ارسالها: 6368
#301
Posted: 2 Aug 2014 18:52
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems
آهنگِ امشب
دست بر تار گیتار
تا زخم انگشتانم
تا سکوت شمع میانِ اتاق
خواب بی خواب
آهنگ امشب برایِ توست
این شمع ، این گیتار
این فصل ، این بادهای وحشی
این من ، این شب
این همه جز جز سرخها
این وای کجا به کجا می رود ؟
مرا با خود چرا می برد ؟
جایم خالست ، شاید ؟
در جایی منتظر نشسته ای شاید ؟
شاید وسط همان باغ که دوست دارم
یادت باشد حرفهایم کنار مزرعۀ بلال
آه ه ه ه حرفها !
چقدر حرف ما را دور می زند !
چقدر چشم گِرد می شود !
اما به ما چه این همه وای ی وای ی !!!
ما دوست داشتن را مدام بو می کشیم
خوشبوست !
میان قلقلکهای زیر گوش تا گلهای یاس
ردّ دستهای ماست
ما که در حیرت نشانده ایم حتی خدایشان
حالا ساعت وقتِ غروب
هیزم بیار ، آتش بپا کنیم
تا کولی وار بچرخم
برقصم کنارت با سازم
آهنگِ امشب برایِ توست .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#302
Posted: 25 Aug 2014 17:03
انسانم آرزوست
از گوشها نترس ، از دهانم هم !
چشمها را باید بست !
باد که هو هو بر زمین می غلتد ، دیوانه است
روی حرفهای جدی ، یا خدایان هم اگر ، جدی باید خندید !
عجل کافری شدم در عشق !
بیچاره گلدانها ، افسرده ، زیر نفسهایِ سرد من
یواش، یواش گونه هایشان ، یخ می زند !
شاید به مهمانی رفته بودم
شاید کسی در چشمم بد مستی کرده بود
اهلِ کدام قبیله بود؟
در را چگونه باز کردم؟
چرا یادم نمی آید ؟
آفتاب پاییز کوتاه !
راز خدایان بر ملا گشته
گمانم تند باید !
می نویسم تا این باد هرزه بداند
تو هم بدان
در خیالت هنوز آغوشم را دور می زنی
اما دیگر برایت هیچ چکّه ای !
برو آن دستهای آلوده را بشوی
دوباره ، سه باره ، چهار باره ريال بوی موهایم
نه ه ه ه پاک نمی شوند
گستاخی نمی کنم اگر بگویم راهزنی !
حالا چشمهایت را ببند !
من پروانه ها در بهاران سبز
رویِ تپه ، آنور پنجره ، با شقابقها نشانده ام
تنم را به آغوش دریا سپرده
هی بوسه می زنم ، بوسه می زند
با هر چکّه ام ، هذیانی دیگر ، واژه ای دیگر
با هر واژه تا تاکها می روم
دانه ، دانه بر دهان
مزه مزه ، مست می خوانم
" از دیو وُ دد ملولم وُ انسانم آرزوست "!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#303
Posted: 25 Aug 2014 17:04
یادها
در دلِ لولِ ساعت ، عقربه ها در چرخ
تیک تیـــکِ زبانهایِ بسته
پشتِ دیوارهایِ باغ
آن دورها ، نزدیکها
نه ه ه ! بادها دروغ نمی گویند
با صدای خنده ها ، فرو نمی روند
در نشسته نگاهمان ، تا همیشه می مانند
چه پر شمارند روی سپیدی من
اینجا هر شب چه اشاره ها
مدام خود را در معنایی ابراز
بادها را می گویم !
خیره نگاهم نکن !
چکونه می خواهی ما را ؟
چگونه ما را از ما ؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#304
Posted: 25 Aug 2014 17:04
هرگز
هرگز پنجره چشم نمی بندد، باران نمی شوید
هنوز بر کفِ خیابان رد پاها
ذوی دستهایم ، هنوز جای انگشتان تو
روی گونه ام مدام دور ، چشمه ای سرازیر
کی، کی ، کی می کند !
دنبال شانه ات می گردد !
گلویم خشک می شود !
آن قطاری که ترا آورد ، از فاصله ها هیچ
از دل کوچک هم هیچ !
نمی دانست و ندسده بود هرگز
که خیال روی ساز هم ، ناخن بر تارها می کشد
زبانم آشفته به خیال تو
درد بی هیچ چاره را ، مدام خط ، خط
کسی در این خانه نیست ، وقتی تردیدها دوباره می روند .
روزی که قربانی به خط پایان می رسد
هزاران رنگ کنار سبزها می رویند .
هرگز نمی گویم بمان ، برایم آواز بخوان
چرا بی تقصیر نگاه میکنی ؟
چکّه ای که گستاخانه چکید
بی تو راهی ، بی تو دور
میانِ بهاری رود شد
روی پنجه هایی غلتید
به سرگردانی هاشان خندید
تا باران بارید ، همه چیز را شست
بر علفهای خیس نشست
با من ، با پنجره ، نگاه بر کف خیابان
بر ردّ پاها، جایِ انگشتان
و
چشمهایی که هرگز ، هرگز عادت به رفتنِ تو نکرده اند .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#305
Posted: 25 Aug 2014 17:04
کنار خطها
خوابم چرا خوابش نمی برد ؟
خیالش کجا نفس نفس می زند ؟
پشت پرده چراغ روشن ، خطهایت چگونه در هم ؟
از آن سوراخ تا این سوراخ ، عجب گلهایِ رنگارنگی
آه ه ه
پنهان در کدام خمیازه ای؟
گبلاس شراب را کجا برده ای ؟
شب اینجا در تراوش صدای من
کمی گوش کن ، گوش کن مرا
گوش می کنی مرا ، زیر صدایم
همراه می شوی مرا
تا زمینهای گرم
تا آغوشِ خوشبو
شیرینِ شیرین است !
مزه مزه در دهانمان
چرخ در گلویمان
چشمهایمان به رویمان شکفته
حالمان خوش ، جای خالی در کنارمان پر
لایِ موهایم دست برده ، بو می کشی!
بو می کشم بر قدی کشیده !
رویِ راهش که می رود
گردن که می چرخاند
زیر زیانم از خودم می پرسم
اینجا کجایِ دنیاست ؟
کدام راه را سفر آمدم؟
چشمها چرا خواب می بینند؟
کنارم دراز کشیده با لبخندش آرام
انگتش روی لبم
روی لبش که می روم
خدا، خدا ، با من مناجات می کند !
ستاره می شود میان بسترش!
وای ی ی نگاهش، چشمکی به دیدنم
دلم هی ، هی می ریزد
نگاهم می کند ، باور نمی کند
کنارش مدام آشفته ، زیر آفتابش تشنه
در سفرهای دوست داشتنش اینگونه صبور می شوم
هنوز نگاهم می کند ، باور نمی کند
چگونه برای خواستنش ، چکّه چکّه آب می شوم.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#306
Posted: 25 Aug 2014 19:59
پَرَک ، پَرَک
سلام بهانه ای رویِ شرم
نیم نگاهی مثل شاپرکها
پَرک ، پَرک
میانِ فواره ها ، سایۀ هلالِ ماه
کنارِ آب ، چه خنده ها
پَرَک ، پَرَک
شِکوه از قمار عشق ، تا کِی ؟
های ، های از بویِ باران ، تا کِی ؟
سجاده در باغچه باید
سجده به رنگین کمان باید
دنیا به همین دَم ، دمیده در ما
بیا برنده باشیم
در ناب ترین سکوتها
رویِ نسیمِ چالاک
تکرار پرواز را
کنار هم ، با هم ، برایِ هم
باز رویِ دوست داشتن
پَرَک ، پَرَک
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#307
Posted: 25 Aug 2014 19:59
جادویِ چشمها
زیر آفتاب پیچ ، رویِ عرشه پیچ
پَرپَر ف بی تاب ، تیک تیک ِ نفسهایمان
کنار امواج هی ی ی چکّه ، چکّه ، مدام در خطِ صدایمان
در پیِ هر واژه ، چه تند می دویم
رویِ آبهایِ خوشرنگ خط می بریم
نوشتی که می آیی ، می خوانم
اینجایش را چه دوست دارم !
بی صبر خاک از قابها می گیریم
برای پریدن رویِ شانه هایت ، ریختن رویِ دستهایم
پَر می شوم ،آب می شوی
چه شیرین است این دوباره
مزه ، مزه میان دهان
تا انتهای هر نفس ، بو کشیدنها
دور تن پیچیدنها ، جادوی چشمها
حرفها ، دوباره واژه ها در گلویمان بیدار
فعلاً تنها ، ساکتُ خمار نشسته ایم
هنوز گیج ، گیجِ باورهایمان
زیان که رویِ زبان چرخ ، معنی می کنیم
های و هوی را شعر می کنیم
چرا یادم نمی آید !
کنارِ کدام خطّم دراز بودی
که خواب دیدی ، که رفتی
طلسم کدام واژه ؟
معنا چه تلخ بود
بیا ، بیا نزدیکتر
بگذار دوباره شعرم شیرین با انگشتهای اشاره ات
بیا ، دیگر نپرس ، نمی پرسم کجا بودی
آن نتِ کهنه را دور ، آهنگی دوباره آغاز کنیم
بیا نزدیکتر، تا صدای نفسهایت میان گوشهایم
تا گوشه هایم ، تا در گوشِ تو بگویم
چقدر زل پشت شیشه نشسته بود
چقدر تماشا در آلبوم لمیده بود
که بگویم چقدر حرف جا مانده بود
بیا ، بیا نزدیکتر تا کنارم ، کنارت بیُفتم
روی ِ آبهایِ آبی ، کنار خطهایِ رنگی
دست در دست تا انتهایِ چشمک بلورها
تا صدایِ پچ پچ وُ خندۀ غنچه ها
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#308
Posted: 25 Aug 2014 19:59
وای لیلی
د رکدامین خاک برجا ؟
با کدامین رود روان ؟
تن تا کجا کشان کشان ؟
سرد بود
لرز بود
با کمانِ زبان ، واژه تیر کردم ، تا به اینجا
حالا تا دهانم گرم ، سرت گیج
نگفته بودم مدام لحظه شکار می کنم
اینجا نگاهت بیهوده لم می دهد
می آیی ، می روی ، به ناخنهایم می چسبی
راه با من نه ، تاب نمی آوری ، می میری !
اما بگو در این خیابان چرا مدام پیچ؟
رویِ بندهای نیمه بند ، بازی تا کی ؟
گمانت طناب را کشیده ای ، صدا را بریده ای
هنوز گیج می چرخی ، نمی دانی
صدایِ خنده ام بر دوش باد
نگاهم در چشمکِ ستاره ها
سرودم برایِ عاشقان ، برای پسر آفتاب
نگاه کن ، با من ، چه نفس نفس می زند باران
حالا گمانت مرا سفت چسبیده ای
ناخنم را قیچی می کنم ، هورا می کشم
باز هم ، خط خط
خط خطی می کنم دفترهای کهنه را
آتش بپا می کنم
بازی نمی کنم
وای لیلی ، وای لیلی نکن
کنار انبوهی از شما مارمولکها ، سوسکها می پرند
دست دراز کن ، بگیر
خدایت می خندد ، با او من هم
حالا گوشهایت را تیز ، چشمهایت هم
روی این خطهای شورشی ، منم که می دوم
آه شورش !
عجب این واژه پُر صلابت است !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#309
Posted: 25 Aug 2014 20:00
یاد در یاد
یادم آمد ، یادت جا مانده لابلای این کاغذها
نگاهت در قابی باز خندان
یادم آمد ، می خواستی با من
برایت شعر تا سحر
اشکهایم ، ترسهایم
یکهو آمد یاد در یاد
از کجا ؟ از پس کدام روز آفتابی ؟
هوایم در سرت پَر پَر
داغ شد تنت
به هق هق صدایت
یادم آمد در یادت
یادت آمد سیر نمی شدی از حرفهایم
دستهایم میان دستهایت
سرکه می چرخاندم ، دو میزدی با نگاهت
یاد آمد بویِ رنگ هایم ، شمع هایم
صدای ِ آهنگِ سنگهایم
یادت آمد چکّه چکّه رویِ تنم
یادم آمد باران می بارید
شُرشُر صدایمان نمی خوابید
تا می گفتم بیا ...
می گفتی بیا ...
یادم آدم طعم شیرینِ عسل
انگشانت
یادت آمد عاشق بهارانم
یکهو یاد در یاد
با صدایِ آب ، عاشقانه بخوان .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#310
Posted: 25 Aug 2014 20:00
آخرین چکّه
آه ه ه ، خیابانها تاریک ، کوچه هایِ تنگ
هنوز چراغ خاموش
هنوز آتش گرم
دور ساقه ها ، کنار تنه ها
نرم خوابیده ، نفسش آرام میان کوه ها پیچیده
این گیجیِ ماه امشب ، هی با چکّه ها خیال تا رودها می برد
آه ه ه، خیابانهای تاریک ، کوچه های تنگ
هنوز چراغ خاموش
هنوز آتش گرم
دور ساق ها ، رویِ تن ها
قطره قطره ، داغِ داغ
تا کنار گودی ها ، توی ِ گودها
کشیده پنجه ف نفس در نفس
تا تاب بر مو ، خوب تاب می خورد
نقشۀ جغرافیا از ذهنش مدام خطور
این پرندۀ خوش خوان ، رویِ دهانِ غنچه هایِ سیاه
نوش ، نوش که می خواند ، بیدارم می کند
با نسیم نفسهایش ، از قلّه ها ، گرم جاری
در راه مدام نشان می نشاند
آه ه ه ، خیابانهای تاریک ، کوچه های تنگ
هنوز چراغ خاموش
هنوز آتش گرم
روی گردن سُر ، تا انتهایِ درّه
رو شانه ها تعادل بی تعادل
استعدادها لیز تا جنوب
لیز تر از کوهپایه ها
آه ه ه ، خیابانها ، کوچه ها
راه گم کرده امشب ستاره ام
چراغ روشن ، آتش داغم می کند
راه خانه تا ما ، تا آنور نقشۀ جغرافیاست
در چشمانمان تنگ ، شب فرو می ریزد
در آغوشمان خسته ، رویی ملافه های سفید
پیچیده بر هم با سایه ها
با واژه هایِ گرسنه ، تشنه
لابلایِ عطری از همآغوشی گربه هایِ وحشی
روی دیوارها قد کشیده ، آرام
آرام رویِ پنجه ها ، آخرین چکّه
بعد یواشکی میانمان ، خواب دست دراز می کند .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...