ارسالها: 6368
#411
Posted: 27 Apr 2015 14:12
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems
از حوصله ام هی سر می روم
از سر می نویسم
پاره می کنم
مهم نیست در سرم چیست !
بالا ، پایین
راضی ، ناراضی
دل خوش می کنم
ولی همین جاست که بالا می آورم
سر می روم
و
کسی نمی گوید
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
امروز به تاریخ روزی پوچ
به سلامتی شما می نوشم
سرمست می شومخ
ردّ پرسه هایی دور میدان
ردّ انگشتانی روی شیشه ها
امشب همه نمناک ، همه نمناک
سر که روی گردن می چرخد
چشم انداز دیگری می جوید
امّا در برهوت این تاریخ تا ورق می زنم
لبخند ، پوزخندی تلخ می شود
در راهِ شب ، قاطع و برنده ، شاخساری می بینم ، سبز
به تماشا که می نشینم
آوازم دهان باز می کند ، سبز تر
نگهان جغدی روی شاخه می پرد
هوهو می کند...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#412
Posted: 27 Apr 2015 14:12
نگاهش می کنم ، دور می شوم
به تاریخ امروز ، دیروز روزیست
که به فردای کودکان می اندیشم
به سایه های بیشمار من
مدام بر پیشانی تاریخ خط نوشته
خطها ، آهنگِ رنگین کمان
دست در دست در رقص
دخترانی ، پسرانی ، چشم در چشم
دنبال هم تا ستاره ها دووو دووو
تاریخ با ما مدام بند بازی میکند
از جغدِ ورشکسته ، تا خط جابجا
از صدارت فتوا ، تا صادرات خان
مصادره پشت مصادره
گاه روز روشن کودتا می کند !
امشب آغوش گشوده ، می لرزم
هفت بار هفت ، روی ِ هفت سینه ، سبز می نشانم
به پنجاه می رسم
نشان به نشانه های ندا می زنند
برای سهراب که به مرگ لبخند می زند
به سایه ام که سوخته فریاد می زند !
چه بی تاب می شوم !
هنوز چموشم ، از دیوارها می پرم
از گلهای وحشی چیده
بر پیشانی عکسها می زنم ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#413
Posted: 27 Apr 2015 14:13
ننگت باد ! ننگت باد
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
امشب برای خوابهای پریده ام
به لکنتِ تاریخ چشمک می زنم
تاریخم با من حرف نمی زد
کنار بادبادکها برای باد سوت می زند
امشب برای دستی که بشگن می زند
لب بسته تا گمانهای دور
شاید ریشخند می زند
هی پَر می زنم
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟ ...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#414
Posted: 27 Apr 2015 14:13
هنوز برف تند می دود
گمانش بهار را تلنگر می زند
روی خطوط ، جوانه ها
لابلای عدسهای در آب
موجی از شراره ها ، کرشمه ها
سایه های من هنوز پشت میله ها
پشت درها آرزوهای چاک ، چاک
خیالتان سوخته بال کبوتران؟
بوی بهار می آید
به بوسه ای ، شیرین دهان
برای باغچه گل ، گل
بلند بلند فکرها را کوک می زنم
خام می شوم ، خواب می شوم
با بوی مشک و عنبر ، بیدار ، پریده
دست به سینۀ باد می برم
بو می کشم
بوی نفسهای جا مانده در بستر
واژه های غرق شده در دفتر
سطرهای برهنه ، تنگدل
موهای ژولیده ، هیهات ، هیهات !
با شورش فصه های دراز
روی عرشۀ خیال مدام دستی تکان
به آهنگش مرا پرت روی آبها می کند
زیر چرخهای موزون له می کند
تاریخ من از کجا بود ؟
که بود ؟
که خواهد بود ؟
تا کجا ؟
♦◘♦ پــایــان ♦◘♦
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#415
Posted: 27 Apr 2015 14:18
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#416
Posted: 27 Apr 2015 14:23
دورِ ساعتِ هشتِ شب
انتظار قِل ، قِل روی زمین بازی
تیک ، تیک می چرخید
می چرخید دور توّهم
دورِ ساعتِ هشتِ شب
عقربه های انتظار
چشمها بسته ، باز
نگاهم سردتر از آمدنم ، دورِ ساعتِ هشتِ شب
یک چمدان پر از باور ، مدام دور خاطرات
دورِ عکسهای کهنه ، عکسهای با من غریب
هی می چرخند ، هی می چرخند
تا من در سر گیجه پوسیده شوم
انتظار قِل می خورد
به دیوار می رسد
جا خالی می کند
قِل می خورد
دورِ ساعتِ هشتِ شب
به پنجره می رسد
پنجره باز ، قِل می خورم ، دور می شوم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#417
Posted: 29 Apr 2015 14:44
دیوار
گورکن بیل به دست روی دیوار
پنجرۀ نیمه باز ، قاب چوبی ريال رویِ دیوار
خیابان دراز، کافه شلوغ ، رویِ دیوار
قلقلکهای صبح ، نگاه های آشنا ، رویِ دیوار
پنجره خم
قابِ چوبی خم
سایه ام خم
خم، خم ، خم
همه خم ، رویِ دیوار
دیوار آفتاب می گیرد
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#418
Posted: 29 Apr 2015 14:45
تبِ پاییز
تنم ، تنت
باد می وزد
عرق ، عرق
برگ می ریزد
لابه لا ، خش خش
به پا می چسبد
پاییز سوت می زند
با نفسش ، سبز ، سرخ
سرخ ، تب می شود
دختر بهار رویِ تنش گرم می کشد
باد می وزد
بی صدا
برگ می ریزد
بی تپش
زیر پاها ، خش خش
تنم ، تنت
خیس عرق
با این تب پیاله پر نمی شود
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#419
Posted: 29 Apr 2015 14:45
هیچ میدانی ؟
اینکه لبها دور ازما بسته می مانند
و این همه بسته در می ماند
اینکه صداها دور از ما بغض می شوند
و این همه بغض جاری می شود
اینکه حرفها دور از ما قد می کشند
و این همه قد شعر می کشد
هیچ میدانی چرا ؟
می دانی چرا کلاهت کج می پرد ؟
چرا کفشهایت لنگه به لنگه می دوند ؟
چرا ماه پشتِ پنجره دنبال آسمان می گردد؟
نه ، نمی دانی !
من خسته ام ، خوابم گرفته
بخواب ، فردا فردا
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#420
Posted: 29 Apr 2015 14:45
باید بنویسیم
هرگز مثل امروز نبوده ام
بی اعتنا به این اسب و شیهه اش
به تمشک های باران خورده
به نگاه خوابیدۀ برگها
به عطر دارچین و زعفران
هرگز مثل امروز نبوده ام
بی اعتنا به این جماعتِ گیج با چشمان گشادشان
به این تک ثانیه که عور می لرزند
به تو که مدام در دروغهایت چاق می شوی
چاقتر !
هرگز مثل امروز نبوده ام
به اعتنا به آسمان ابری اینجا یا آفتاب آنجا
به عابران با زنبیلهای سوراخ
به سرهای تراشیده ، چکمه های سیاه
به صلیبهای شکسته ، زنجیرهای در هوا
نه ، هرگز مثل امروز نبوده ام
لای پنجره ها، زیر درها نشان زندگیست
روی کشاله های خیابان می روم
چشم ، گوش
گوش ، لب
لب، تشنه
باید بچینم !
سنگریزه ها را زیر شاخۀ شب
باید سرخ بنویسم
آری گمانم باید بنویسم
تا بر شاخۀ صبح من دوباره نو شکفته شود ، گرم شوم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...