انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 37 از 44:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  43  44  پسین »

Shahla Bahardust Poems | اشعار شهلا بهاردوست


زن

 
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems




کنارِ سرخ

کنارِ سرخ ، شاخۀ خشک ، پهلو نمی دهم
نیمه ای دلتنگ ، شب به سپیده ، انتظار بلند
کلاغها مدام ، قار قار
کبکها دُم در هوا
محکومِ نقابهای پوسیده ، در قاب خاطره ای ، هیچ !
رویِ سطری از پرده هایِ آویزان
عقابی تیز پَر ، بالا ، بالا
نگاههای ِ آوراه ، پایین ، پایین
به یک پَرَش نه طاووس ، نه خروس
تن که بر اوج می پَرَد ، پُر آه دهانشان، حسزت چه سَر می کِشند !
سُر می خورم تا ردّ پایِ باران
روی بامها ، تا دورها ف خاموش
هوا ، کمی نفس ، کمی نفس
پنجره را شکسته اند ، خنده هایم را ربوده اند
در آسمان چنگ ، پروازها بسته اند !
کنارِ سرخ ، شاخۀ خشک ، پهلو نمی دهم
نیمه ای دلتنگ ، شب به سپیده ، انتظار بلند
شاید نه ، باید
پشتِ شیشه در شبانه های سرکش ، زیر جرقه هایِ شوق
باید واژه ها را چکیده کرد
باید پرواز را رویِ خطِ تمامِ عطرهای جهان نشاند
باید دوباره ، دوباره قصه کرد ، از نو ، قصه گفت .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
گلیمِ تنهایی

از جا به جا ، تا کجا ؟
حرفها گم ، چشمها گم
چرا نمی گویی ؟
زبانمان تا کی میانِ شعر؟
پا دراز کن ، فراتر ، فراتر از گلیم تنهایی
روی خطِ وصل ایستاده ام
حسرت دراز نکن !
دلتنگِ چشمهای خمار تا کِی؟
نگاهت به بهار تا کِی ؟
مبادا هلاک ، حاشا تا کی ؟
قصه از بلبل ، راز عشق از پرستو شنیده ای !
غریبِ من ، دور چرا ؟
اینجا زنی هر روز یکبار می چرخد
بی نذر شمع روشن می کند
خاموش نگاه می دوزد
عشق می ورزد
عشوه نمی کند
اینجا روی خنده ها ، آنورِ رازهای عریان
هرشب پرده می دَرَد
رقص کنان روی راه شیری ، روی دفترت خامه می شود
ار جا به جا ، تا کجا که نمی رود !
حرفهایش ، چشمهایش ، سُر می خورند نقطه هایش
حواست جمع ، دیوانه !
اینجا زنی مدام روی خطهای ممنوعه می چرخد
بو می کشد تا گیجی سپید ، تا چشمۀ سیاه
میان دستها ، پنجه های تو ، لگد به هر خیال می زند
با او که گوش به ساز می دهی
بوسه در بکارت نمی پوسد
با او که لخت می شوی ، پیراهنت گناه نمی کند
حالا بیا ، روی گلیمش پا دراز کن
امشب آسمانش ابری ، باد می وزد
دلش سخت گرفته ، با او کمی از ما بگو!
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
دارام دارام

هوا شعله می کشد
بیچاره آتش خاموش
بیهوده لالای لالای، نانای نانای می کنی!
دیروزت پُشتِ پرده ، نمی گویم همه دروغ !
امروز هم ، خوانده و نخوانده
زیر صدایِ دارام دارام ، چه راحت دل خوش می کنی !
بگدار بایگانی کنم ، سکه هایم کنجد !
برای فردایت ، کیسه ها را پُر از شن کن
موجهای پر خروش در راهند
اینجا ، این لحظه ، زیر چشمی بخوان
دلبر، واژه پر می دهد ، از عشق می نویسد
و عاشقان ، دلتنگتر از او بی تاب
اما ،
دلبرگاه ، بی دشنام ، خط می کشد
برای کاش ها در دورها، هرگز فاتحه نمی خواند
پَر می شود بر یال پرنده ای
سبُک تر از رویا ، آن بالا
حالا ، عاشق گل و بلبل
از بهار، به دختر بهار ، قصه مگو !
کمی عینکت را جابجا ، به فصلها نگاه کن
به آسمانم که رسیدی ، دوباره عینکت را جابجا کن !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
فردا مبارک باد

خنده که روی گونه ام بوسه
دستها که دورم حلقه
چشمها که تشنۀ نگاه
زبان که بسته قهر
کجا جا مانده را ، هی هی تکرار می کنی !
چه سُر می خورد ، این سنگ ، آن ابر ، میان درّه
میان درّه ، بهانه ها ، گیجی ، سرعتِ خیال
سینه ام که چشمه ، شانه ام که باغچه نیست
دنیال چه می گردی ؟
کشاکش این همه نفس ، کدام نسیم ، آواز می کنی ؟
من همیشه سرد ، کناری داغ نمی شوم !
زیر پوستم هرگز گراف نمی دود
هرگز لبهایم ... نه ه ه
دستهایم بازی پیش نمی کشند ، پس نمی زنند
پوزخند به لاف می زنم
در جای خودم استوار
کنارِ همین خطها ، رویِ باورهایم
دست حلقه ، تشنه ، بوسه می نشانم
تا آنور آرزوها ، مرزها می گشایم
با صدای ساز ، به دورها ، می کشاندم
غرق می شوم در عممق لحظه ای
لحظه ای شکفته ، عطری پیچیده
آری ، مثل همیشه خوشبوست
نفس می کشم
غلت می زنم
زیر پوست آفتاب خوردۀ تنم
نبضم ، چه با شوق ، برایِ فردا می زند
فردا ، آری ، فردا نیز مبارک باد !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
تا طلوع

پشت پلکهایم سایۀ سبز ، ناخنهایم را لاک می زنم
موهایم را برای شیر قهوه جمع
در همان کافه ، همان میز ، همان گارسون
روی پوست صندلی ، هنوز نشانمان
هنوز سنگها ، جای انگشتانمان
سَر پایین ، تا دورها با دغدغه ها
کسی اینجا سایه می کشد
روی مدادی که دست من است ، رنگ می شود
پاک می کنم ، عطر می شود
نفس نمی کشم ، دَم می دهد
سرم بالا ، گونه ام خیس
قدم زنان ، کنار آب تا غروب
غروب، هشیار تلنگر می زند
همیشه ، اینگونه ، این سایه ، تکرارِ گمشده
فرود روزی در غروبی !
چگونه می توان گریز ؟ چگونه می توان بُرید ؟
آن سایه ، با من برهنه ، مثل من
چگونه ، کجا ؟ کدام قلب ، کدام بهتر ؟
زمزمه ها گم ، نه ه ه ، بهتر نمی شوند !
سایه های برهنه ، آری قلبها می تپند تا هیاهوی آرام مرگ
لای لایی موزون برایِ خوابی عمیق
دیگر چیزی نمی ماند جز نبض سرودۀ شاعری
از طلوع تا طلوع
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
دستمان برابر نیست

خسته از دیرها ، دورها ، فاصله ها
اندوهی میان درخت و آسمان
حس بودنِ همزبان ، در کوتاه درازیِ یک سلام
دلم از بختها می گیرد
سوگواران آبرو ، جستجوگران آواره
قناریِ من نمی خواند
صدایم که می رود ، نمی گوید دوستت دارم
سوتِ عاشقانه نصیبِ نسیم می کنم
اندوهگین گم می شوم
کسی که به رویاهایم دست می برد !
دست نزن ، دست نزن ، بگذار تازه بمانند
قدرت در خانه همسایه کهنه لمیده
دستمان برابر نیست
در کوچه ، زخمها مرثیه فریاد می کنند
یک وجب قدم بود ، که به ستیز برخاستم

اولین ناسزا که بر دهانم دوید ، آزادی بود
و تاوانش ، سیلی چهارده سالگی
حلقه ای سرخ و دیرتر حکم آوارگی
خسته از دیرها ، دورها ، فاصله ها
شِکوه هایِ روزانه چه درازند
من ، مادرم هنوز دلگیر انتظار می کشیم
انتظارِ لبخندی که در دوست داشتن گم می شود
با جذبه های سرخ عشق ،پشت حلقه های شفاف چشم
خجالت تنگدستی را از کودکی پنهان می کنیم
چشمه ها خشکیده اند امروز
پشتِ پنجره ، عشق کفر است
من شرمسارِ روی سرخش ، برای قناری می خوانم
آه ه ه ه
باغچۀ من کوچک است
خاکش تنی است که میلرزد
و گلهایش وجب وجب
روی گلهای ناباورش می رویند
باغچۀ من کوچک است
بی تشریفات باغها و رودها
هر قطرۀ شبنم در باغچه ، از نوازش تهی نمی ماند
سیراب که می گذری ، اینجا به هیچ چیز دست نزن
دستمان برابر نیست
و
اولین ناسزا هنوز بر زبانم آشکار می رود !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
ترانه

روی درازترین خیابانِ شب
میانِ هزاران کوچۀ گمنام
سَر در خاطره ای کوفته ، خواب نه
افقی دور در انتظارِ گامهای بی وحشت
بر دَرِ خانه کسی نمی کوبد ، هشیاری سر نمی زند !
شهری گُر گرفته در غروب
شعری خالی از زمزمۀ نور
روی تَرکهای دیوار ، تکرار
آنسویِ حماسه ها ، هنوز تنها
در این خمیازه که می کشی دراز، چشمی دوباره باز
انتظار به آغوش بهار ، خواب نه
دلدادۀ نگینی رنگین ، کنارِ بستری خالی ، تا سحر
تا سحر کتابِ کهنۀ قانون در دست ، ورق، ورق
برای خانه ام ، که سوخته چگونه آتش به ارمغان ؟
چگونه نفرت به سفره ؟
من از انزوای هرگز گذشته ام
با سماجت تمام زیرِ هر قدم که له می شوم دوباره برخاسته ام
در آخرین قصیدۀ عشق ، راه گشوده ام
دوباره ترانه ، از نو سروده ام
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
نمی دانی چرا

در خانه می مانم ، نه می گویم
نمی دانی چرا !
بر نمی گردم ، نگاه نمی کنم
نمی دانی چرا !
بارها ، گفته بار کره ام
زمستان ، سرما ف دانه های برف
کجا بودم ؟ کجا بودی ؟
نمی تابی روی پوستم ، نمی پری در نسیم نفسهایم
برای بلدرچین ها که هیچ!
آن باد ، آن خروش ، این نهال
آن دریا ، آن امواج ، این ساحل
صدایت در گوشم نمی آید
نامت چیست ؟ از یاد برده ای شاید
باید در حضورِ غیبتم ، در پیچ خیابان بایستی
شاید چرخید ، سایه ای ، شاید با هجوم دستِ عابری
شاید رویِ وقفه ای ، همانجا بال بال ، بمانی ، بدانی چرا !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
حسِ بی نام

هنوز تا صداها بلند ، جاها بلند ، خیابان بلند
کنار پنجره پُک به آخرین سیگار
چسم بر قامتِ بلند ، چشم بر من
پر از نیاز، پرده زد کنار
کنار از رابطه هایی بی ربطِ دور
از بادهاب تنگ و جزجزِ غیبت ها
از نگاهها ، لبخندها ، نمی دانیم چرا راز شدند ؟
قدم نرم در شب ، برایِ ستاره سرود
تا دور دنبال ، دنبالِ معنیِ گمشده
رسید کنارِ واژه ای ، نفس عمیق ، آهنگِ ترانه ای
رد پایِ نگاهش پیچید و پیچید
خم شد روی شانه ، شانه ان عریان بود
بر گندم زار تن تا دست کشید ، خوشه چید
پنجه در پنجه ، لب بر لب ، تنی بر تنی رقصید
زیرِ آتش آخرینِ سیگار ، آخرین پُک ، نفسهای داغ
خم بر زانو ، داغی تر بر کمر
در چشمِ شب ، داغ تا سپیده ، به صبح
قهوه طعم بوسه ، نفس داغ تر از نان
ناب تر ، چشمها ، که زیرِ سایه های خیس بخار می شدند
روی زبانم عمیق ، لذت قطره شد
روی زبانش شکفته
به تکرار وای ، وای
تکرار بک فریاد پوست کنده
عریانی رازی میانِ هماغوشی
چیدنِ شکوفه ای از خیالی عاشقانه
قدمها به ظهر نزدیک می شوند
زبانمان گره می خورد
ما را بر می داریم ، سُر می خوریم
سُر بر انگشتانی که رها نمی شوند
فرو می رویم در آغوشی رمیده از انتظار
با حسی بی نام ، که با ما می ماند .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
ثانیه ها

فقط۳۲ ثانیه مانده
روی دامنم چشمهای صیّاد ، به ساعت نگاه
رهنم شلوغ می دود ، امان نمی دهد
گویی روی چرخ و فلک نشسته ، دلم هی ی می ریزد
کسی برایم حرفهایش را می نویسد
صورتی ، صدای بشکن
صورتی ، صدای آواز
کلاغ پر، گنجشک پر، کلاه پرَ بازی می کند
می نویسم ...
صورتی پَر ، صورتی پَر ، پَر پَر
انگار حاشیه را دور می زنم
رگهایم در راهی غریب !
مقابل آینه می چرخم
گمانم این منم ، یاز نمی خواهم
فقط ۲۳ ثانیه باقی مانده
شاهکارِ نیمه شب ، جایی مست ، قافیه بهم می ریزد
زیر پایم ، میان رودخانه ، آب بالا
ساعت تیک تیک ، تند می کند
نسیمی از کنارِ ثانیه ها می گذرد
سر خوش از قصه های هزار و یک شبِ من ، تندتر می خواند
در ساعت ۲۴:۰۰ سر روی بالشِ خشّم می گذارد
تیک تیک می خوابد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 37 از 44:  « پیشین  1  ...  36  37  38  ...  43  44  پسین » 
شعر و ادبیات

Shahla Bahardust Poems | اشعار شهلا بهاردوست

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA