ارسالها: 24568
#51
Posted: 30 Apr 2014 17:27
۱۵۱
به پای هم پیر نشدیم ...
تو هنوز مثل روز رفتنت ،
و من ...
حالا دیگر
می توانی
دخترم باشی ...
.
.
.
۱۵۲
من این چشم های بی تو را
به جای این شهر بدوزم
که هنوز نرفته باشی ؟...
.
.
.
۱۵۳
زیایی تو هر روز
زنی ست
که حواس خیابان را پرت می کند ،
و زیر می گیرد
مردی را
که حواسش به توست ...
.
.
.
۱۵۴
مشکل این روزهام ،
این خیابان های جدید است
از هیچ کدام شان
با تو خاطره ندارم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#52
Posted: 30 Apr 2014 17:50
۱۵۵
به کسانی که باور نمی کنند
تو با منی
بگو
صبح ها بیایند
و توی آینه ی خانه مان ببینند
که سرت روی شانه ی من است ...
.
.
.
۱۵۶
از چشم هات نوشتم ،
راز تمام نقاشی های جهان برملا شد ،
حالا همه می دانند
که چشم های تو رنگ داشت
.
.
.
۱۵۷
کمی توی آینه بمان
بنویس با قرمز
" می بوسمت "
و برو ...
نگران من نباش !
خودم را به خواب زده ام ...
۱۵۸
.
.
.
این عطرِ جدید که می زنی
چیز خوبی ست
تا مدت ها
روی واژه ها می ماند ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#53
Posted: 30 Apr 2014 17:56
۱۵۹
ما
همین اتفاق نیافتاده در همیم
که در سرم افتاده ،
بس که مرا
به یاد تو
می اندازد ...
.
.
.
۱۶۰
تمام قوانین مردانه ی من نقض شده
از وقتی
برای تو
گریه می کنم ...
.
.
.
۱۶۱
بزنم به تخته ،
به خودت رسیده ای در این شعر ،
که حتی گل انداخته دست هام
از نوشتنت ،
پس من چرا
به تو نمی رسم ؟...
.
.
.
۱۶۲
تو عاشقم بودی
و من نتوانستم تو را درک کنم ...
با این دروغ ها هر روز
رفتنت را توجیه می کنم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#54
Posted: 30 Apr 2014 20:52
۱۶۳
همین چند روز پیش ،
فکر کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم ،
از همین چند روز پیش
هیچ کس
شبیه تو نیست ...
.
.
.
۱۶۴
باید با هم حرف بزنیم ،
اینجا بین مردم نمی شود ،
می فهمند
دارم با خودم حرف می زنم ...
.
.
.
۱۶۵
هنوز راه نرفته ام
که پا نمی شود
این پا
که پا نشد
پاشو !
باید راه بروم ...
.
.
.
۱۶۶
نه که فکر کنی برای خودم می گویم ،
اما
حیف تو نیست
که با من نیستی ؟ ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#55
Posted: 1 May 2014 21:48
۱۶۷
می ترسم مرده باشم
و گرنه باز
از دیوار خانه تان رد می شدم
که ببینمت ...
.
.
.
۱۶۸
جای تمام عاشقان جهان
درد نبودنت را می کشم
تو اما
جای هیچ معشوقی
نمی بینی
که درد می کشم ...
.
.
.
۱۶۹
بیا و درستش کن !
دارند تمام خاطراتم با تو را
به اسم بافت فرسوده
خراب می کنند ...
.
.
.
۱۷۰
این که در سطح من زندگی می کند
ماهی مرده ای ست
که تو
عمق اقیانوسش بودی ...
عروس دریائی من !
به تور کدام ماهیگیر نابلد نشسته ای ؟...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#56
Posted: 1 May 2014 21:49
۱۷۱
هنوز کسی باور نکرده
تو را هنوز خودم ندیده ام ...
زود باش !
به دنیا بیا !...
.
.
.
۱۷۲
وول می خوری در من
شبیه واژه ی متورمی که سال هاست
متولد نمی شوی ، به دنیا بیا !
واژه ای شبیه درد
دارد در من می پیچد ...
.
.
.
۱۷۳
من قید زمان را زده ام
که جوان بمانی در شعر هایم ،
مشکلم اینجاست که
تو در قید هیچ مکانی نیستی ...
.
.
.
۱۷۴
آسمان که نشد ،
چرا درخت نباشم
وقتی تو در من
این همه پرنده ای ؟
ذهنم پر از لانه هایی ست
که برای تو ساخته ام ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#57
Posted: 1 May 2014 22:23
۱۷۵
خوشحالم که ساعتها را عقب کشیده اند،
حالا
یک ساعت بیشتر
عاشقت بوده ام !!
.
.
.
۱۷۶
از نظر من
تو هنوز نرفته ای
حتی اگر از نظر دیگران
رفته باشی ،
تو
از نظرم نمی روی ...
.
.
.
۱۷۷
گو ش راستم سوت می کشد ،
حتما" داری از من حرف می زنی ...
دلم را به این خرافات خوش می کنم ،
که از تو حرف می زنم ...
.
.
.
۱۷۸
شهر که خلوت می شود
بیشتر از همیشه با تو قدم می زنم ...
این مردم ،
چشم دیدن تو را ندارند ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#58
Posted: 1 May 2014 22:24
۱۷۹
تو که رفتی ...
کاش
جای خالی خودت را هم می بردی ...
من با این شهر چه کنم ؟
.
.
.
۱۸۰
برای زنده ماندن
نیازی به تو ندارم ...
مشکل اینجاست
که دارم بی تو می میرم ...
.
.
.
۱۸۱
حیف که روی تو غیرت دارم ،
و گرنه روسریت را از همین سطر
باز می کردم
که همه ببینند
چه خیالی بافته ام
از موهات
.
.
.
۱۸۲
همین را کم داشتم !
کسی با چشمهای تو ...
خوشت می آید
توی چشم مردم باشی ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#59
Posted: 2 May 2014 10:48
۱۸۳
این اخلاقت به باد رفته
که هر روز بیایی
و حال و هوام را عوض کنی ،
این اخلاقت ،
به باد رفته ،
که حال و هوام را که عوض می کنی ،
نروی ...
.
.
.
۱۸۴
نگران تو نیستم
اما این جاده هنوز ،
از رفتن تو برنگشته ،
تو تا کِی خواهی رفت ؟...
.
.
.
۱۸۵
رفتارت در نوشته هام
عوض شده ،
توضیح نده !
درک می کنم
.
.
.
۱۸۶
خودت را به شعر نزن!
بی فایده ست ،
دیگر همه می دانند
که واقعیت داری ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#60
Posted: 2 May 2014 10:49
۱۸۷
سرت را از روی شانه من بردار !
این شعر ،
هنوز
به ذهنم نرسیده ...
.
.
.
۱۸۸
تو سال هاست
تمام زیباییت را
از من گرفته ای ...
این همه زیبایی را به خودت نگیر ...
.
.
.
۱۸۹
فکر کردم
دستِ کم ،
با کسی شبیه خودم باشی ،
تو هم مثل خودم بی فکری ...
.
.
.
۱۹۰
مُردم بس که نیامدی ،
دنبالم نگرد !
همین پیش پای تو ،
دفن شده ام ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند