انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 8 از 44:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  43  44  پسین »

Shahla Bahardust Poems | اشعار شهلا بهاردوست


زن

 
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems




آآآخ با پرنده

گاه خیره به نیلوفری شناور
کنارِ غیبت سایه ات
با هیاهوی سکوت در هم می شوم !
گاه با طراوتِ گل سرخ
کنارِ بی تابی باران
با زنگِ خیال برهم می شوم !
شب زیرِ نورِ ماه
بی صدا روی ریلها
غافلگیرِ قطار می شوم !

گاه از همه دور
پشت به پشتِ دیوار
کنارِ سطرها خواب می شوم !

روزی رویِ چمنها با شاپرکها
بال، بال ، در پیِ نفسهای تو
هی می پَرَم ، هی می پَرَم
تا آآآخ می رسد!
خاک در تکانهایش آشفته
من در خیزشی شکفته
جرقه ای روی سیگار
در پرسه ی حبابهای بی جان !
باز عبور از سیم خاردار
باز زبان روی خط ممنوع
دورِ دورِ دور
نه ه ه ه

نزدیک نمی شوم
امروز سایه ام جنسِ سکوت
چشمهایم بادنمامی شوند
ماه هنوز ، خمار نگاه می کند
و دستهایم ...
آآآخ !

حالا اگر اینجا، کنارِ همین خطها
معشوق با چشمکی خودنمایی کند
با ترانه ای زیرِ باران
با آشوبِ رقصی بی پردا
واژه های جا مانده را در گوشش تکرار می کنم !
رویِ کشاله ها ، مست ، پنجه می کشم !
حالا اگر اینجا ، کمی دست دراز کند
کمی از گلهای دامنم بچیند
سایه بر سایه ام مماس کند

چه دلفریب نگاهش کنم
چه شور انگیز رامش کنم
قسم می خورم
باز لای لایِ نفس ها
در شتاب جادویِ رقصواره ها
روی غنچه ها خوابش کنم !
حالا اگر اینجا ، پابرهنه روی این سطرها
زیرِ آفتابِ داغ ، رویِ ماسه ها
تا صخره ها قد کشیدی
بگو : آآآآخ ، پرنده این بالا ، بالاتر ، تـَــرِ تَر !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


تک پر

گامها کُند ، خوابهای گنگ
چشمهای مست ، لبخندِ دیوانه !
شرحی از شب ، در نگاهم سیاه
میانش خیالم ، گُر گرفته کنار !
میان قابِ پنجره ، اتاقی چه تنگ!
مدام در چرخِ عقربه
دُو دُو دورِ میدان
چه بی نفس .

در پرسه های شب ، خروشِ دلهره
بر پایِ روز ، کمانِ حادثه
همیشه آغاز همین !
پایان همین !

گاه شب در انتهای کوچه های تاریک به ماه می رسد
خواب به شُرشُرِ باران راه می برد
و من ...
من در حیرانیِ مرورِ واژه ها سیگاری دود
خامی رابطه را هشیار می کنم !
گاه چه دوست دارم ، در خیال
در اوج اعتماد ، بال بزنم بال ، بال
دلتنگی را در گوشِ باد ببرم ، باد
در قله های دور ، دلتنگی را رها کنم ، رها
بعد ، جفت جفت
لحظه ها را ، مزه مزه
گیلاس ِ شراب را نگاه کنم !

گاه میخواهم
بی شک ، دست در دستی نشانده
دستی که بگیرد ، بپذیرد
با من یخ را میانِ درّه ها آب کند
چشم در چشمی بدوزم
چشمی بی لکنت!
بخواهد ، بی شاید ، بی باید، اینگونه که هستم .

گاه مرا می بیند
با دامنم که چرخ می زنم
چه پور شور با من میرقصد !
گاه از دیوار که بالا می رود
غش غش می خندم !
اما گاه ، چیزی با من به ستیز بر می یزد
چیزی که نمیدانم چیست !
شاید ، کمند صیاد !

شاید دام شکارچی !
مرا می ترساند ، ترس سایه می شود .

گاه پرنده ، در خطوطِ بریده بریده
نفس بریده از آتشهایِ گذشته
تمام خاکهای عالم زیر بالش کشیده
آری، من پرنده، تو پرنده
من هی ی ی ، هی ی ی
من هااای ، هااای !
چه می ترساندم این دیوار
در صدایش بلند ، بلند تر شب
خیالم پاییز ، دلم سرد؟
نه ه ه نمی شود!
من بهارم ، در بهار سُر می خورم
از کندویی هااام ، در تاکی هوووم می کنم
پرنده ، پرنده

من هی ی ی ، هی ی ی
جفت جفت ؟
نه ه ه ! نه ه ه !
همیشه تک پرم
با تو هم گاه خوش می پرم !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
کیش ، مات

هی دستی دراز ، کوتاه می کنم
کوتاهتر حرف ،ترانه می کنم
ترانه بر لب ، تازه تازه
تازه با این همه فاصله
حالا کمی خمار نگاه کن
چه بی پروا دست دراز می کنم!

گاه عریان ، رقص شکوفه هاست
گاه پناه ، دودِ کاغذهاست
تلنگر به دیوار ، پچپچه ها در هواست
حالا زیرِ خش خش برگها ...
خفته ای شاید!
هیس ، هیس ، هیس
دوباره دفترها !

پشت خیرگی های تمام
ایستاده با لبم تشنه !
با دستم دراز !
پرسشی بر دهان !

هوا پیچُ تابش نیلگون
زمین ازدحامش موزون
بر شکاف دری از درها
غزلی از رویاست
حالا کمی غلت بزن
غلتِ وازه هایم را شمارش کن
تا خواب بگوید از کجا آمده ام؟
از کجاست این همه شور ؟

امان از من !
امان از من !
خیره خیره ، مکثم نازک
تیک تاک نفسم شکاک
روی صفحه هی ی ی تکرار
هی ی ی کیش
هی ی ی کیش
هی ی ی یار
حالا باز نگاه کن
کمی بیشتر خمار
ماتِ خمار ، مات می شوم !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
در مکثِ شب

شاید رو در روی صاعقه
در لمسِ یک حادثه
شاید پشتِ تپشهای کهنه ی خاطره
در لمسِ غیاب عشق
نه ، گمانم بالای ضربِ برگهای غبار گرفته
آری همانجا ، هما نجا
مر گ بر شاخه نشسته بود
با چشمانش گرد، بی هراس تماشا می کرد
شاید مرا دیوانه می پنداشت !
شاید آهنگم را دوشت نداشت !
صدایم بلند ، بلند تر
فاصله ای میان ما
من تا زمین
من تا هوا
من معلق در انزجار
بوی کافور لابلای پله ها
چند کاغذ مچاله در خیال
چند قطره شمع روی میز
و باران ، چکه ، چکه بر سطرهای خیابان
تا کنار پل، آرام ، آرام
تا لبهای من راهی نبود !
تا ...

آری اینجا ، همین جا که من ایستاده ام
گاه باد می وزد
گاه خواب می پرد
گاه پنجره لخت و بی پرده آفتاب می گیرد
هوسهای باغچه را بو می کند
گاه گوش به نجوایِ شهوت انگیز شب می دهد
بازی ما را با ماه تکرار می کند
تا رو در رویِ صاعقه
در لمسِ یک حادثه
من تا زمین
من تا هوا
من لابلای لاله ها !

شاید قیام واژه هاست ، افتاده براندام ماه !
شاید به خواب خسته ای ، شوریده اند ستاره ها !
شاید به دستهای من رسید ، رسیده باز پروانه ای ، پروانه ای !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
بغضِ ترد

از این که می نویسم
هراس
از این که می خوانیم
هراس
از ردِّ پاها هم .
این مرزها
این نُت های نا همگون
ای همه انگارهای در خیال
کوچه به کوچه بن بستهای بی خیال
برای بُغضِ تُردم چقدر بهانه کافیست ؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
یارِ ناز

باز
فصلِ رعشه های شیرینِ یارِ ناز
پچ پچِ خمارهایِ ساز
باز
شبِ هوسهایِ لمیده ی آب
غلتِ کرشمه هایِ خوش رنگِ مهتاب
باز
صعود بر شانه هایی لرزان
بر نفس هایی بی آه
چشم روی بوسه ها
بر بی تابی خیال
نشانده دست به دست
چه گوهری در میان !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
یکی از همین


در انزوای یکی از همین شبها
با تن پوشی از مخمل ماه
بر سختی یکی از همین صخره ها
با پوستِ از بند رها
یا در وسعتی از همین آسمان
بدون هیچ چونُ چرا
با زنگوله های باد
در آغوش تو رقصان می شوم
چرا که نه ؟
دست کشیده تا رودخانه ها ، تا فتح قلّه ها
اینچنین رها ، اینچنین از خواب ها جدا
تو با طنین صدایت پر غرور
بر تن فسیلهای نقش گرفته بر صندلی
چه لرز نشانده ای
من از غارهایشان عکس گرفته ام
میان دفتری چسبانداه ام
یکی از همین شب ها
کنار نقاشی ها ی دیوار
تا لبهای سرخت می دوم
و باد ! آی ی ی ی
چه خوش صدا می خوانی !
چه بر دهان می غلتی
در بیکران خیال من
چشمک زنان ، پچ پچ کنان ، چه بی پروا می خندی !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
ترسهای کبود

گاه
به دریاها لبخند
به موجهای بی تاب پیوند
گاه
بر سایه ی ابرها ، روی شن ها
نقشی از تنهایی خیال
گاه
در خمِ کوچه هایِ تنگِ آفتاب خورده
با نفسهای حبس اشتیاق
پا پس کشیده ، دست نمی گیرم !
هنوز تلنگرِ ترسهایِ کبود
هنوز جززخمهایِ سیاه
هنوز آنگشتانی سرد بر دیوار
و هنوز ...
آری ی ی اینجا گیسوانی اسیر باد
و پیچ های راه که در ناتمامِ بن بست
با تیک تاکهای سردِ منفرد
از خالی های عمق شب
در هجومی سراسیمه فضا را احاطه می کنند!
نگاه کن
گاه انفجارم را ببین
روی همین زمین که ایستاده ام
هزاران تکه از من پرتاب
هزاران دست دراز
و به دنبالش هزاران ترانه
خفته یا بیدار ، فرقی نمیکند
شمارش به هیچ رسیده
سکوت چاک خورده
سپیده می زند
ومن باز با خوابها می دوم !
آه ه ه خوابها !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
با کاج ها

با کاجها تا ...
تا فکرهای خوابیده
نشسته ، چرخ می زنم
پیدا می کنم ، نمی کنم
می رسم ، نمی رسم
مکث در خلسه ای
دست دراز در پرسه ای
تا قاب پنجره
تا زنگوله های آویزان
تا حرف های بریده باد
خطی بر خطی
تا پوستِ در آتش
تا سوزِ نت های ِ سرگردان
تا چشمهایِ در انتظار ماه
هیس ، هیس
در راهیم ، می آییم
باز زمزمه های دلتنگی
تا رقص نورُ و قطره ها
تا سمفونی پرندگان
تا فرصتی کنار پنجره
تا غنچه های شکفته در حادثه
نگاه در نگاه غنیمت
غنیمت چه دلربا می شود
دلهره ها می روند
چه شیرین لب بر لب

چه خاه ای با عسل
هوووووم می کند
هاااام می کند
آه ه ه
باز کنارِ کاج ها
فقط من
فقط تو
تکرار ما !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
گاهِ دلتنگی

جهان
همه خوابهای ما
جهان
همه تکرارهای ما
جهان خطوطِ فاصله
جنجالِ انگیزه
و انگیزه ها چه زود ، چه بزرگ
گاه دستها ...
گاه حرفهای نا نوشته ...

خط ... خط...
خطی بر خطی درگاهِ دلتنگی
جهان
همه رنگهای ما
جهان
همه دردهای ما
خنده شاید ... می آید
دلقکِ پیر ... می خواند
پشتِ ماسکها ، بهانه ها بزرگتر
چه زود، چه کوچک
آرزوها هی ی هی ی سنگ
صخره ای خانه ی ما می شود !
جهان
همه کتابهای ما
جهان
همه جان ما

گاه مرده ای در کتابخانه ایم
گاه جامانده در قابی خاک گرفته ایم
حرف نزن ، دست نزن !
خوابهایم ...
بندهای بریده
حرفهایم ...
حروفی مکرّر
امشب مهاجرم
دور از ریشه ام
ار کجا تا کجا
گربه ام ... چه لوس !
مازش تا ا ا... تا ا ا ...
زیر شیروانی پریده
میو و و میو وو
بهانه تا ماه کشیده
روی ِ دیوارهای شب
لابلای ملافه ها ...
غلت ...
غلت ...
دنبال تاریخ بو می کشد !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 8 از 44:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  43  44  پسین » 
شعر و ادبیات

Shahla Bahardust Poems | اشعار شهلا بهاردوست

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA