ارسالها: 24568
#61
Posted: 2 May 2014 11:05
۱۹۱
فرصت نمی کنم از تو متنفر شوم ،
بس که این روزها
مُدام
دوستت دارم
.
.
.
۱۹۲
تنهائی ،
صدای آکاردئونی ست
که هیچ وقت نمی فهمم
از کجای خیابان می آید ...!
.
.
.
۱۹۳
می دانم در سطرهای بعدی این شعر
عاشق کسی می شوی ،
می روم برای خودم قهوه بریزم ،
راحت با ش...
.
.
.
۱۹۴
بین چشمانم جاده ای هست
که تا دو حادثه ی متروک می رود :
سرابی که تو را آورد
سرابی که تو را برد ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#62
Posted: 2 May 2014 11:06
۱۹۵
وطنم توئی ،
همین تو
که مرزهای مرا
برده ای با خودت ...
.
.
.
۱۹۶
لااقل بگو
به ترکیب شعرهای من دست نزند!
تا کی هر روز
موهایت را مرتب کنم ؟...
.
.
.
۱۹۷
لااقل بین شعر های من
با کسی نپَر !
بی انصاف
من خودم به تو
پر و بال داده ام ...
.
.
.
۱۹۸
من مرده ی فکر کردن به تواَم ،
فکر کن !
حتــی
مرده ی من به تو فکر می کند ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#63
Posted: 2 May 2014 12:08
۱۹۹
این آرایش جدیدت د رشعر هام
همه چیز را به هم ریخته
لااقل موهایت را ببند ،
که شعر هام به باد نرود ...
.
.
.
۲۰۰
"به تو هم می گویند معشوق!
برو از معشوق دیگران ..."
رفتی
و معشوق دیگران شدی ...
.
.
.
۲۰۱
سرت را روی سینه ام جا گذاشته ای
تو این همه سال
بدون سر
چگونه
زندگی می کنی ؟ ...
.
.
.
۲۰۲
پشتم به دشنه ی تو گرم است
وگرنه نمی دانم
چه بلایی سرم می آورد
رفتنت ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#64
Posted: 2 May 2014 12:10
۲۰۳
بهانه گیر شده ای ،
حتما" کسی
بهتر از من
تو را سروده است ...
.
.
.
۲۰۴
آن قدر می نویسمت
که
عاقبت
به دست کسی که لایق توست
برسی ...
.
.
.
۲۰۵
زیبائی تو اتفاق کمیابی ست
که در قاب ِ خالی ِ روی دیوار افتاده ،
تو از عکست هم زیباتر ی!
.
.
.
۲۰۶
من افتادن یک درختم
به فکر تبرها ،
وقتی تو
به آشیانه برنمی گردی ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#65
Posted: 2 May 2014 17:50
۲۰۷
باید از درد به خودم بپیچم ،
فکر کنم
کسی دارد موهای تو را می بافد ...
.
.
.
۲۰۸
این اسکله هنوز
دارد برای تو
دست تکان می دهد ،
چقدر این صحنه
تکان دهنده است
.
.
.
۲۰۹
سرم رفت
بس که در سرم صدا می کنی ،
تو که رفته بودی ...
نکند سر به سرم گذاشته باشی و
باشی ...؟
.
.
.
۲۱۰
دست از شعرهای من بردار
نمی بینی
دست به دست می چرخند
بین این همه
دست های نامحرم؟ ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#66
Posted: 2 May 2014 17:51
۲۱۱
تو را خودم چشم زدم ،
بس که نوشتمت میان شعر هایم
بی آنکه اسفند بچرخانم دور واژه ها ،
تو را خودم چشم زدم
می دانم ...
.
.
.
۲۱۲
این همه عاشقانه در جهان هدر می رود
و مسبب آن تویی
تو که از عاشقانه ی من جوشیدی
اما
معشوق دیگران شدی ...
.
.
.
۲۱۳
تو به قولت عمل نکردی ،
مدت هاست
خودم
ترو خشک می کنم
چشمم را ...
.
.
.
۲۱۴
به نبودنت ادامه بده !
این طوری
هیچ کس جز خودم
نمی تواند
نبودنت را حس کند ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#67
Posted: 2 May 2014 18:08
۲۱۵
انفجار ،
باروت ،
و این دود غلیظ
که فرو نشسته روی خیابان های ذهنم ...
کسی دارد شعرهای مرا می سوزاند...
.
.
.
۲۱۶
می فهمی با من چه می کنی!؟
این کار تو مثل نکُشتن کَسی ست ،
که فهمیده
دارد از شدت مرگ
می میرد ...
.
.
.
۲۱۷
باید رابطه مان را علنی کنیم ،
دیگر همه فهمیده اند...
روسری ات را سر کن
می خواهم
چراغ شعر را روشن کنم ...
.
.
.
۲۱۸
نگران من نباش !
هنوز زنده ام
زیر آوار شعر ،
فقط کمی
دچار مرگ مولف شده ام ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#68
Posted: 2 May 2014 18:15
۲۱۹
شعر
شب مَرگیِ تاریکی ست
که از چشم های تو
گاهی
در من روشن است ...
.
.
.
۲۲۰
عطرت را
روی طاقچه ی این سطر
جا گذاشته ای ،
شعر ،
هوای تو را دارد ...
.
.
.
۲۲۱
فرم چشمهایت عوض شده
از وقتی
آخر شعر ها را
با چم تو
می بندم ...
.
.
.
۲۲۲
تو باید مرگ را کشته باشی
حالا
مجبورم بی تو
تا ابد
زنده بمانم ...
۲۲۳
.
.
.
مُرده ی من به چه کار تو می آید؟
من مُرده ی همینم ،
که بی تو مُرده باشم
تا تو زندگی کنی ...
.
.
.
۲۲۴
رفته ای که برگردی ،
هیچ کس چز من و این راه
باور نمی کند
که رفته ای ،
که برگردی ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#69
Posted: 2 May 2014 20:06
۲۲۵
جان این بوسه را
به لب رسانده ای ،
بس که
لبالب این شعر
پرسه می زنی...
.
.
.
۲۲۶
از وقتی رفته ای ،
عجیب شده ای ...
چطور می توانی
همزمان
همه جای این خانه باشی ؟
.
.
.
۲۲۷
آسمان عزیز !
کمی آرام بگیر ،
من هی می خواهم فراموش کنم ،
تو هی ...
اسم این کار تو باران نیست ...
.
.
.
۲۲۸
به من نه ،
دست کم به این آدم ها
که خیال می کنند
تو در توهمات منی ،
خودت را نشان بده ،
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#70
Posted: 2 May 2014 20:08
۲۲۹
تو آدم را از هستی ساقط می کنی ،
مشکل من اینجاست
که سقط شده ام ،
اما هنوز
هستم ...
.
.
.
۲۳۰
ذهنم
کافه ی متروکی ست
که شب های بی تو را
پُر می کند از شراب و شعر .
تو مزه ی تلخ ترین شراب های عالمی ....
.
.
.
۲۳۱
از تو می ترسم ،
نگاهم که نمی کنی
شبیه دیگران می شوی ،
نگاه کن !
چقدر شبیه دیگران شده ای ...
.
.
.
۲۳۲
می دانم
این پرده که بیفتد
من می مانم و جای خالی تو
پس تو هم چنان سایه ی خودم باش
و روی این پرده بمان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند