ارسالها: 6368
#351
Posted: 2 Sep 2014 09:13
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems
وقتی که بیایی
وقتی که بیایی گشترده می شویم ، تا افق
کنار دیوارهای ریخته ، لای شکاف سنگها
بالایِ همۀ انتظارها
دانه با ما شکفته می شود
وقتی که بیایی ، میانِ کوچه چراغ روشن
میان گلدان ، گل می کارم
هوا را سرشار از شوق ، خانه را مست می کنم
وقتی که بیایی، رویِ دستهایِ در لرزمان
بندهایِ ما منظومه های عریان می شوند .
رفتار ما غزلی تازه ، زیر لباسها پنهان نمی شوند.
خون میانِ سینه ها ، کشاله ها ، گرم می دود
پوست بوی واژه می گیرد
در التهابِ واژه ای دیگر، بدنبالِ تپشهایِ برهنه
سرخ ، داغ می شود ، خلاصه نمی شود
وقتی که بیایی ، وقتی که بیایی.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#352
Posted: 2 Sep 2014 09:15
فـــهـــرسـت سروده ها
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#353
Posted: 2 Sep 2014 09:15
پرواز مرغابیها
پسر، مواظب باش !
پا ، رویِ خرده شیشه ها
چشم ، رویِ نوشته هایم می بری !
قلقلک تا به سیب می رسد ، میان حیرت تنگ می پَری
گوشه ها وجب ، وجب
زیرِ جسدهای سوزان ، گوش های ِ بریدۀ متروک
گاه زبان سایۀ نگاه و نگاه چه دور می ماند
هوایم شفاف ، هوایت سرگردان ، پیچ پیچ
کتابِ هندسه را که ورق می زنم
تا دیارت خطوطِ موازی
نه ، تا کنارت مربع و مثلث می دوند
همیشه معشوق دور ، معشوقه دورتر
تب های وخیم دایره ، لرزهای تنهای حروف
رویِ میز فقط دفترهایمان
می خوانیم به تکرار ، عشق را
پرواز می دهیم ، پرنده را
خواب دیده ام ، دستهایم زیر بالهای پرنده ای گرم می دوید!
چنگ می زدم به پرهایش ، داغ می شدم
آه ه ه
من همیشه خواب شکسته می کنم !
روی آبها می لغزم ، امّا ، رودخانه به دریا نمی ریزد
پیچ ، پیچ رویِ سطرها
برگ می اُفتد ، برف می بارد
فصل ، فصل ، در انتظارِ نگاهمان
گفته بودی ، می آیی ، با پروازِ مرغابی ها
مبادا در آن قتلگاه ِدور
نه نه ، مرغابی شکار نمی کنی !
دورشان تیک، تیک می چرخی
حسودی نمی کنم ، نکن
با واژه ها فقط می پریم
حالا بگو ، پرواز مرغابی ها با کدام فصل می آید ؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#354
Posted: 2 Sep 2014 09:16
پچ پچِ خنده ها
سر که بلند ، گردن که چرخ
دست دارز می کنم ، تو نیستی !
پیغامت زیرِ گوش کدام قاصدک خوابیده ؟
چشمها ، لبهای بسته ات !
تو را چگونه ، بخوانم ؟
بخوان ، دوباره بخوان واضح نوشته ا م
دستم کشیده باران بر صورتی
خطم رنگ می دهد بر باد
دلتنگِ جوانه تا کی ؟
روی کدام شاخه روییدن ؟ در کدام فصل شکفتن ؟
نه ، امشب نگاهم سمج، کور نمی رود
زیر لب ، هی زمزمه ، هی زمزمه
از آه ، دیگر نه ، های های پس داده ام
زیر پاهایم زمین خیسِ عرق
از گوشهایم پُر ترانه ، عاشقانه می ریزد
زیر حرارت این شب ، به آن درخت
آن دور ، آن سایۀ کشیده در شب
آن دست که دراز می شود ، گردن می چرخانم
روی صورتی ها سبز می شوم
خوانا نوشته ، می خوانیم
ستاره ها ، من ، دزدکی از پشت بام سَر خَم !
کسی بازیگوش ، پچ پچ خنده ها را می خندد !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#355
Posted: 2 Sep 2014 09:16
رقصِ ماه
روی صندلی ، گردشهای نشسته
زیر باران ، چترهایمان بسته
کنارِ جنگل ، ایستاده
خلوت ، در خواب می کنیم
چشمها ، شکارچیان لحظه
لبها ، ستارگان دنباله دارِ سکوت
ماهی ها ، کنارِ آب
دستها ، یادت بمانند ، گرم نمی شوند !
می دویم مدام در پیِ واژه های خواستن
جا خالی می کنیم رویِ تن
تب کرده دیماه ، زیر این همه برف
و عاشق من ، با کلام های غربی ، شرقی برهنه می شود !
دست بالا می برم
دلتنگ زبان فارسی ام ، چرا در شرم پنهان می کند ؟
از کنار جنگل دور می خندد ، بوسه اش می آید
بو می کشم ، باز بوی خزر
برای رقص ماه ، تمامِ شب ، کنارِ موجهایش
گوش ماهی به آب، آتش به جان می اندازم
قاب می کنم ، کنار مرغابی ها ، رویِ دیوار، تابلویی دیگر
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#356
Posted: 10 Sep 2014 11:47
بادام تلخ
حرف می زنم ، کوک می زنی نگاه
بی پرده می شورم ، قیچی می کنی زبان
زبا بی باور ، سیاه چشیده ، ماهم نمی تابد
تلخ است این باران ، خرما در دهانم بگذار
زبان ، رویِ زبان می نشانی
تاریک پنهان می کنی ، ترانه می خوانی
کوچه راهت نمی دهد ، کوچه بیدار است !
ناخن چرا می جوی ؟ با من چرا ؟
چگونه صبر دراز کنم ؟
اینجا و آنجا ، ستارگانِ کاغدی
رنگت چشمک نمی زند
نگاهم به نگاهت ، سوزن شکسته ، نمی دوزد
دهانم ، وای ی ی
طعم بوسه ، ای داد
تلخ است این بادام ، خرما در دهانم بگذارید !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#357
Posted: 10 Sep 2014 11:47
گُربه
پاورچین ، پاورچین
بر لب دیوار پنجه می کشد
افتادن نمی داند !
مبادا پنجه اش!
چشمم کور شد ، زبانم لال!
یکهو صدایِ خنده ام !
مه ، مست نیستم ، خودم هستم
کنارم گربه ای بی خواب ، بر لبِ دیوار
چشم تنگ، پنجه تیز ، پشت بالا
به خنده ای میو میو می کنم
لوس نازش می دهم
آرام ، آرام قِل می خورد
روی پاهایم آویزان ، لبِ دیوار
دماغش بو ، میو میو
زیانش لیس ، میو میو
می که میکنم ، دنبال ووووووووووو دُم دراز ، بالا می دَود
سردش که ، زیرِ دامنم گرم می شود ، بیچاره خواب!
تا صبح لبِ دیوار ، چقدر میووو میووو
دوست دارم ، بازی که با انار ، دانه دانه می دهد
سرش خوش ، تنش که می مالم ، پنجه ولو می کند
روی دستهایم ، خوشۀ انگور قاپ می زند
روی چاله ها ، لبِ دیوار ، آب بازی می کند
باز خنده ، میووو میووو
گربه با من ، من با گربه
تا صبح ، لبِ دیوار ، بازی تکراری
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#358
Posted: 10 Sep 2014 11:48
اشکِ مرغان وحشی
می خواستم ، کتاب را ، ورق ها را ، دهان را
می خواستم !
روی زبانم چرخ می زد همه
همه پُشتِ هم رژه ، سان می دیدم !
آینباتهای چوبی رنگارنگ و چشمکِ لیسها
سرِ شاخه ، لبِ نرده ، رویِ آب
می خواستم !
می خواستم ، کوتاهی فاصله ، کلامهای خلاصه را
زیرِ این آفتابِ زمستانی ، بلندتر از قد مردانه ات
کنارِ همین واژه که نمی آید
می خواستم !
می خواستم ، درازای نامت ، زیبایی بهار، طراوت گلهای اتاقم را
ابرها که نمی زایند ، برف که نمی بارد !
زمین که چاک را ...
چه بیهوده ف چه بیهوده می خواستم !
خیابانها ، اتوبانها را هی هی هی ...
خانه ام کنار شهری دور
می خواستم !
می خواستم ، گنبدهای طلایی ، کاشی های آبی ، نقاشیهای شعرم را
می خواستم کمی رنگ سبز را ، زرد را
کنارِ کف های نقره ای ، زیر شنهای داغ
همآنجا که ساعت 12 وقت ناهار می شود
همآنجا که دو لیوان شیر قهوه سرد می شوند
می خواستم !
می خواستم ، بگوییم ، تا بنویسیم .
اما ، من و تو ، همیشه خطهای ما ، پرنده ها را می ترسانیم
واژه هایمان پشتِ طاقتها ، بی طاقتی را مدرن
عشق را آلوده به سنت ، اعتنا به ما نمی کنیم
می خواستم !
می خواستم ...
می خواستم ، بادِ دیروز ، اشکِ مرغان وحشی
جذبه های بی نام و نشان را ، در سرازیری شب بنویسم
اما، عاشقانه سروده ات ، بلند خواهش شبانه ات را
به تکرار که می خوانم ، آرام ، درنگ با چرا می کنم !
چرا پرسه ، خواب نمی کنم ؟
چرا بهانه ، ترانه ات می شوم ؟
اینجا کدام باور به دیوار آویزان کنم ؟
آنجا کدام شرابخانه ؟ کدام شراره ؟
چرا شوق سر نمی کشد ؟
با واژه مست ِ من ، میزبانِ عشق می شوی!
می خواستم !
می خواستم دلتنگیِ شبانه ، مسافرهای جامانده را
یا اشکِ مرغان وحشی ، لابه لای سزرخای بن بست بنشانم
اما ، ریزِ دعاهایت که گام می نهم
در آستانه ، مکثِ دوباره
دوباره تو را ترانه می کنم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#359
Posted: 10 Sep 2014 11:48
صدای پا کجاست ؟
با کدام جان ، خوابهای کوتاه ؟
در کدام اتاق ، رنگهای محو ؟
شانه های عریان ، چشمهای هراسان ، تیر تا کجا ؟
رویِ شب سیاه ، کج نشانه گرفته ، آرامم نمی رود
دوریم ، دور ، فرسنگها ، سنگها ، خاکها
وعدۀ دیدار ، طعم چشمه های خنک
بوی گندمزاران ، عطر نفسهای شیرین
ساز چه پنهان ، پُر ، خیال کوک می کند
دل به دل ، آشکار ، مدام انکار می کند
وقت کشیدنِ طناب ، چشمی به اقرار خیره می شود
دست به آتش که می برد ، می سوزد
از خنده تا انار، تنها چگونه سروده ؟
دل کجا بسته ، مخاطب نمی دود ! صدای پا کجاست ؟
امروز نشسته دور ، گاه پنجره باز ، بسته بغض می کند
قرارم ، قرارش ، بر بی قراری نبود
روی تنی که خسته می کشد
چرا چنین تبی روان ؟ غفلت روا نمی رود
روی صورت روز ، خورشید نشسته سرد
دیروز فراموش ، بیهوده سینه چاک نمی کنم
فردا در راه و بوی پیامهای نیلگون دورِ پاهایم
امروز سرد است امّا شاید ...!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#360
Posted: 10 Sep 2014 11:49
زنگوله های نسیم
کدام خیابان شایستۀ قدمها ؟
قدمها گریزان ، دوان دوان ، تا کجا ؟
تا کجا شیارهای پیشانی به هیاهو؟
هیاهو روی میز چمباتمه زده
سردش که می شود ، دستهایم ...
دستهایم هنوزعادت به باورها نکرده اند!
کنار رویاهای طلایی ، شایستگی خوابیده است
گاه لنگ لنگان ، کشاله ها بی منن می روند
گاه موهایم سپید ، زیر کلاهی که بر سرم می ماند
چگونه قدمها ، دستها فراموش نمی کنند؟
هرگز آدم ، نه ه ه ه ، همیشه زن!
از تبارِ شما ، نه ه ه ه ، فقط زن !
می آیند ، همیشه می آیند کابوسهایم
به همراهشان حسی شبیه دلهره
زیر ذره بین می بینم ! خنده های چندش آور را ...
کنار انکار که حیله می کند ، چه واضح مفصل خلاصه می کنند !
روی دیوار که زمان تاریک می شود
شیطنت زیر گوشم می زند
من اینجا نشسته پشت میز ، از خودم باز یکّه می خورم
در هیاهوی یک قدم ، باز
زنگوله های نسیم ، صدف ، چراغانی کرمهایِ شبتاب
گمانم در من همیشه بهار ، روزنه ای سوی آفتاب
شفاف تا ابد ، پا دراز می کند
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...