ارسالها: 6368
#191
Posted: 28 Feb 2014 17:47
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems
شور
این شوری که در من است ، شور می زند توی دلم
این اتشی که در من است ، تب می شود بر تنم
تنم عرق کرده خیس
خیس نشسته روی لب ، رویِ پچ پچ ِ نسیم
ابن معجون چیست ، چیست که نوشیده ایم ؟
که این گونه بسته دهانم ، اینگونه خمار چشمهایت
هنوز شور رویِ صدایِ تار
تارت خراشیده چه پنجه ها !
هنوز نفس می کشی
چرخ می زنی دور ناف من
دور انگشت تو ، چره می زند حلقه ام
هنوز شور می زند دلم
به باورها که می لرزند ، به چشمها که هراسانند
رویِ برگهای بید ، در کوچه های تنگ
چگونه مدام سر به هوا ، شاخه به شاخه ، از بام به بام
چگونه هی شکسته ساز، هی کوک می کنی ؟
نگاه کن به خوشه های انگور میان تاک
به دانه دانه انار میانِ باغ
ببین چگونه ریخته ام لابلایِ ترانه ها !
نگاه کن حتی ، حتی انجا ، زیر سایه ی نخلها
آمیخته ام با بوی خرما ، گمانک که می خوانم
نه ، زبان دراز نکن ، لیس نزن
که می چکد دلم چه سرخ
سرخ نشسته پُر ، پشتِ دگمه های باز
نفس بکش ، گیج نشو
ببین چگونه خط تا ماه می برم
چگونه هر شب ، زیر سقف این اتاق ، ستاره می کشم
این شوری که رد من است ، شور می زند توی دلم
این اتشی که در من است ، تب می شود بر تنم
تنم عرق کرده خیس
آهای ی ی ببین ، این منم روی پچ پچ نسیم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#192
Posted: 8 Mar 2014 13:49
وحشی وُ منگ
اسبهای وحشی تیز کرده نگاه
علفهای منگ، لمیده بر زمینِ در التهاب
انکشتانی لرزان ، در پیِ حروف
من وُ تو ، روی لبهای ما ، هنوز نا نگفته ها
گاه چه تشنه ، صبور می شویم
برای بوسیدن ماه ، تا آغوشِ مخملِ سیاهِ شب
گاه تا روی پلها ، روی قله ی بلند شانه ها
چقدر با ما ، بی ما غلتیده ایم
چقدر پشت پلکهایمان آبهای خنک نشانده ایم
هنوز اسبهایِ وحشی ، علفهایِ منگ
با دلهره ها پریده ، از ما گریخته
در خلوتی خاکها را بومی کنیم
گاه ما روی کاغذها با نوار گیتار
گاه رویِ ملافه ای سفبد کنار شکوفه هایِ یاس
گاه دور هم پیچیده ایم ، مثل این پرده ها لنفش دور نفسهای باد
گاه حریص تنهایی ، مثل گردباد رفته ایم
به پشت سر نگاه نکرده ایم !
شاید ما ، همان خاک در التهاب ، برای علفها
شاید ما ، همان بهانه ، فقط یک ترانه ، برای کاغذها
شاید بر سینه ی ما لایِ ملافه ها
فقط خواب شکوفه ها رسیده است
حالا در این نیمه شب ، دو وحشی ، دو منگ ، دو سایه ی بلند
ماه کشیده پیراهن حریر
دو صندلی ، دو فانوس ، دو گیلاسِ خالی
نفسهای اردبیهشت تنگ تر ، آغوشمان بازتر
بیرون کشیده سر، از لای بوته ها محبوبِ شب
دست تکان می دهیم ، میان دوبیتی ها می خندیم
بر پیشانی اسبت باز نگین می شوم
روی دفترم باز التهابِ شعری می شوم
روی دفترم باز التهابِ شعری می شوی
پایمان دوباره خیس ، در راه راهِ این بستر
در شبی عزیان که پیراهنها پاره می شوند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#193
Posted: 8 Mar 2014 13:49
بلوط
پشتِ این میز فاصله چه کوتاه ، وقتی که شب داغ می شود
واژه در دهانش آب ، گداخته ، وای ی ی می دمد
با خود آورده این بهار چه غمزه ها
غش غشِ گنجشکها ، آغوشِ شقایقها
کنار زنبق ها قد کشیده پچ پچ های پیچیده
لابلای لبها بوی خوابها ، گلبرگها.
امشب پا برهنه تا پونه با بوی دارچین و هل
کنارِ بلوط تا سپیده غلت روی سپید می زنم
آنجا خرداد کشیده رنگ روی بامها
بلوط کشیده شاخه روی شانه ها .
کنار پنجره ، رقص سایه ها
نسیمِ نفس ، لابلای ترانه ها
شبی دراز ، کوتاه در لای لایِ وسوسه ها
چشمهایش در حسرتِ غنچه ها
زبانم هنوز در پی مزه ها
پشتِ پرچین ، توتها، انگورهای تاک.
پچ پچه های بلوط بلند ، قلقلکهایش هنوز نارسند
راستی مرغان وحشی کی می رسند ؟
دستهایت را بده ، بوی سخاوت می دهد دستهایم
بگذار امشب میان معبدی ، در فاجعه ای با هم
روی خطوطِ هزار و یک شب ، روی سنگ مرمر
هزار و یک بوسه بر لب ، بر تنی گُر گرفته بنشانیم
اینجا پشت این میز هنوز پچ پچ های پیچیده ،خواب نمی روند
نفسی دلتنگِ نفسی ، نزدیک نمی شوند
بلوطم شاخه کشیده بلند ، دست نشانده روی شانه ام
بی مژده غزل می خواند ، بی رحم نمی داند
وقتی که شب با آهنگِ غزل داغ می شود
من ذره ذره آ ، گداخته وای ی ی تا پونه می دوم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#194
Posted: 8 Mar 2014 13:50
هورامان
در تلاطم پشت پلکها ، رقص پنهان اندیشه ها
زیر لبها ، آواز هجومِ حادثه ها
گونه اش همیشه داغ ، زیر شُر شُر باران
کاسه ی سرخ شقایقش ، عاصی از تکرارهای سوزان .
گاه بی رمق پرده کشیده ، می خوابد .
گاه نگاهش را خلاصه می کند .
در این هوایِ دم کرده ، کسی دم نمی زند
آشوبِ پر فریب سایه ها ، سرود نیمه های شکسته
غباری در شتابهایِ التهابُ و دیگر هیچ ، هیچ .
سر سپردگان نوش نوش ، واژگون شدگان هراس
در شباهتهایِ دبوانه وار مدام پرسه می زنند
بعد در شهوت غلیظ طوفانی گم می شوند .
گاه کبکهای بی اختیار ، لنگشان در هوا
دمبشان زیر آتشِ نگاه های خلاصه جز جز می سوزد.
با این همه ، امروز قد پیچکهایِ خانه تا بالای دیوار
نقشه جغرافیا پُر از کوچِ عاشقان چشمه هاست
عابرانِ طراوت در جفتگیری جویبار و دشت
کنار بوته ها به حیرتِ کبوتری عاشق می شوند ، دانه می ریزند
آه ه ه منچه دوست دارم پرواز کبوتران را بر فراز قله ها .
حالا کمی دورتر ، کنارِ پولکهای شب ، صدای تو می آید
صدایم را با خود تا هورامان *می بری
در پیچ پیچِ راههایِ هوشیار با من
با من ، روی هر صخره ، واژه تازه می کنی
با هم در حواشی قله های حریص
روی سنگ نگاره های داغ ، زیر درختانِ وحشی پسته
چشم بر چشم ، تن بر تن ، نقش ما خوشرنگ
از لام تا کام ، با جان تا خانه می بریم .
آه ه ه خانه ، من چه دلتنگِ خانه ام !
○·○·○·○·○·○·○
*منطقه هورامان
ناحیه ی کوهستانی واقع در بین سنندج ، کرمانشاه ، مریوان و شهر روز
در این منطقه سنگ نگاره ها و درختان بلوط و پسته وحشی بسیارند .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#195
Posted: 8 Mar 2014 14:01
لافِ خواب
به هوایی که در سر ، پُرپُر
به دهانی که رویِ باد ، له له
به ماهِ بی طاقت ، به به
به این نفسها که تنگ می دوند
به این لافها که خواب می زند
وای ، وای ی ی
تا کی در سر گیجه های خطّم رویِ آب؟
مکثِ رودخانه کجاست ؟
کنار سایه ها ، شکن شکن ، سوخته سر به سر
ستاره ی سهیل خنده از عرشه پنهان می کند
رویِ لبش تند ، واژه حریص
رویِ بادبان سطری زلال کشیده چشم خمار می کند
امشب ماه لمیده بر سایه ام
دست خوابانده امید بر سینه ام
پشتِ پنجره ها ، های هویِ هوس
چه دوُ دوُ می زند بهار!
دانه های عرق ، روی تیک تیکِ شب
سراسیمه رگباری ، بخار عاشقان وصال
تند تند ، نفس نفس
آغوش به خواب می رسد
خواب دوباره لاف می زند .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#196
Posted: 8 Mar 2014 14:02
بند بهار
خیالم بر دوش نسیم به تاخت ، به گردت اما نمی رسم !
در کدام راه پیچیده ای ، بر ناز کدام خاک تاخته ای ؟
اینجا نشسته ام ، ستاره به بند می کشم
کجا بندی که به بندِ بهار هم نمی اُفتی ؟
به خیال هی رنگ ، پشتِ پنجره نفس ، نفس
باغچه در رقصی خوشبوست ، خوش به حال زنبورها !
کنار گوشوارههایِ شب با پیراهنی بنفش
با دینگ دانگ باران تویِ ناودان با ناخنم رویِ تارها
نامت به تکرار بر لب
به تمرار با زنگوله های باد ، لابلایِ فصلها پیچیده ام
نفس عمیق ، بو می کشم ، بویِ رسیدن باز دور می شود
گویی قصه خواستن قشنگ نبوده
گویی شیرین زبان فقط دل آب می کند !
چه دُو دُو می زنند چشمها ، ماه بیچاره را چه ساده خام می کنند
کجایی ، در کوچه پیدایت نیست !
بیا که گل بی تو باز با ترانه می تپد
با عطر خیالت بی تو باز با موجها می پَرَد
کجایی که واژه در بندِ بهار بی تو مست نمی شود
انگار هنوز ما را شیانه در دلتنگی آسمان باید جُست !
انگار عاشقانه ها در خیال جاودانه می مانند
انگار اگر یکی شویم آسمان در دریا گم
دریا در سنگها ، سنگها نقشِ مناره ها
بر منارها شاعران فریادشان بلند ، بلندتر شعر نمی شود
باز خیالم به تاخت می رود
به گردم اما فصلی نمی رسد !
در راهی پیچیده ام ، بر ناز خاکی تاخته ام
آنقدر از عشق به ماه و ستاره گفته ام
که به بند بهار اُفتاده ، به انتظار نشسته اند
کجایی ، در کوچه ام پیدایت نیست !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#197
Posted: 8 Mar 2014 14:03
آغوشِ گنگ
گمشده خیابانهابّ دراز ، سرگردانِ باغهای ندیده
در دهلیز معبدی، کنار گنگ با من می چرخد
بر دیوارهای فرو ریخته دست می کشد
چه پُر شور روی سنگواره ها
قدم ها چه بی تاب می دوند
امشب برای گانگا در آب گل پرپر می کنم
کنار شیوا رویِ باورها خطی تازه می نویسم
در سرزمینِ عجایب تا رویِ شانه هایی قد می کشم
آوازه خوانِ جاده های دیارش می شوم
با زمزمه های پیاده ای دلتنگ
بر بلندترین قله تاریخ سُر می خورم
با نازِ شب رویِ حبابهای درخشان گنگ
قل قل میان آغوشش ، روی آبها تا بنگال
تا کمی دورتر از ما ، ازنقشِ سایه های ما
کنار خوشه های گندم که آفتاب را تمام می خوانند
مرا می برد تا دورها ، تا مرزهای جفت جفت
تا خطوطِ پیوند شاخه ها ، تا آمیزش گیلاسها
تا تپشهای برهنه ی ما کنار واژه های عریان ، روی امواجِ گیج
باز شب از هیمالیا سرازیر به آغوش گنگ می روم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#198
Posted: 8 Mar 2014 14:04
جشنواره تن
در جشنواره تن ، چکه چکه نفس بر نفس
بی پروا از گوشها تا گوشه ها با ماهی و صدف
چه بی قرار لبها ، وقتی که آب صحنه می شود
چه تشنه پوستِ گُر گرفته ، وقتی که پرده بالا می رود.
میان رقصواره های آب ، لابلا ، دویده پاها ، فشرده دستها
با ریزه هایِ رازدار در چرخهای نیاز.
دهانت پر از آفتاب داغ ، زبان روی خطها می بری
چه مزه مزه تب می کنی ، رویِ تبت مکث می کنم
لحظه به لحظه با نبض من ، هلاک می شوی
آرام آرام ، خنک در اعماق خواب می شوی
حالا پرده را کشیده اند !
سُر کنار کندویِ عشل ، عرق می کنی
آب در دهان قورت ، خمار غلت می زنیم
امواج دست می زنند ، سوت می کشند ، پرده بالا می رود
باد رویِ پستانها می دود ، مور مور ، ابر چکه می کند
در آغوش ساحل، بوسه بر نخلهایِ برهنه
آسمان بر زمین لیس می زند
هوووووووووووم چه شیرین است ، چه خوشبو
آوازه خوانان دوره گرد ، کولی فال بین از راه رسیده اند
باز پرده کشیده ، لحظه ای شب می شود
میانِ امواج ، میان چشمکهای ما ، راه شیری آسیانه می کند
سحر از راه می رسد
پرده ی سوم ، عجب ولوله ای ساز می کند
آغاز سمفونی پرندگان ، به آوازشان برگردن
کمی بالاتر روی گونه ها خم می شویم
نگاه کن ، بوی طلوع روی شاخه هاست
نگاه کن !
پیچکها دور ساقه ها پیچیده اند
بادی نرم لایِ موها خوابیده است
قدمهایمان کنار هم ، در جشنواره تن نشسته اند
هیس ، آرام باش ، چیزی نگو
ببین گاه تکرارچه شیرین می شود.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#199
Posted: 8 Mar 2014 14:04
رفته بودیم که برقصیم
رفته بودیم که برقصیم
رویِ چین چینِ دامنم ، رویِ خطهای پیراهنت
بچرخی تا بچرخم
غمزه یاس را روی دگمه ام
از گوشه لبت خط خنده ات
بچینی تا بچینم
میان انگشتان حلقه های ما را
روی فواره های بازیگوش بوسه ماه را
بنشانی تا بنشانم
رفته بودیم تا برقصیم
زیر سایه های بلند ، خوشه های آویزان
با آهنگ زنجره ، قورباغه باغ
زیر چراغهای ریز بادکنکهای درشت
کمی شوخ با سنگریزه ها ، با رقص پروانه ها
کنار آب تا دور میدان
بغلتی تا بغلتم
رفته بودیم که برقصیم
با کوک ساعت ، تار ساز
با واژه هادر تی و تاب
در هر نفس ، شب در هوس
با شعر من ، آواز تو
صدای من ، آهنگ تو
رفته بودیم که برقصیم
تمام شب ، پشتِ سرفه ها ، انگیزه ها
دنبال سوغات دنیال شباهتهایِ نگاه
گشتی تا گشته
تمام شب خرامان کنارت به وعده های کشدار
به نیلوفرهایِ پوسیده به طاقت نفسهایم
به سنگی که در آب فرو رفت خیره بودم
کجا بود آن لحظه ، آن پایان راه
آن ایستگاه مسخره ، نیمکت بی خاطره ، آن لحظه بی ثبت نام
که من خمیازه کشیدم ، تو خواب رفتی !
رفته بودیم که برقصیم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#200
Posted: 8 Mar 2014 14:04
پشت عینکها
از پشت عینکها به هم می خندیم
از قدمها تندتر می دویم
تا پشت درهای بسته
تا کنار دیواری بلند
تا خیال بر دوشِ مرغان وحشی بنشیند
با ما پرواز را مرور کند
از پشت عینکها به هم می خندیم
از کفشهای جفت شده می گذریم
تا واژه به خود بپیچد
تاحرف از نفس بیفتد
تا خاطره از قاب بیرون بپرد
با ما بر لحظه های خشکیده آب بپاشد
از پشت عینکها به هم می خندیم
می گوییم : بیا ، بیا
با نوشته ها تا انتهای کوچه ها
با چشمها بدون عینکها ، طاقتِ نگاه را ببین!
دستهایم را بگیر!
حالا باد می وزد ، بپر!
بپر تا آنور سدها ، روی رودها
بپر با ستاره ها، بی پت پت فانوسها !
بپر ، بپر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...