ارسالها: 6368
#341
Posted: 1 Sep 2014 11:56
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems
تا آغوش ما
تن همان تن که در آینه بود
دست کشیدی بر ماه که می تابید
بر ستاره که می غلتید
در سرازیریِ شب ، روی تنی بی مرز
زیر تپشهای برهنه تا ...
سُر خورده با جرعه ای شراب ، کمی مست
نوش ، نوش
و شب ، بی پرسشی از ما
بی رحمانه و گستاخ ، سوی صبح می تاخت
چه حیف !
شب اینگونه شیرین ف اینگونه بی لکنت
اینگونه که غرق در بازوانی ، محو در نگاهی می شوی
هنوز شب خلوتِ دستهای ما دلهره می گیرد .
زیر چراغهایِ روسن و خاموشِ تبی سرخ
سرختر کنار رفت و آمدها
شانه های خسته ، تکیه گاهِ تنی شیدا
ناخن کشیده بر پوستِ در التهاب
چه کوتاه می شود شب
وقتی هزار و یک ستاره می خندد ، می خنداند
هزار و دو کبوتر می پرد ، می پراند
هزار و سه نگاه ، سوی ما می چرخد ، می چرخاند
ما ، رویایِ هم ، سرشار از ما
چه کوتاه می شود شب
وقتی با خانه ام ، خوشبو به انتظارت می نشینم
آرام نقش تو می اید رویِ خطوطِ مهربان
رویِ خوابهایِ خرامان، سایه می افکند
می ماند ، با اشتیاقِ دیدار در می آمیزد
و انتظار ... تا دستهایت دور کمرم گرم، حلقه ای تنگ شود
تا چشم هایت دورم کند از ترس
بیایی و با من شعله شویم ، بلند ، بلند ، بلندتر
تا آغوش ما
تا لرز تن
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#342
Posted: 1 Sep 2014 11:56
خطابه
برایِ خطابۀ عشق سوخته ایم
خاکستر بر سر پاشیده ایم
دیگر خوابها از بن بست ها عبور نمی کنند
خاطره ها از رویِ دیوار نمی پَرند
زیر نقاشی هایِ دخترم ، روی صندلی ، سرم خمیده در دامن
سیگار دود ، دهان تلخ می کنم
رویِ ساقه های نمی توانیم ، پای ِ آمدنی نیست
غریبی دور دیوار کوچه می چرخد
سنگفرشها را زخم می زند
انگار زخمها را می دوزد ،می شکافد
پشت سایه ها ، در انتهای شب ، تنش روی شاخه ها
در چشم انداز پنجرۀ همسایه شراب می نوشد
مرده می نشینیم وقتی سلام نمی کنیم
سلامت نیستیم وقتی به سلامتی هم نمی نوشیم
گاه در خوابها سبز می شویم
دانه از دهان گنجشکها ، سوت برای ترانه ها
با قناری ها می رقصیم
از خطابه ، مثلِ میوه ای ، مزه مزه
رویِ شاخه ای آنور دیوار ، کسی دست دراز ، پا بلند می کند
قدش نمی رسد!
از خواب می پریم
پشت پنجره نگاه می کنیم به شاخه ای آنور دیوار
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#343
Posted: 2 Sep 2014 09:11
میانِ آب
چرخ ، چرخ ، دُر می زند
نزدیک ، دوباره دور می شوند
شالاپ ، شالاپ
صدایِ پا ، میانِ آب
آب بوسه می زند ، باز روی پا
لیز می خورد ، فرو می رود.
کنار ماه ها ف سر خم کرده ماه
چشم تیز می کنم
دامن به آب می زنم
تا کمر خیس می شوم
چرخ ، چرخ ، دُر می زنند
نزدیک ، دوباره دور می شوند
گُر ،گُر تَتق ، تَق صدای آتش نعرۀ هیزم
شعله می کشد ، حرف می زند
کنار ساحل ، باز هم بی تاب
نه نقره ، نه طلا
گوش ماهی جمع ، تویِ دامنم پهن می کنم
چرخ ، چرخ ، دور می زنند
نزدیک ، دوباره دور می شوند
شالاپ ، شالاپ
صدای پا ، میانِ آب
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#344
Posted: 2 Sep 2014 09:11
متروک
پشتِ ایستگاه ، خانه ای متروک ، جنگلی تاریک
شب از ایستگاه تا خانه
چشم بسته ، بر اسب نشسته ، می تازم تا رویِ پُل
روشن ، خاموش
تا انتها قد کشیده یک نگاه
رویِ حصار که می پَرد
نه سگی پارس ، نه گربه ای میو میو
نه سنگی بر شیشه ، نه تیری نشانه
خانه متروک ، کلید بر قفل انداخته ، پشت در ایستاده
زمان ، من ، او
متروک هنوز می خراشد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#345
Posted: 2 Sep 2014 09:12
نگاه
1
ساعتی تکیه به شانه ای
سُر خورده تا آبپاشی پشت بام
هوا دم کرده ، کبوتران نمی پَرند
نَپَرند ، خود پَر می زنم
بر لبِ نرده ها ، سوت زنان
رویِ دیوارها ، پیچک وار
باز خیره ، چشمِ گربه ها
2
چشمهای بیرنگ را رنگ
قلبها ار سرخ
رویِ لبها خرما می نشانم
نگاه می کنم
3
دراز ، دراز ، دراز
زیر هیاهوی شب در پرواز
خلاصه در واژه ها
کوتاه ، کوتاه ، کوتاه
نگاه نمی کنم
شاید باز هم خلاصه می کنم !
4
در تکرار لحظه ها
روی ِ نگاههایِ نقطه چین
مستانه خط می کشم
خط می نویسم
دور می شوم
به اوجِ شب در یک نگاه می رسم
5
خاموش !
سوزی جان گرفته میان جانم
که نه جانم می داند ، نه او
پشت هفت آسمان ، هفت ستاره بود
که نه چشمِ جانم دید ، نه او
6
تا سحر نگاه کن
رویِ کاخی از ابر خورشید نشانده ام
گمانم وا مانده ای در یک شب ، یک قایق ، یک همسفر
نگاه کن
رویِ امواج کشتی نشانده ام !
7
به هفت که می رسم ، باز بریده ام
من کجا و دیار یار کجا
بار کجا و حبالِ من کجا
ای داد که نگاه ِ من کجاست و نگاه یار کجا
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#346
Posted: 2 Sep 2014 09:12
هفت نشان
روی هفت شب ، هفت ستاره ، کنارِ ماه
هفت سنگ ، هفت نشان ، به نشانه ها زدم .
اشاره پشتی اشاره ، سنگی به سنگی نخورد.
روی ماسه ها خط نوشته ام ، خط کشیده ام
باد می وزد ، خطم می برد
دنبالِ نقطه اش باز می دوم .
دور پایم می پیچد
پیچ ، پیچ ، خطی از ماسه ها
داغِ داغ
این تبی مهمان ناخوانده بود.
رویی نیمکت سایه ای تنها ، زیر چراغ سوسو
واژه حبس نمی کنم
نشسته زیر لرز تب ، زیر این شبِ سیاه
لبخند به ماه ، هفت ستاره از آسمان ، چه پُر شور چیده ام
میان سینۀ شعر ، در آغوشم سُر
ببین چگونه نشانده ام
زیر این شبِ سیاه
پرنده به لبخند آورده
سپید به بستر کشانده ام
از دور یکی می آید
شانه شانه ، دستم بالا
پشتِ نگاهش ، دلم بی تاب
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#347
Posted: 2 Sep 2014 09:12
خلوتِ تو
شعرم ، چگونه خلوت می کند ؟
پشتِ چرا ، چگونه نگاه می برد ؟
چرا دست زیر چانه خوابانده است ؟
نه کس بر آسمانش دست ، نه دلش آب می کند .
نه خود هوسِ ستاره ، نه بوسه بر آب می کند .
گاه بر لبش خنده ریخته ، بر کویر می بارد .
گله فریب خورده ، میانِ خوابهایش می ماند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#348
Posted: 2 Sep 2014 09:13
حباب
شهر و گمانهایش ، حقیقتهای عریان ، چسبنده ، بی پروا
می آیند وقتی نمی خواهیم
می نشینند بر جذبه های واژه ای
چکّه چکّه ، آغشته به لبخندها
لب می گشاییم تا لحظه ای
سطر عوض می کنیم
کنار نقطه چین ها ، مثلِ حباب
آرام آرام محو می شویم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#349
Posted: 2 Sep 2014 09:13
بویِ گیلاس
گیلاس در دهان ، بو می کشم
رویِ زنگوله ها بشگن بشگن ، می پَرَم
لبریز از ترانه ای ، تیک تیک می چرخم
کنار کف های نقره ای ، باورم نرم ، دوباره سایه افکنده
دست به عریانی آب می دهم
خیسی خیس
با لهجه ها سرشار از بویِ گیلاس می شوم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#350
Posted: 2 Sep 2014 09:13
حوالی ِ تو
نشسته بودم جایی حوالی همین سطر
با نفسهایم پُر از دود ، با صدایم گرفته در گلو
نه حبس در زندان کسی ، نه کسی در زندانم حبس
دنبال نشانی ، روی نقشه ای از جنس آب ، از جنس باد
بویی که نزدیک نی شد ، عطری که آشنا بود
نامی که بر سر زبانم هی نزدیک ، هی دور می شد
مرا به گهواره ها می کشید ، دوباره پس می زد
به ظهر های داغ شرق می بُرد
میانِ بازارهای شلوغ رهایم می کرد
میدویدم ، میانِ بویِ دارچین و زعفران
می دویدم ، میان بویِ گلاب و لیمو
در آخرین نفس که پشتِ سینه مانده بود
دوباره می آمد
لای دستهایش ، گردوهای پوست کنده ، می قاپیدم
میانِ خنده ام ، لای دندانهایم گیر کرده بود
یکهو پریدم ، پریدم
با نفسهایم پُر از دود ، با صدایم گرفته در گلو
نشسته بودم جایی حوالی همین سطرها
و روی نقشه ای ، حوالی تو را می جستم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...