ارسالها: 3080
#51
Posted: 30 Mar 2014 15:24
کسی چوب لای چرخ زمین بگذارد / داریم تمام می شویم
۱-
رقص نمی دانم
اما هرشب
به سازِ خیالِ تو می رقصم!
۲-
نان و شراب،
در لب های تو است.
مرا
با بوسه ای تقدیس کن!
۳-
ساعتِ دیدار
به وقتِ قرارهای عاشقانه بود.
دیر رسیدی!
هیچ عاشقی ساعتَش را
به وقتِ گرینویچ تنظیم نمی کند!
۴-
گفتند زلزله شده است
سراسیمه شتافتم
تا رودبار، منجیل؛ خرابه های بَم
تا حتا جغرافیای تمام زلزله های جهان.
زیرِ تمامِ آوارها
تو بودی!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#52
Posted: 30 Mar 2014 15:25
یک روزْ غروب / تمامِ حجمِ آسمان را می شوم خورشید
۱-
شب تر از چشم های تو
شاید راهی باشد که می روم!
۲-
هزار سنگ پراندند
نشکست این تُنگ
اما تو نَرم گذشتی وُ...
بی چاره ماهی!
۳-
تو را
خدا نمی خواهد که برگردی
وگرنه
آمدنْ نه بال می خواهد
نه کفش و عصای آهنین!
۴-
از هر طرف که می روم
به خانه ی تو می رسم
نعوذبالله
خدا شده ای مگر؟!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#53
Posted: 30 Mar 2014 15:28
برای کسی که سال هاستْ شعرهایم را می نویسد...
تنها رازِ منی
تو را
به خدا هم فاش نمیکنم!
دیدار اول
پایانِ قصه بود
باقیش هرچه هست - هرچه بود
ادامه ی راهی ست که رفته ایم - که می رویم...
مقصد؟ هرچه پیش آید خوش آید! نرسیدن! تمام نشدن!...
امروز آمدیم بمانیم... امروز آمدیم ماندیم... امروز آمدیم باشیم... / امروز آمدیم. ماندیم. هستیم. حالا خودمان هم اگر بخواهیم، نمی توانیم برویم!... رشد کرده - بزرگ شده ایم با هم. پیچیده - تنیده ایم در هم... گُم نمی شویم لابه لای آدم ها. به قولِ شاعری آشنا* :
نُقره داغِ بووسه های منی / هیچ وقت / گُم نمی شوی! / ( رضا کاظمی )
تنها رازِ هم بوده ایم- هستیم، شیرین ترین گناهِ هم، آدم-حوّای هم، چشم زخمِ نجات بخش هم، شعر-قصّه های هم،... من- تو - «ما»یِ هم بوده ایم - هستیم... حالا خودمان هم اگر بخواهیم، نمی توانیم برویم!... به قولِ همان شاعرِ آشنا* :
هرکجا بروی / دوباره بازمی گردی / مثل نامه ای که هر دو رووش / نشانیِ من است! / ( رضا کاظمی )
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#54
Posted: 30 Mar 2014 15:30
سکوتِ لب هات
غافل گیرِ کدام بوسه می شود دیگر
وقتی هنووز
طعمِ شعرهای مرا می دهد؟!
امروز آمدیم بمانیم... امروز آمدیم ماندیم...
امروز آمدیم باشیم...
امروز آمدیم. ماندیم. هستیم.
حالا خودمان هم اگر بخواهیم، نمی توانیم برویم! نه؟!...
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#55
Posted: 30 Mar 2014 15:31
کجا ماندهای با بهاری که نیاوردهای هنوز؟!
۱-
بوسههات
مرگ را به تأخیر میاندازند.
مرا ببوس!
۲-
به صلیبِ درد کشیده شده استْ تمامِ جان و تنَم
اما چه باک!
کودکانِ جهان
به عاشقانههای منْ تعمید میشوند همه
۳-
نُقرهداغِ بوسههای منی،
هیچوقت
گُم نمیشوی!
۴-
سرِ قرارهای عاشقانهات
هیچوقت بهوقت نرسیدم.
سالهاست ساعتم خواب رفته است
رووی زنگِ تنهایی!
۵-
باران میبارد
و من
دارم به تو فکر میکنم.
فعلن نیا !
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#56
Posted: 30 Mar 2014 15:33
باید دوباره سُراغِ چشمهای تو بیایم!
۱-
بارها گُریختهای از مرگ
بی آنکه بدانی بر سینهات
چشمزخمِ بوسههای مرا داشتهای!
۲-
چشمهات
خورشید را هم زخم میزنند
من که جای خود!
۳-
من، در هوای تو نفس میکشم
تو، در هوای دیگری
و اینگونه
فرجامِ جهان را پیش میاندازیم!
۴-
نمایش تمام شد
پرده را کنار بزن
خودت را میخواهم تماشا کنم حالا!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#57
Posted: 30 Mar 2014 15:34
برای آمدن / به چشم های تو نگاه می کند بهار
۱-
شعری نهفته استْ در لب هات
که بوویِ نارنج می دهد.
بهار که شد
به چیدنَ ت می آیم.
۲-
به هوای ماهیِ چشم هات
قلاب انداخته مَرد.
پلک نزن
آشفته می شود دریاش!
۳-
خدا را هم فریب داده اند چشم هات
وگرنه
همان سالِ رفتنَ ت باید
تمام شده باشد دنیا
۴-
آن قدر نیامدی
که از چهره امْ بهار
برگ به برگ ریخت
پاییز شدم.
دیگر نیا
آشفته میشود خواب های رنگی اَم
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#58
Posted: 30 Mar 2014 15:35
تو خُفتهای برای همیشه؛ اما...
۱-
گفتند غرق شده ای در آب های دوور
و دریا؛ جسدت را پس نداده است.
چه شوخیِ احمقانه ای!
تو
شاه ماهیِ قصه های منی
غرق می شوی مگر؟!
۲-
چه کرده ای ماهیِ کوچک
که این طور به امواج زده است خودش را
مردی که شنا نمی داند؟!
۳-
کافر نیستم اما
یک بار نشد "آیت الکرسی" بخوانم وُ
از سفرِ چشم های تو
سلامت برگردم!
۴-
کسی در رگ های من
تو را آواز می خواند.
شعله می شوم؛
بیرون می ریزم از چشم هات
و جهان،
بشکه ی باروت!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#59
Posted: 30 Mar 2014 15:37
لَنگِ آمدنِ تو نیستْ بهار !
۱-
بهار
بی تو
نیامده رفت.
مجالِ زنده گی آیا
تا بهارِ دیگر هست؟
۲-
دیگر به دیدنت نمی آیم.
روز به روز
دارند قد می کِشند این کوه ها
۳-
امروز تو را فروختم
به بهای زنی که چشم هاش
شبیه چشم های تو بود!
۴-
از ساحل که دور می شوی
نگرانت نمی شوم دیگر.
دریا
جسدت را پس خواهد داد!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#60
Posted: 30 Mar 2014 15:38
یخ بندان شده است زمین / قُرُقِ چشم هات را بشکن!
۱-
چه تلخ و تُند دارد می چرخد زمین!
بخند
آرام بگیرد
دیرتر تمام شویم.
۲-
من می روم
تو بمان با عروسک هایت
و تمام عمر
لباس های مرا به قدّشان اندازه کن!
۳-
دارد آخرالزَّمان می شود انگار
این طور که تلخ شده ایم همه.
کسی نخواهد آمد
تو بیا چوب لای چرخ زمین بگذار!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!