ارسالها: 3080
#61
Posted: 30 Mar 2014 15:41
شعرکوتاه
۱-
شب ازنو می رسد
همراه تو
شب پره ها
وهوهوی باد
درشاخه های بید.
*
ماه
دوباره گل می دهد!
۲-
تو آفتاب لب بام بودی
تابه شعرمن درآمدی
پریدی
رفتی!
۳-
هرکجا باشی
صدای ویولونی هست که باد بیاورد
ابرخاطره ها را ببارد
و تو خیس
مثل حالا که زیرباران قدم می زنم
برسنگ فرش خیابانی ازهرکجا
قدم بزنی.
*
هرکجاباشی- مهم نیست
مهم-صدای ویولونی ست
که باد با خود می آورد!
۴-
می خواهم بهترین شعرم را
برایت بنویسم
اما
نه آفتاب می گذارد ببینمت
نه دختر همسایه!!!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ویرایش شده توسط: shah2000
ارسالها: 3080
#62
Posted: 30 Mar 2014 15:45
قرارنیست اتفاق خاصی بیفتد
نه،هیچ اتفاقی نمی افتد
روزها
همان طور به رود شب می ریزند
که شب ها
به سپیده ی روز.
نه پرده ای
به ناگهان کشیده می شود
نه سرانگشت شاخه ای
به هوای ماه می جنبد
نه تو
ازراه می رسی!
*
قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
مثلااین که:
تو
با شاخه ای گل سرخ
دردست های روشن ات
ازراه برسی!
نه،
عین روز روشن است،
تورفته ای بازنگردی
ومن
مانده ام پشت این همه کاغذ سیاه
تاهرلحظه
به اتفاق خاصی که قرارنیست بیفتد
فکرکنم!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#63
Posted: 30 Mar 2014 15:46
۱-
تارنگ چشم هایت رابفهمم
سوخته بودم
وتو
رفته بودی
برساحل دیگری بتابی!
۲-
شب
وچیزی شبیه ماه
آویخته از دکل های نفت.
بادکنکی سفید
معلق میان آسمان.
وکودکی که
من بودم!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#64
Posted: 30 Mar 2014 15:47
تو که این روزها آمده ای!
تازه از راه رسیده ای،بمان!
اگربروی
زمین سردخواهدشد
و فرسوده
و منقرض،
مثل تفنگی خالی
که درخواب جنگ
به غبارسردفراموشی
نشسته باشد.
اگر بروی
کشتی ها
بادبان آویخته وبی سرنشین
بندر را ترک خواهندکرد
و من
اندوهگین و خاموش
مثل توده ای یخ
سرگردان دریای مه آلود
خواهم شد.
***
تازه ازراه رسیده ای،بمان!
اگر بروی
باورکن اگر بروی
زندگی،
آهنگ غم ناکی بیش نخواهدبود!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#65
Posted: 30 Mar 2014 15:48
١-
لطفا
کمی دورتر بایست!
مهربان که می شوی
بیشتر دلم تنگ می شود.
٢-
تو آمده ای،
کسی خانه نیست.
بهار آورده ای و
چه قدرگل،اما
من هنوز
به رویش گلی می نگرم
که درکویر کاشته ام!
-بازمی گردی.
٣-
کوتاه ترین شعرم را
برای توسرودم:
-بوسه!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ویرایش شده توسط: shah2000
ارسالها: 3080
#66
Posted: 30 Mar 2014 15:52
بهاریه ها
۱-
سازت را
با بهار کوک کن
مرا
با چشم هات !
۲-
بهار
ادامه ی لب خند ِ توست
وقتی از سنگ های سرد ،
زمستان را
پریده ای !
۳-
بهار
گل نیست
شکوفه نیست
نه سبزه وُ
نه سفره ی هفت سین
بهار
تویی که هر سال
تکرار می شوی
تکراری اما ،
نه !
۴-
دستت را به من بده
پایت را
به راه !
این راه
به بهار می رسد ،
وقتی از سنگلاخ ِ واژه ها
عبور می کند وُ
سرخ رود های شعر .
دستت را به من بده !
***
۵-
بهار
و این همه دلتنگی ؟!
نه ،
شاید فرشته ای
فصل ها را به اشتباه
ورق زده باشد !
۶-
بوی دل تنگی می دهم !
حتا بهار هم
پیله ی تنهایی اَم را
به روی پروانه هاش
نمی گشاید .
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#67
Posted: 30 Mar 2014 15:53
پرنده ، فقط یک پرنده بود!
هوا گرم بود
پرنده اما
سرد
( بال ها ، نگاه ، و صداش حتا )
*
خورشید
دلش لرزید
برایش آفتاب شد
تابید .
پرنده
جان گرفت .
به هوای جفت خود ،
در غبار ِ وَهم ،
پرید !
*
فردا
میان آسمان
یخ بسته بود
با قندیل های سرخ
خورشید !
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#68
Posted: 30 Mar 2014 15:55
سنجابِ دست آموزِ تو اَم؛ کمی بلوط!
۱-
آخرِ تمامِ کوچه های جهان، به پاییز می رسد
کمی آوازِ عاشقانه بخوان
دیرتر می رسیم!
۲-
وقتی «غزلِ» چشم هات
با هیچ «قافیه»ای جوور نمی شود،
دیگر نگو چرا «سپید» می نویسی اَم!
۳-
هم کوپه ی عَبوسِ منی در قطاری که به پاییز می رود
کمی بخند
بگذار خط عوض کند
روو به ایستگاهِ بهار!
۴-
دارند عصبی اَم می کنند کلمات
وقتی به حذفِ نامِ تو
رأی نمی دهند!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#69
Posted: 30 Mar 2014 15:59
هرچه ستاره هست؛ بر زمین ریخته پاییز
۱-
پاییز آمده
از نوبرانه ی لب هات
اناری شکفته می خواهم
مرا ببوس!
۲-
دلَم را دختری بُرده است
خودش هم نمی داند
باید به باد بگویم
۳-
پرنده بودی
رووی شانه اَم خواب رفتی
مثل این شعر
که از لب هام بیدار نمی شود دیگر!
۴-
به خواستگاری جنون می آیم
خودت را زیباتر کن امشب
ای ماهِ تمام!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#70
Posted: 30 Mar 2014 16:01
با هیچ دستمالی پاک نمی شود این ماهِ چِرکْ از شیشه های شب
۱-
پرنده ای پرید
جایَ ش پرنده ی دیگری نشست
و پرده ی نمایش
دوباره بالا رفت
۲-
برای « دوستت دارم »
دیر شده است دیگر
نگاه کن!
سوزنْ بانِ پیر
دارد علامت می دهد
۳-
وقتی چشم هات را می بندی
از کارْ بی کار می شوم
نه این که مسوول شمردن ستاره هاش منم!
۴-
عمقِ چشم هات
قصه ی هزار و یک شبِ یلداست
تمام نمی شود هر چه می خوانم
۵-
کار سختی ستْ دوست نداشتنِ تو
باید برای خودم
کار دیگری دست و پا کنم!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!