انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 4 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین »

"دفتر اشعار کوچه بازاری !"


مرد

 
الاهی تو بمیری من بمونم

سرقبرت بيام روزه بخونم

الاهی سرخک و عريون بگيری

تب مالت و فشار خون بگيری

اگر بردی از اينها جان سالم

الاهی درد بی درمون بگيری

ای دوست ای دوست

به جهنم که مرا دوست نداری

از بهر تو هرگز نکنم گريه وزاری

اگر روزی بجز من يار بگيری

الاهی تب کنی فرداش بميری

الاهی تب کن فرداش بميری......


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
بابا کرم
حاجی من هم آدمم،خدا دارم
برای خدا دعا معا دارم

ریش ندارم ولی ادعا دارم
زیر بتّه نبودم ،بابا دارم

مانتوی دراز و هم کوتا دارم
گاهی وقتا چادرسیا دارم

سر و گوش و ناف و دست و پادارم
آینه رو کج می کنی،نگا دارم ؟

حاجی من ازاین نگا بدم میاد
از توی آب زیر کا بدم میاد

ادای اهل خدا رو در نیار
کفر من با بچه ها رو درنیار

حاجی اون دختره که دیپلمه بود
سیبیلو...هیکلشم قمقمه بود

چادرش سیا بود و ضخیمه بود
اسمشم حکیمه یا حلیمه بود

چه جوری دفتر کل ،مدیر شد و
توی اون روزنامه سردبیر شد و

متخصص بزن ،بگیر شد و
یهویی گنده شد و کبیر شد و

حکمت خدا بوده ریاستش
یا که خورده نونی از سیاستش؟

صیغه ی خودت شده ،خبر داریم
ما چقد آدم معتبر داریم

حاجی من ازاین چیزا بدم میاد
از همه اهل ریا بدم میاد

حاجی تو اهل ریایی ،می دونی؟
ظاهرن اهل خدایی ،می دونی؟

خوش دارم یه روز بگن مفتی بیا
حرف بزن یه بار تو در راه خدا

جون اون دختره که سرش گیری
بدونی پول نمی دن ، بازم می ری؟!

قهرمان فیلم و اِند آکتوری
افتادی تو مف خوری و سگ خوری

وقتی با خوردن سگ نجس بشی
جانمازتو کجا آب می کشی؟

حاجی من از این کارا بدم میاد
از همه اهل ریا بدم میاد

من یه روز میام برای سگ کشی
بعدشم می رم به دنبال خوشی

این که تو خشکه مقدسی حاجی
برای نفی جوون بسی حاجی

حضرت علی امیر مومنا
گفته که دین مقدس خدا

کمرش خمید و بعدشم شکست
بابت خشکه مقدسای پست

حاجی تو موسیقیو رد می کنی
این جوری زندگیو رد می کنی

می دونی خدا که ما را آفرید
چه جوری شش روزه دنیا آفرید؟

ملودی مهرشو که زد خدا
رقصیدن ، تمام نور و ذره ها

ذره ها دست همو گرفتنو
همگی از ته دل خندیدنو

چسبیدن به هم ، تا یک وجود شدن
بعضیا ترانه و سرود شدن

بعضیا درخ شدن ،گیا شدن
بعضیا خورشید و ابر و ما شدن

بعضیا پرنده در قفس شدن
بعضیا شپش شدن ،مگس شدن

بعضیا آدم شدن ، حوا شدن
بعضیا همون جا ،جابه جا شدن

بعضیام دچار یک توهمن
حاوی معده و روده و سمن

از بیرون زیاد و از درون کمن
الکی فک می کنن که آدمن

هرکسی با موسیقیش وجودی شد
جون گرفت و توی دنیا بودی شد

ملودی اگر نبود ،بشر نبود
این همه کبریت بی خطر نبود

قربون خود خود اوستا کرم
سه تا بشکن برای باباکرم

خدای من و تو مثل هم که نیس
خدای من نمی خواد پیاله لیس

حرفا و مرام تو کشکه حاجی
گرگای سلام تو کشکه حاجی

خدای من از صدای خنده هام
رزقمو همیشه می فرسته برام

صدای اذون میاد ، چه حالیه
دل من الانه پرتقالیه

با خدا سخن دارم مثل عسل
پیادم کن حاج آقا همین بغل ...


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
زن

 
با آمدن بهار بلادرنگ گل کردیم
یاد از گل و مرحومه بلبل کردیم

با وعده این‌که می‌رسد فروردین
سرمای سه ماه را تحمل کردیم

از جانب ابر چون‌که در تحریمیم
چندی‌ست که با چاه تعامل کردیم

از جوش و خروش ماه نوروز همه
تبخیر شدیم بس‌که قل‌قل کردیم

تا یک‌ذره درد کمتری حس بکنیم
در لحظه تزریقِ بلا شل کردیم

هی فال گرفتیم و بد آمد، بعدش
با همت بیشتر تفأل کردیم

امسال که هفت‌سین‌مان سکه نداشت
فکر سمنو و سیب و سنبل کردیم

چون خرج مسافرت به‌شدت بالاست
یک‌گوشه نشستیم و توکل کردیم

تا روحیه‌مان کمی دگرگون بشود
با تک‌تک فامیل تعامل کردیم

از بس که تعارفات کردند به زور
یک‌عالمه آجیل تناول کردیم

با هفت عدد چای که رویش خوردیم
این هاضمه را به شدت اسکل کردیم

چون بچه صاب‌خانه عیدی می‌خواست
هی پا نشدیم، هی تعلل کردیم

در آخر داستان هم از ناچاری
عیدی دو عدد ماچ تبادل کردیم

امسال شبیه سال‌های دگر است
هرچند که تقاضای تحول کردیم

انگار که کارمند یعنی که همین
با کوشش مستمر تنزل کردیم



میخـواهم گــره بخـورم در تــــــــو

آنقــدر سخـت

که بـا دنــدان بـازم کنی....!


boy_seven
     
  
مرد

 
ز آنهايي كه بايد دلشان فرمت شود
اي خدا Hard دلم Format نما / از فريب ناكسان راحت نما

جمله ويروسند اين مردان دون / استعيذالله مما يفترون

File عشقت را Copy كن در دلم / Deltree كن شاخههاي باطلم

Jumper روح خلايق Set نما / گامهاشان در رهت ثابت نما

گر ز انفاست دلي Scan شود / از شرور ديو و دد ايمن شود

بهر روي زرد سيمين تن فرست / بهر دلهاي پرآتش Fan فرست

اي خدا File عذابت Run مكن / با ضعيفان هيچ جز احسان مكن

از همان صبحي كه اول گل دميد / بينياز از CAD خدايش آفريد

كارگاه آفرينش CAD نداشت / Ram نبود و Mouse ها هم Pad نداشت

عشق گل، حق در دل بلبل نهاد / بر شقايق داغ چون Lable نهاد

System عشقش مبري از Error / گوهر مهرش به سينه همچو در

عشق نرمافزار راه انداز ماست / عشق Password وصال كبرياست

خالي از عشق محبت دل مباد / بيصفا چون آيسي Intel مباد

بهتر آن باشد سرودن ول كنم / زين تن خاكي همي Dos Shell كنم


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
محکمه الهی
یه شب که من حسابی خسته بودم
همينجوری چشـامو بسته بودم
سياهی چشام يه لحظه سر خورد
يه دفعه مثل مرده هـا خوابم برد
تو خواب دیدم محشر کبری شده
محکـمة الهی بر پا شـده
خـدا نشستـه مردم از مرد و زن
ردیف ردیف مقابلش واستادن
چرتکه گذاشته و حساب می کنـه
به بنده هاش عتاب خطاب می کنـه
میگه چـرا این همه لج می کنیـد
راهتونو بـی خـودی کج مـی کنیـد
آیه فرستـادم که آدم بشیـد
با دلخوشـی کنار هـم جـم بشید
دلای غم گرفته رو شاد کنید
بـا فکرتـون دنیا رو آباد کنیـد
عقل دادم بـریـد تدبـر کـنید
نـه اینکه جای عقلو کـاه پر کنیـد
من بهتون چقد ماشالاّ گفتم
نیـافریـده باریکلاّ گفتـم
من که هـواتونو همیشـه داشتـم
حتی یه لحظه گشنه تون نذاشتـم
اما شمـا بازی نکـرده باختیـد
نشستید و خـدای جعلی ساختیـد
هر کـدوم از شما خودش خدا شد
از ما و آیه های مـا جـدا شـد
یه جو زمین و این همه شلوغی؟
این همه دین و مذهب دروغی؟
حقیقتـاً شماهـا خیـلی پستـیـن
خر نبـاشیـن گاوو نمـی پرستین
از تـوی جـم یکی بـُلن شد ایستاد
بُـلن بـُلن هی صلـ وات فرستـاد
از اون قیافه های پـشـم و پـيـلـي
ازاون اعُجوبـه هاي چـرب و چـيـلي
گف چرا هیشکی روسری سرش نیست
پس چرا هیشکی پیش همسرش نیست
چرا زنـا ایـن جـوری بد لباسن
مردای غیـرتی کجا پلاسـن؟
خدا بهش گف بتمـرگ حرف نزن
اینجا کـه فرقی نـدارن مرد و زن
یارو کِنِف شد ولی از رو نرفت
حرف خدا از گـوش اون تو نـرفـت
چشاش مـی چرخه نمی دونم چشه
آهان می خواد یواشکی جیم بشه
دید یـه کمی سرش شلوغـه خـدا
یواش یواش شـد از جماعت جدا
با شکمـی شبیـه بشکـة نفت
یهو سرش رو پایین انـداخت و رفت
قراولا چـن تا بهش ایس دادن
یارو وا نستاد تـا جلوش واستـادن
فوری در آورد واسه شون چک کشید
گف ببرید وصول کنیـد خوش بشیـد
دلم بـرای حوریـا لـک زده
دیـر برسم یکی دیگه تـک زده
اگر نرم حوریه دلگیر میشه
تو رو خدا بذار برم دیر میشـه
قراول حضرت حق دمش گرم
بـا رشـوه ی خیلی کلـون نشد نـرم
گوشای یارو رو گرف تو دستـش
کشون کشون بردویه جایـی بستش
رشوه ی حاجـی رو ضمیمه کردن
تـوی جهنـم اونو بیمه کـردن
حاجیه داش بـُلن بُـلن غر مـی زد
داش روی اعصـابـا تلنگر می زد
خدا بهش گف دیگه بس کـن حاجـی
یه خورده هم حبس نفس کن حاجی
ایـن همـه آدم رو معطّل نکـن
بگیـر بشین این قده کل کل نکن
یـه عا لمه نامه داریـم نخونده
تازه ، هنوز کُرات دیگه مـونده
نامه ی تـو پر از کـارای زشتـه
کی به تو گفتـه جات توی بهشته ؟
بهش جـای آدمـای بـاحالـه
ولت کنـم بری بهش ؟ محالـه
یادتـه کـه چقد ریا می کـردی
بنده های مـارو سیـا مـی کردی
تا یـه نفر دور و بـرت مـی دیدی
چقد ولا الضّا لّینـومـی کشیـدی
این همه که روضه ونوحـه خونـدی
یه لقمه نون دست کسی رسونـدی؟
خیال می کردی ما حواسمون نیس
نظم نظام هستی کشکی کشکی س؟
هر کـاری کـردی بچه هـا نوشتن
می خوای برو خـودت ببین تـو زونکن
خلاصـه ، وقتی یـارو فهمید اینـه
بـازم دُرُس نمـی تونس بشینه
کاسه ی صبرش یه دفـه سر می رف
تـا فرصـتی گیر می آورد در می رف
قیـامتـه اینجـا عجـب جـاییه
جون شما خیلـی تمـاشـاییه
از یه طرف کلی کشیش آوردن
کشون کشون همه رو پیش آوردن
گفتـم اینـارو که قطار کردن
بیچـاره ها مگـه چیکار کردن؟
مأ موره گف میگم بهت من الان
مفسد فی الارض که میگن همین هان
گفت: اینـا بهش فروشی کـردن
بـی پـدرا خدارو جوشی کردن
بنـام دین حسابی خوردن اینها
کـفر خـدارو در آوردن اینها
بد جوری ژاندارکو اینـا چزونـدن
زنده تـوی آتیش اونـو سوزوندن
روی زمین خـدایی پیشه کردن
خون گالیلـه رو تو شیشه کردن
اگه بهش بگی کُلاتو صاف کن
بهت میگـه بشین و اعتـراف کن
همیشـه در حال نظاره بودن
شما بگـو اینا چی کاره بـودن؟
خیام اومد یه بطری ام تو دستش
رفت و یه گوشه یی گرف نشستش
حاجی بُـلن شد با صـدای محکم
گف : ایـن آقـا بـاید بره جهنـم
خدا بهش گف تـو دخـا لت نکن
به اهـل معرفت جسارت نکـن
بگو چرا بـه خون این هلاکـی
این کـه نه مدعی داره نـه شاکـی
نه گـرد و خاک کرده و نـه هیاهـو
نه عربده کشیده و نـه چاقو
نـه مال این نه مال اونـو برده
فقط عـرق خریده رفتـه خورده
آدم خوبیـه هـواشو داشتم
اینجا خودم براش شراب گذاشتـم
یهو شنیدم ایس خبردار دادن
نشستـه ها بُلن شـدن واستـادن
حضرت اسرافیل از اونور اومد
رف روی چـار پایه و چن تا صـور زد
دیدم دارن تخت روون میارن
فرشتـه ها رو دوششون میـارن
مونده بودم که این کیـه خدایا
تـو محشـر این کارا چیـه خدایـا
فِک می کنید داخل اون تخ کی بود
الان میگم ،یـه لحظه ، اسمش چی بـود؟
اون که تو دنیا مثل توپ صدا کـرد
همون که این لامپارو اختـرا کرد
همونکه کاراش عالی بود اون دیگه
بگید بابا ، توماس ادیسون دیگـه
خدا بهش گف دیگـه پایین نیـا
یـه راس بـرو بهش پیش انبیـا
وقت و تلف نکن توماس زود بـرو
به هـر وسیله ای اگـر بود برو
از روی پل نری یه وخ مـی افتی
مـیگم هوایی ببرنـد و مفتی
باز حاجی ساکت نتونس بشینه
گفت کـه : مفهوم عدالت اینـه؟
آخه ادیسون که مسلمون نبود
ایـن بـابـا اهل دین و ایمون نبود
نه روضه رفته بود نه پـای منبر
نه شمـر می دونس چیـه نـه خـنجر
یه رکعت ام نماز شب نخونده
با سیم میماش شب روبه صُب رسونده
حرفای یارو که بـه اینجا رسید
خـدا یه آهـی از ته دل کشیـد
حضرت حق خودش رو جابجـا کرد
یه کم به این حاجی نیگا نیگا کـرد
از اون نگـاههـای عـاقل انـدر ـ
[ سفیه ] شو بـاید بیارم ایـن ور
با اینکه خیلی خیلی خستـه هم بـود
خطاب به بنده هاش دوبـاره فرمـود
شمـا عجب کلّـه خرایی هستید
بـابا عجب جـونـورایـی هستیـد
شمر اگه بـود آدولف هیتلرم بود
خـنجر اگـر بود روو ِلوِرم بود
حیفه که آدم خودشو پیر کنه
و سـوزنش فقط یـه جـا گیر کنه
میگیـد تومـاس من مسلمـون نبـود
اهل نماز و دیـن و ایمون نبود
اولاً از کجـا میگید ایـن حرفو ؟
در بیارید کـلّة زیر بـرفو
اون منو بهتـر از شمـا شنـاخته
دلیلشم این چیزایی که ساختـه
درسـتـه گفتـه ام عبـادت کنید
نگفته ام به خلـق خدمت کنیـد؟
تومـاس نه بُم ساخته نه جنگ کرده
دنیـارو هم کلی قشنگ کرده
من یـه چراغ که بیشتـر نداشتـم
اونم تـو آسمونـا کار گذاشتـم
توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد
نمیدونید چقد کمک به من کـرد
تو دنیـا هیچـکی بـی چـراغ نبـوده
یا اگـرم بـوده ، تو باغ نبـوده
خدا بـرای حاجی آتش افروخت
دروغ چرا يه کم براش دلم سـوخت
طفلی تو باورش چه قصرا ساخته
اما بـه اینجا کـه رسیده باخته
یکی میاد یه هاله ایی باهاشـه
چقـد بهش میـاد فرشتـه باشه
اومد رسید و دست گذاش رو دوشم
دهـانشـو آوُرد کنار گـوشم
گف:تو که کلّه ات پرِقورمه سبزیست
وقتی نمی فهمی،بپرسی بد نیست
اونکـه نشستـه یک مقام والاست
مترجمـه ، رفیق حق تعالـی ست
خـودِ خدا نیست ، نمـاینده شـه
مورد اعتماده شـه بنده شـه
خدای لم یلد که دیدنی نیس
صـداش با این گوشـا شنیدنی نیس
شمـا زمینیـا همش همینیـد
اونورِ میـزی رو خـدا مـی بینیـد
همینجوری می خواس بلن شه نم نم
گف : کـه پاشو، بـاید بری جهنم
وقتـی دیـدم منم گرفتار شدم
داد کشیدم یه دفعـه بیدار شدم


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
دوباره شب شد و من بي قرارم
Connectكن،زودبيا،در انتظارم
بيا من آمدم پاي Messenger
شدم محسور آواي Messenger
بيا Hardدلت را ما ببيني
گلي از كنج Home Pageت بچينم
بيا Iconنماي بي نشانم
كه من جز آدرسMailت ندانم
بيا امشب كميOnlineباشيم
و يا تا صبحSun Shineباشيم
بيا اي عشقDot com عزيزم
به پاي تو wها بريزم
بيا اي حاصل Search جهاني
بيا اجرا كن آن File نهاني
بيا درد دل تو را كم دارم امشب
حدودا 100مگي غم دارم امشب
اگر آيي دعايت مينمايم
دعا تا بينهايت مينمايم
اگر آيي دعاي من همين است
و يا نقل بمضمومش چنين است:
مبادا لحظه اي DCشوي يار
مبادا نام مرا پاك سازي
و كاخ آرزو را خاك سازي
بمان تا جاودان اندر دل من
بمان تا حل شود هر مشكل من!



ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
ديک شعر بنده قل قل مي کند
مخلصت را عين بلبل مي کند
از همان صبح ِ سحر وقت اذان
طبع شعر چاکرت گل مي کند
شعر ما را گر بخواني اي عزيز
بين ما احداث يک پل مي کند
اين همه فکر و خيال و غصه ها
عاقبت اين بنده را خل مي کند
حال من را گر بفهمد مادرم
اندکي از اين خبر هول مي کند
خسته ام از دست پَست روزگار
پيچ حال بنده را شل مي کند
چونکه در ساک بساط زندگي
روز و شب اجناس بنجول مي کند
از کجايش من بگويم اي رفيق،
زانکه مرغم فکر آغل مي کند؟
يا بگويم من ز آقا زاده اي
کو عوض هر روزه اوتول مي کند
بس که ارزان گشته مسکن(!) هر کسي
فکر منزل توي زابل مي کند
گر ميسّر اين نشد؛ زان پس دگر
مرغ دلها فکر کابل مي کند
يا بگويم من ز وضع بند پ
کاقلان را مست و مونگل مي کند
گر نگويم بهتر از گفتن بود
فاز اين حرفا مرا نول مي کند
شعر من گفتا به من کاين قافيه
بند تنبان مرا شل مي کند


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
شعر اصلی
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید ...
وحشی بافقی


شعر اصلی تر
دوستان قصه ی بیماری من گوش کنید
ماجرای من و ناداری من گوش کنید
اندکی ناله و این زاری من گوش کنید
بهر همدردی و دلداری من گوش کنید
ماجرای دل بیمار نگفتن تا کی
قصه ی غصه ی دلدار نهفتن تا کی
رفته ام پیش طبیبی که مداوام کند
بهر جراحی و دردم چو که آرام کند
زیر ِ میزی طلب او از من ِ ناکام کند
با کلامش دل من خون و، سحر شام کند
با چنین وضع که باید طلب وام کنیم
وام کم بهره نباشد؛ خیَل خام کنیم
گر که بیمار نبودیم که او کار نداشت
«نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت»
دیگر او در ید خود شاخه ای از خار نداشت
این همه غمزه خر ِ خسته و ناچار نداشت
آبروی همه ْ یاران خودت را بردی
به می صاف طبیبان جهان، چون دُردی
ای کاش و ای کاش که پابند اصولی بودی
یا که در کیسه ی ما سکه و پولی بودی
ما نفهمیده بُدیم تو همچو غولی بودی
از ازل در طلب حالی و حولی بودی
عاقبت جای تو در گوشه ی زندان باشد
گر چه این عاقبت جمله ی رندان باشد
وای از آن روز که با ما تو به زندان باشی
در کنار من و در حلقه ی رندان باشی
نتوانی که میان ما تو خندان باشی
آخر این نیست که از جمله ی مردان باشی
اگر اینکار کنی عاقبتت غم باشد
پشت این دلخوشی ات غصه و ماتم باشد


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
آنکس که به دست وام دارد
در بورس دو صد سهام دارد
اوقات فراغتش زیاد است
ده دیش به پشت بام دارد
همواره سری درون سایتِ
سه نقطه و دات کام دارد!
بر دیدن فیلمهای سیما
البته هم التزام دارد
گه محو جوانی زلیخاست
گه کف به لب از قطام دارد!
ویلای فراخ! در لواسان
که مرغ و خروس و دام دارد
کابینت MDF ندارد
اما سند بنام دارد
آنجا همه روزه با نگارَش
دیم دارم دارادام دارام دارد
ده مدرک دکترا و ارشد
از کالج داش غلام! دارد
از بسکه لیاقتش زیاد است
چندین پُست و مقام دارد
حاجت به بیان نباشد البت
کاین پست علَیالدوام دارد
خسته شده بسکه رفته عُمره
عزم سفر سیام دارد
خود از اثرات اسکناس است
گر حرمت و احترام دارد
نه لنگی عواید حلال است
نه وحشتی از حرام دارد
این شخص شخیص اگرچه طشتی
افتاده ز روی بام دارد
با این همه باز اعتباری
در قاطبه نظام دارد
از خیل خواص بودنش را
از صدقه سر عوام دارد
از لطف خدا به اهل فقر است
این ملک اگر قوام دارد
خوانند? خوب حال کردی
شعرم چقدَر پیام دارد؟


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
پيداست كه نيست
دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست
در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست
ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست

گوشه خانه شبی فاطمه در دل می گفت:
هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست

در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت:
خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست

فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است
مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست

همسر من نه ز من دانش و دین می خواهد
نه سلوک خوش و حرف نمکین می خواهد
نه خداجویی مردان خدا می طلبد
نه فسون کاری شیطان لعین می خواهد

نه چو سهراب دلیر و نه چو رستم پرزور
بنده را او نه چنان و نه چنین می خواهد

اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی
صبح تا شب ز من آن ماه جبین می خواهد

هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو، قالی نو، وضع نوین می خواهد

خانه عالی و ماشین گران می طلبد
باغ و استخر و ده و ملک و زمین می خواهد

ز پلاتین و طلا حلقه سفارش داده است
ز برلیان و ز الماس نگین می خواهد

مجلس آرایی و مهمانی و مردم داری
از من بی هنر گوشه نشین می خواهد

پول آوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او فقط از بهر همین می خواهد

گر مرتب دهمش پول،برایم به دعا
عمر صدساله ز یزدان مبین می خواهد

گر که پولش ندهم، مرگ مرا می طلبد
وزخدا شوهر احمق از این می خواهد


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
صفحه  صفحه 4 از 9:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  پسین » 
شعر و ادبیات

"دفتر اشعار کوچه بازاری !"

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA