ارسالها: 3080
#91
Posted: 30 Mar 2014 16:49
گاهی خودت را رها کن، مثل بادبادکْ در باد
۱-
تو دلَت سفر میخواست
من، نه
ولی حالا هر غروب
مرا به سفرهای دور میبرند دُرناها...
۲-
چه بیرحم است باد!
بادبادک تو بودم من
از دستهایت ربود، بُرد
۳-
سفر از چشمهای تو مَحال بود
که ممکن شد
مرگ که دیگر محال نیست!
۴-
رفتی
اما چه آرام، چه دیر
درست مثل مرگ
در اتاقِ گاز!
۵-
لطفن این شعر را
آهسته بخوانید.
روویِ سطرِ آخرِ گریههاش
خواب رفته است شاعر!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#92
Posted: 30 Mar 2014 16:52
آه ، دُنکیشوتِ بینوا ؛ تو چهقدر حقیقت بودی!
۱-
قصه نمیگفت مادر بزرگ،
تو را میگفت، که روزی از دورها میآیی.
مُرد. پیر شدم. نیامدی
کاش قصه میگفت مادر بزرگ!
۲-
درِ خانهاَت به دریا باز میشد
و دریا
خانهی من بود.
یکبار به آب زدی وُ
عمریست پیِ تو میگردم.
۳-
گفتند به دریا زده وُ
باز نگشتهای؛
و کسی نگفت دریا
دلِ من بود
۴-
برای یافتنَت
تشنه به بیراههها زدیم،
غافل از آنکه
تو در همهی راهها میآمدی.
ما خودمان، خودمان را منقرض کردیم!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#93
Posted: 30 Mar 2014 16:55
هر روز صندوقچهی خاطرههات را گردگیری میکنی؛ اما...
۱-
تو مُردهای، اما
مُردنَت اتفاقی نبود.
خدا
به ستوه آمده بود از تنهایی!
۲-
تکّههای دلِ مناَند این شعرها
که دستبهدست میروند.
مرا بخوان!
تا از چهار طرف
به سمتِ تو پرواز کنم
۳-
چه اندوهیستْ در چشمهای مردِ ماهیگیر
وقتی غمِ نان
هر شب به دریا میکشاندَش
هر شب به تورش میافتی
هر شب رهات میکند!
۴-
نگران نباش
به قرار میرسم.
فقط، چند قدم مانده
تا مرگ!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ویرایش شده توسط: shah2000
ارسالها: 3080
#94
Posted: 30 Mar 2014 16:57
حالا جای من این شعرها برایت آواز میخوانند!
۱-
وقتِ رفتن
بهدستَش سپردمَت،
اما دیگر
بازَت نگرداند.
چه نارفیق است خدا
۲-
این خانه،
موریانه نداشت
یادِ تو
به جانش انداخت!
۳-
دستَم را رها کردی
گم شدم میانِ آدمها.
چهقدر گمشدن خوب است
اما
نه میانِ آدمها
۴-
« ویران میآیی »*
ویران میشوم.
خانهات آباد،
آباد بیا !
* نام رمانی از حسین سناپور
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#95
Posted: 30 Mar 2014 16:59
تنهاییاَتْ چه باشکوه شده استْ مرد !
۱-
تنهایی
نامِ دیگر پاییز است،
هرچه عمیقتر
برگریزانِ خاطرههاتْ بیشتر
۲-
چه تراژدیِ بزرگی میشود زندهگی
وقتی نهنگِ اقیانوس باشی
و عاشقِ ماهیِ برکه شوی!
۳-
تو حرامِ منی وُ
حلالِ تمامِ شهر!
با مردم که نمیشود جنگید،
به گلولهای حلالَم کن!
۴-
دارم جَویده میشوم
میانِ آروارههای سمجِ موریانهای
که جا گذاشتهای در سرم
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#96
Posted: 30 Mar 2014 17:03
فراموشَت کرده ام
و حالا دیگر سالهاست با زنی می خوابم
که اصلن شبیه تو نیست،
مگر، چشمهایش.
گفتم که، تو را به کُل فراموش کرده ام!
***
تو
در تمامِ زبان ها
ترجمه ی لبخندی،
هرکجای جهان که تو را بخوانند
گُل از گُلِ شان می شکفد.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#97
Posted: 30 Mar 2014 17:04
یلدا
بلندترین شبِ چشم های تو است
تا صبح هم که نگاه شان کنم
وقت کم میآورم
***
تنهایی
زمستانِ «سيبری» است انگار
استخوان می ترکاند لاکردار!
***
نُقره داغِ بوسه های منی،
هیچ وقت
گُم نمی شوی!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#98
Posted: 30 Mar 2014 17:05
پستچی جای نامه، تنهایی آورد!
۱-
وقتی هر شب به خانه باز می گردی
یعنی نمُرده ای؛
ولی منِ احمق،
ندانسته هر روز با شاخه ای گل
به مزار زن دیگری می روم!
۲-
این طور که تو را زیبا می نویسند، یعنی:
عاشق اَت شده اند کلمات!
۳-
فراموشَ ت کرده ام
و حالا دیگر سال هاست با زنی می خوابم
که اصلن شبیه تو نیست،
مگر، چشم هایش!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#99
Posted: 30 Mar 2014 17:06
رفیقِ نیمه راه شدی، جای تو را گرفتند کلمات!
۱-
این پرده
کسالت بار شده است دیگر
بیا
بی پرده بازی کنیم!
۲-
سوختَ م، ولی چه بی هوده!
درست مثل سیگاری روشن
میانِ لب های زنی که
سیگاری نیست!
۳-
پدران
راستگوترین مردمانِ زمین اَند
وقتی دو قدم مانده به مرگ
پشتِ پرده ی چشمهای شان را نشان می دهند
و ما
مادرانِ حقیقیِ خود را می شناسیم!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#100
Posted: 30 Mar 2014 17:07
کمی بیش تر نَخ بده، دورتر بروم؛ فکر کنم آزادم!
۱-
تو را از یاد بُرده ام
باران را، نه.
گفته بودی در باران می آیی!
۲-
درها و پنجره ها را بسته ام ولی
هنوز سردم است.
یا تو رفته ای، یا...
نه، گزینه ی دیگری نیست
حتمن تو رفته ای!
۳-
باران
نامِ دیگرِ تو بود.
به شهر که می آمدی
هوا پُر می شد از بوی خوش
خیابان ها،
از ازدحامِ نگاه ها و ماشین ها !
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!