ارسالها: 24568
#31
Posted: 28 Apr 2014 15:12
۶۹
آغوش
ترکیب پیچیده ای ست
از من و خیال تو
که هر شب
مثل سایه
روی دیوار خانه
می افتد ...
.
.
.
۷۰
پاییز پنجره ای ست
که از
اتاق من
به هوای تو باز می شود ...
.
.
.
۷۱
در من صدایی هست
که شبیه شلیک گلوله ای
هر شب
مغزم را خالی می کند ...
تو هر شب
روی در و دیوار اتاق
پخش می شوی ...
.
.
.
۷۲
اگر از تو هم پرسیدند ،
بگو داریم با هم زندگی می کنیم .
من به کسی نگفته ام
که زنده نیستم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#32
Posted: 28 Apr 2014 21:05
۷۳
اگر از تو هم پرسیدند،
بگو داریم با هم زندگی می کنیم ،
من به کسی نگفته ام
که زنده نیستم ...
.
.
.
۷۴
جهان خالی تر از آن است
که جای خالی تورا حس نکنم
و خیال کن
چه خالی شده ام
وقتی حتی
خیالت هم سهم دیگران باشد ...
.
.
.
۷۵
گریه نکرده ام،
از وقتی نیستی
هی گرد و خاک
می رود توی چشمم ...
.
.
.
۷۶
عاشقم نیستی
عاشقم نبودی
عاشقم نمی شوی
عاشقم نبوده ای
عاشقم نخواهی شد...
تمام عمرم را
عاشقانه
صرف ِ این فعل ها کردم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#33
Posted: 28 Apr 2014 21:17
۷۷
این روزها آفتاب چشمم را می زند،
کسی تو را به خورشید
اضافه کرده ...
.
.
.
۷۸
کسی به مغزم
این توده ی رنج آور شلیک می کند
ذهنم بوی باروت و مرگ گرفته
بس که می کُشم خیال تو را ...
.
.
.
۷۹
این عادلانه نیست ،
گاهی در شعرهایم مجبورم
زیبائی تورا
در آغوش بیگانه ای تصور کنم
افسوس که تو همچنان زیبایی،
حتی وقتی
سهم من نیستی ...
.
.
.
۸۰
مثل یک نقاش دوره گرد
گوش هایم را لای دستمالی می پیچم و
برای تو می فرستم
بی تو هر شب
دردِ تمام نقاش های دوره گردِ جهان را
می کِشم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#34
Posted: 28 Apr 2014 21:26
۸۱
حرفی نمانده بین ما
جز همین که
بین خودمان باشد،
دوستت دارم ...
.
.
.
۸۲
به کلاغ ها بگو
قصه ی من
اینجا تمام شد ،
که یکی
بود و نبود مرا
با خود برد ...
.
.
.
۸۳
می ترسم این قصه تمام شود و
سطر آخر آن تو نباشی ...
و کلاغ پیری به خانه مان برسد
که گردن آویزِ نقره ی تو را
به منقار دارد ...
.
.
.
۸۴
میان آب های آزاد جهان
خودم را لابلای نوشته ای
درون بطری
پنهان کرده ام
پری دریایی زیبای من!
جزیره ناشناخته ی تو کجاست ...؟
.
.
.
۸۵
تکلیف مرا معلوم کن !
از نبودن توست که این همه می نویسم ؟
یا از بودنت؟
چقدر از تو بنویسم
که تکلیفم معلوم شود... ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#35
Posted: 29 Apr 2014 14:01
۸۶
دستم به تو نمی رسد ،
حتی در شعرهایی
که با دست خودم می نویسم ...
پس هم چنان
در ارتفاع دورترین استعاره ها بمان !
مباد
که دست کسی به تو برسد ...
.
.
.
۸۷
فکر کنم باران دیشب
مرا شسته
امروز
توام ...
.
.
.
۸۸
از این دوستت دارم ،
به این که هوای تو را دارم ،
که دارم این لحظه را
که دوستت دارم ...
همه این ها را دارم ...
جز همین تو را
که دوستت دارم ...
.
.
.
۸۹
من باور نمی کنم که زمین گرد باشد ،
از هر طرف که می روم ...
به خودم نمی رسم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#36
Posted: 29 Apr 2014 14:08
۹۰
کلاغ بودم اگر ،
لانه ام را پر از خیال چشم هایت می کردم
این براق ترین اشیاء جهان .
چه فایده ؟
سیمرغ باشی و بی نصیب
از لذت کلاغ بودن ...
.
.
.
۹۱
به شاخ و برگم اعتماد نکن
تکیه بر هیچ می زنی
من ، درخت خوش باوری که به بهار دل بسته بودم
اما
به موریانه ها باختم...
.
.
.
۹۲
باید در اوج بمیرم ،
در ارتفاع بلند ترین قله های جهان
آنجا که وقتی
آوازه ام بپیچد به باد و برسد به موهات ،
مرده باشم
از حسرت تماشات ...
.
.
.
۹۳
برایم قصه نگو..
آخرِ تمام قصه هات
تو شهر زادی
و من
کلاغی که به خانه نمی رسد ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#37
Posted: 29 Apr 2014 14:16
۹۴
کمی ستاره بیار
و روشن کن اینجا را ...
گناه من که همیشه سمت تاریک ماهم چیست ؟
من
فقط
به زمین پشت کرده ام ...
.
.
.
۹۵
تو دست نیافتنی ترین معشوق زمین باش !
حتی دور از دستان من،
ولی باش !
اینجا میان شعر های من
دست کسی به تو نخواهد رسید
.
.
.
۹۶
نیستی که بریزمت روی عمیق ترین زخمم ،
نیستی که نمیرم ،
نیستی ...
از این همه زخمهای خالی نه ،
از این همه که نیستی ،
مُردم ...
.
.
.
۹۷
جواب شان را نده !
دارند به رابطه ما حسادت می کنند
از کجا بیاورند
معشوقی که وجود ندارد اما
جواب می دهد ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#38
Posted: 29 Apr 2014 14:27
۹۸
شعر ،
گلوله ای ست
که نام کوچک تو را
روی آن حک کرده ام ،
تو
هرشب
از مغزم می گذری ...
.
.
.
۹۹
هر صبح ،
صورتم را میان
بسترم گم می کنم ،
و کسی که در آیینه به من زُل می زند
تویی ...
.
.
.
۱۰۰
حتی با عمیق ترین گریه نمی توانم
غلظتِ این بغضِ بجا مانده از تو را
به جاده ی مه آلودِ
پشتِ این شعر بپیچم و
خالی شوم ،
من از تو خالی نمی شوم
حتی با عمیق ترین گریه ...
.
.
.
۱۰۱
برایت آرزوی خوشبختی می کنم ،
گفتم اما ،
هر روز توبه می کنم
از دروغی که گفتم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#39
Posted: 29 Apr 2014 14:40
۱۰۳
دارم با جریان خونم میان خودم می چرخم ،
تنم سوگوارِ سلول های مرده ای ست
که خاطرات خاکستریِ تو را حمل می کنند ،
من
میان خودم
دفن شده ام ...
.
.
.
۱۰۴
به تو کاری ندارم که !
دارم به دردِ خودم می میرم ،
تقصیر من نیست
که
تو تنها درد منی ...
.
.
.
۱۰۵
به پرندگانی که زبان مرا می فهمند بگو
پرواز کنند ،
بگو
من خواستم از بندِ پایانی این شعر بپرم
اما
بال نداشتم ...
.
.
.
۱۰۶
این اواخر به من فکر می کنی
و دلت برایم تنگ می شود!
کاش زنده بودم و
این روزها را
می دیدم...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#40
Posted: 29 Apr 2014 14:41
۱۰۷
درست مثل وقتی که عاشقت شدم
باران می بارد ،
فکر کنم
دوباره کسی
عاشقت شده ،
.
.
.
۱۰۸
تو می توانستی تاج سرم باشی
که انگار من پادشاه عاشقان جهانم
و تو ملکه رشک برانگیزِ شعرها...
چه فایده ،
حالا هر دو آدمهای معمولی هستیم ...
.
.
.
۱۰۹
این آخرین برگ
دروغی است که هر پاییز
روی دیوارِ پشتِ درخت می کشم که نمیرم ،
کاش این پاییز ،
قبل از اولین باران
عیادتم کنی ...
.
.
.
۱۱۰
دیدم که پَرت شدم
دستم نرسید که بگیرم ام ،
حالا جواب خودم را چه می دهم
اگر
با دست خالی برگردم ؟ ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند