ارسالها: 3080
#41
Posted: 9 Apr 2014 10:07
دماغ!
این عضو حیاتی
اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلیت میجنگه
طبیعیه، قشنگه
نگو که این یه درده
دماغ عمل نکرده
اگر که مثل فیله
و یا از این قبیله
روی نوکش زیگیله
غصه نخور، اصیله
هی نرو پشت پرده
دماغ عمل نکرده
یکی میگه درازه
خیلی ولنگ و وازه
یکی میگه ترازه
غصه نخور که نازه
ببین خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده
دماغ نگو جواهر
سوژهی شعر شاعر
طویل فیالمظاهر
پدیدهی معاصر
آهای تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده
با اون دماغ همیشه
عکس تو پشت شیشه
تو سینما چی میشه
شکستن کلیشه
کاشکی بری رو پرده
دماغ عمل نکرده
کم باباتو کچل کن
یا خودتو مچل کن
کی بت میگه عمل کن
قصیده رو غزل کن
میشی له و لورده
دماغ عمل نکرده
چهقد دماغ دماغ شد
قافیهمون چلاق شد
هی، یکی- چل کلاغ شد
تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده
دماغ عمل نکرده!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#42
Posted: 9 Apr 2014 10:10
وصلت ناجور
وصلت ما از ازل یك وصلت ناجور بود
من كه خود راضی به این وصلت نبودم زور بود
درس و دانشگاه بالكل بی بخارم كرده بود
بسكه بودم سر بزیر و در غذا كافور بود
رخت دامادی پدر با زور كرد اندر تنم
گفت باید زن بگیری تو وَ این دستور بود
چندباری خواستگاری رفته بودم بد نیود
میوه می خوردیم و كلا سور و ساتم جور بود
این یكی گیسو كمند و وان یكی بینی بلند!
این یكی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود
سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن
اولی خر فهم بود و دومی خر زور بود
خانواده گرچه یك اصل مهم در زندگی است
انتخاب اولم باباش مرده شور بود
كیس خوبی بود شخصاً، صورتاً، فهماً، فقط
هشتصد تا سكه مهر خانم مزبور بود
با خودم گفتم كه كی داده...گرفته، بی خیال
حیف از شانس بدم دامادشان مأمور بود!
این غزل را توی زندان من سرودم یك نفس
شاهدم ناصر سه كلّه با كَرم وافور بود...
زن اَخ است و مایه درد و بلا با این وجود
می گرفتم یك زن دیگر اگر مقدور بود
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#43
Posted: 9 Apr 2014 10:11
دوستت دارم
اغلب به چشم یك برادر دوستت دارم
كافی نباشد مثل خواهر دوستت دارم
اندازه ی مینا و مرجان و ملوك الملك
اندازه ی لیلا و هاجر دوستت دارم!
من به تمام خوبرویان عشق می ورزم
امّا تو را یك جور دیگر دوستت دارم!
اندازه ی جارو، فریزر، تخت، خاك انداز
اندازه ی شیر ِ سماور دوستت دارم!
اندازه ی وانت، پژو، پی كی، پرادو، وَن
اندازه ی ماشین خاور دوستت دارم!
گیرم مسلمانی و سر بر مُهر یا حتّی
گیرم كه باشی گبر و كافَر، دوستت دارم
شبها همیشه قبل خوابم می نویسم من
با رنگ قرمز، توی دفتر: دوستت دارم
دفتر كه چیزی نیست با پر می نویسم بر،
بال سپید هر كبوتر دوستت دارم
دیگر به چه شكلی بگویم دوستت دارم؟!
باید بفهمی خانم خَر! دوستت دارم!
وقتی كه مثل گاو ماده فربه و چاقی
یا عینهو زرّافه لاغر؛ دوستت دارم!
پروانه! بلبل! گربه سگ! طاووس! قو! آهو!
گوساله! بز! بوزینه! عنتر! دوستت دارم
خوب است ... حالا شد! چه كیفی داد! به به! جان!
انگار كردی خوب باور دوستت دارم!
پوزش اگر چیز بدی گفتم، غلط كردم!
خب راستش ... می دانی آخَر؟! دوستت دارم
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#44
Posted: 9 Apr 2014 10:12
شعر سازنده
چند شب پیش منزل اقوام
خانمی كامل و برازنده
گفت:«به به شنیده ام شده ای
خالق شعر های ارزنده
فاتح آسمان شعر شدی
مثل خورشید گرم و تابنده!»
الغرض بعد مدتی تمجید
رو به من كرد و گفت با خنده
مانده ام با تمام این احوال
ای دریغ از دوبیت سازنده!
نیستی توی باغ یا شاید
متوجه به حس خواننده
چند تا شعر ضد مرد بگو
چند تا شعر داغ و كوبنده
همه شاعران زن گفتند
تو فقط مانده ای سر افكنده!
عینهو بره ای بزن آتش
به دل گرگ های درنده!
گفتم البته غیر از این مطلب
هر چه خواهی بخواه از بنده!
نیستم طالب حقوق زنان
چون كه هستم به فكر آینده!
شعر سازنده هم نمی خواهم
با تمام وجود شرمنده!
مردها بد دل اند و یك دنده
غیر از آقای من در آینده!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#45
Posted: 9 Apr 2014 10:17
مرد چهار زنه
دوستی داشتم لرستا نی
یار دیرینه ی دبستانی
دیدمش بعد سالیان دراز
همرهش چار زن همه طناز
مات و مبهوت گشتم از حالش
كه لری آهوان به دنبالش
گفتمش: چهار زن ؟ خدا بركت !
تو چگونه كنی ز جا حركت
گفت : این كار ماجرا دارد
هر یكی حكمتی جدا دارد
اولی را كه هست خوشگل و ناز
من گرفتم ز خطه ی شیراز
تا كه شب ها قرینه ام باشد
سر او روی سینه ام باشد
بهر اوقات روزهایم نیز
زن گرفتم ز خطه ی تبریز
چون زن ترك، خوش بر و بازوست
خانه دار و نظیف و كد بانوست
دست پختش كه محشر كبراست
بهتر از آن، سلیقه اش غوغاست
ظرف یك سال بسته ام بارم
چون زنی هم ز اصفهان دارم
كشد از ماست تار مویی
را یادمان داده صرفه جو یی
را دركم و بیش اوستاد ست
او متخصص در اقتصاد است
او بس كه در اقتصاد پا دارد
بی گمان فوق دكترا دارد
زن چارم كه ختم آنان است
شیری از خطه ی لرستان است
گفتمش با وجود آن سه هلو
زن چارم بر ای چیست؟ بگو
گفت گهگاه بنده گشتم اگر
عصبانی ز همسران دگر
آن زمان جا ی آن سه تا، بی شك
این یكی را كشم به زیر كتك
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#46
Posted: 9 Apr 2014 10:18
سكه درمان من است
كودكان بی مایه ام خوانند و پیران تاجرم
كار و بار ثابتی بنده ندارم لاجرم،
شعر می سازم به این و آن سواری می دهم
من نفهمیدم خرم، اسبم، الاغم، قاطرم؟!
در حضور داوران حوزه خیلی مخلصم
در مقام نوچۀ ارشاد خیلی چاكرم
سكّه و سیگار اما روبراهم می كند
چیز دیگر هم اگر باشد به قدر یك گرم...
روشن است ای دوستان اینجا چراغ رابطه
من هنرمندم لذا در مخ زنی هم ماهرم
گاه مثبت، هیئتی،گاهی سوسول و غربتی
هشت فرسخ راه دارد باطنم تا ظاهرم
هیچ خنگی جز خود بنده نچاپد شعر من
هم خریدارم خودم، هم شاعرم هم ناشِرم
سكه درمان من است از ربع و از نیمش چه باك
ربع باشد، می پذیرم، نیم باشد شاكرم
خلق می گویند فرد مُنگل و بیكاره ای است
احتمالاً راست می گویند، شاید شاعرم
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#47
Posted: 9 Apr 2014 10:18
خواب دیدم كه سیل و توفان شد
شاعری شهردار تهران شد
شاعر از گربه ها نمی ترسید
شاعر احساس گربه را فهمید
دایه ی موش های تهران شد
شاعرك(!) مالك خیابان شد
چه هوایی،چه بوی گیرایی
گفت: «به به چه جوی زیبایی
جوی تهران ترانه خوان دارد
چه كم از جوی مولیان دارد؟!
جوی ها جملگی یكی بشوند
همه تقدیم رودكی بشوند»
«مژده ای دل كه یار می آید»
مترو از هر كنار می آید!
مترو مثل فرشته ظاهر شد
همه ی زندگی شاعر شد
از لب و زلف و خال مترو نوشت
شعر در وصف حال مترو نوشت
گونه مترو را مجسم كرد
وصف ابروی مترو را هم كرد
روی دیوار شهر با لبخند
نصف شب عكس مترو را می كند!
عاقبت دیر كرد و شاعر ماند
مترو تاخیر كرد و شاعر ماند
تا كمی رو به راه شد حالش
مترو می رفت و او به دنبالش!
دست و پایش كرخت و سست شد و
بی خیال مقام و پست شد و...!
با تمام وجود همت كرد
طفلكی تا كه بود خدمت كرد
تیشه در دست پله برقی ساخت
مثل فرهاد زندگی را باخت
شعرهای روان و ساده نوشت
برپل عابر پیاده نوشت:
«خط نوشتم كه خر كند خنده»
یادگاری برای آینده!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#48
Posted: 9 Apr 2014 10:20
قربونه اون مخلصتم فداتم
قربونه اون من خاك زير پاتم
قربونه اون حافظه روي تاقچه
قربونه حسن يوسف تو باغچه
قربونه مردمي كه مردم بودن
اهل صفا، اهل تبسم بودن
قربونه اون دوره ي پر دماغي
قربونه اون تصنيف كوچه باغي
قربونه دوره اي كه خوشبختي بود
تار سيبيلا چك تضميني بود
مرداي ناب و اهل دل نداره
شهري كه بوي كاه گل نداره
بوي خوش كباب و نون سنگك
عطر اقاقيا و ياس و پيچك
بوي خياره تازه توي ايوون
تو سفره اي پر از پنير و ريحوون
بوي خوش كتاب هاي كاهي
تو امتحان كتبي و شفاهي
قدم زدن تو مرز خواب و رويا
خدا، خدا، خدا، خدا،خدايا
حرفاي گريه دار نمي پسندين؟
مي خاين يه جك بگم كمي بخندين؟
خوشا به حال اونكه تو محلش
هواي عاشقي زده به كلش
كسي كه قلبش اتصالي داره
مي دونه عاشقي چه حالي داره
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#49
Posted: 9 Apr 2014 10:21
توي يك ديوار سنگي
« توی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن
دوتا عاشق، دو تا تنها یکی شون تو یکی شون من »
از «دو پنجره»
تو یه دانشگاه گنده
دوتا دانشجو اسیرن
دوتا بدبخت ، دوتا مشروط
یکی شون تو یکی شون من!
درسا سنگینه و سخته
درسایِ کشکی ناجور
شده برج زهر ماری
واسه دانشجوی مجبور!
همیشه مشروطی بوده
بـین ترمای من و تو
باهمین خیطی گذشته
« شب و روزایِ من و تو »
ما باید یه جوری درریم
جایی لیسانس ُو بگیریم
واسه ما مشروطی مرگه
ما تِلِپ بشیم می میریم!
...کاشکی دانشگاه خراب شه
« من وتو باهم بمیریم»
تو یه دانشگاه دیگه
درسای خوبی بگیریم!
شاید اونجا دیگه استاد
با دانشجو بد نباشه
واسۀ درس خوندنامون
مشروطی یه سد نباشه
ماباید یه جوری در ریم
جایی لیسانس ُبگیریم
واسه ما مشروطی مرگه
ما تِلِپ بشیم می میریم !
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#50
Posted: 11 Apr 2014 11:38
در راستاي طرح عقيم سازي گربه ها برای کنترل جمعیتشون
بلا دور از جنابت خواجــــه پیشی!
شنیدم بعــــد از این بابا نمیشی!
گرفتند و شمــــــا را اختــه کردند
دکان عـــــــاشقی را تخته کردند
چه پیش آمد تو را یکباره پیشی!؟
(چه می گویم چه پیشی و چه پیشی؟!)
تو بودی فتحعلی شاه و به ناچار
شدی آغـــــــــــــا محمّدخان قاجار!
بمیـرم از برای آن سبیلــــــــــــت
برای جسم و جـــــان زخم و زیلت
نشو غمگین فدای اخم و تخمت
اگر اخته نمودندت به ... هر حال!!
لبت زین اختگـــــی پرخنده باشد
که خود"پیش" آمدی فرخنده باشد
چرا نفرین و اینســــان گریه زاری
دعایی کـــــــــن به جان شهرداری
همان بهتر در این عصـــــر گرانی
مجـــرد باشی و تنهــــــــــا بمانی
چو شد از سر غم اهل و عیالت
شوی فارغ ز غصّه، خوش به حالت
زمانی که شدی عاری ز مردی
ز بند مشکلات آزاد گــــــــــــــــردی
غم نــــــــــــــان و معــاش خانواده
توقّعهــــــــای یـــــــــــــــار پرافاده
ز عشق دلبری نـــاز و سه ساله
اضافـــه کــــــــار در سطــــــــل زباله
"فدایت گردم" و آی لاو یــــو"ها
ســـــــــــر دیوار ، انواع میــــــــوها!
برای حفـظ او بـــــــا صــــد فلاکت
جدل بــا گربه هــــــــــای بی نزاکت
برای شـــــــام فرزندان بیمــــــار
بسی سگدو زدن در کـــــــوی و بازار
اگــــــــــــر پایش بیفتد گاه دزدی
(نه رسمی همچو ماها؛ روزمزدی!)
میان بچه هــــــــای تخس و پر رو
به دام افتادن و خوردن ز هرســــــو!
فرود سنگ روی پـــــــــــــا و کله
کتک خوردن ز قصـــــــــــــاب محله
مگر یابی ز جـــــــایی استخوانی
سر سفـــــــــــــره گذاری تکّه نانی...
*
از آنســـــــو در غم مردی نزن زار
که دنیــــــا گشته از این جنس بیزار
ز مردان بر نمی خیزد بخـــــــاری
که افکندند مردی را به خــــــــــواری
زمانه پر ز نامردی است پیشی!
که از مـــردی سبیلی ماند و ریشی
رها از آنچـــــه می دانیم و دانی
برو لذت ببــــــــــــر از زندگــــــــانی!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!