستان دور ، دور دور
تا بالای تپه ها دوُ ، دوُ
دُو زیر آفتاب بهار ، جوانه هایِ جوان
نفس تازه ، رویِ سینه ، روی شانه
کمی بالاتر ، رو لبهایت ، مست بو می کشم
در چشمهایت غلت می زنم
تو در راهی ، تو می آیی با هوسهای بارانی !
سایه ات رنگی تا آنور خوابهای من
تمام روز ، تمام شب ، تا سپیده ی سحر
پرده از رازهای غریب پس می زنم.
پشت پلکهایم جرقه ها بی تاب
روی لبهایم دانه هایِ انار
نسیمِ سطرها مهربان
روی امواج ، کنار رقص واره ها
روی پوستم از کشاله تا گردنم داغ
داغ ، خنک می شوی !
کنار ما میان آبی آبها ، در دل دریا
اسبهای دریایی جفت جفت
ماهیان سینه به سینه
لابلای ممرجانها نشسته راوی قصّه ها
تو در راهی ، تو می آیی با هوسهای بارانی !
با هم ، برای هم ، آینه ی واژه ها
سرشار از بوی عسل ، گیج می شویم
غروب ، با پچ پچِ مرغان وحشی
زیر شکوفه های گیلاس ، سر رفته از ما ، بلند می خندیم
ردّ پاهایمان رویِ سنگها ، دستهایمان رویِ شیشه ها
خط کشیده ، داغ می زنند
دیگر در آغوشِ عکسها نمی مانیم
لبریز ار ما کنار ترانه ها ، در کوچه های آشنا
خوابها را تعبیر ، لحظه به لحظه ، میان نفسهای بریده
عطشهایِ گُر گرفته ، گُر گرفته ، زیر باران خاموش می شویم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#190
Posted: 28 Feb 2014 17:46
انگار اینجا
با این همه نوای ساز روی علفها
رقص پروانه ها دور شکوفه ها
پرواز بادبادکها در هوا
رقصخورشید میانِ درختان باغ
رنگ وارنگ خنده ی کبوتران
انگار اینجا جشنی بر پاست !
امّا ، چرا نفسم تنگ ، گونه ام شور
دلم بیقراری می کند ؟
اینجا پشت این میز ، رنگین شده بر دیوار بلندِ شب
سایه ای نزدیک ، دور ، نزدیک ، دوباره دور می شود
در دلهره ام مدام پیچیده ام ! خم !
خم در خیایان سرازیر می شوم
تا دورها چراغانی کرمهای شبتاب
بیداد عطر اقاقیا
کنار سایه ام ذوقِ ترانه ها
میانِ آسمان غوغای یک شهاب
انگار اینجا جشنی بر پاست!
شاید تولد پروانه ایست !
شاید عروسی ستاره ایست !
شاید سوار اسب سفید ، شاهزاده قصه ام در راهست !
شاید هنوز خوابیده ام ، فقط خواب می بینم !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...