ارسالها: 24568
#71
Posted: 3 May 2014 17:47
۲۳۳
مرگ می تواند
زندگی آدم را عوض کند ،
از وقتی رفته ای ،
زنده گی م
عوض شده ...
۲۳۴
.
.
.
سرت را بدزد
اینجا
در تیر رس مستقیم است ،
می ترسم نگاه کسی
کاری تر از بخت من باشد ...
.
.
.
۲۳۵
این اختلاف سِنی ما
تقصیر توست ،
ساعت های خانه ی شما
سال هاست ایستاده اند
و به تو نگاه می کنم ...
.
.
.
۲۳۶
عکست را انداخته ای و رفته ای ،
من هیچ
گناه این دیوار چیست ؟...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#72
Posted: 3 May 2014 17:48
۲۳۷
این جا
کنار همین دوردست
دستی هست
که مرا می گیرد
پس من چرا دست خودم نیست
که بگیرم
از این دور
دستت را ؟...
.
.
.
۲۳۸
ببین کار شعرم به کجا کشیده
که هر کس که می خواندش
عاشقت می شود ...
.
.
.
۲۳۹
چشمت را نبند !
این چشم بندیهای تو
جهانم را محو می کند ...
.
.
.
۲۴۰
سرم پر از تفنگ های سر پر است ،
تکان بخوری ،
شلیک می کنم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#73
Posted: 3 May 2014 18:07
۲۴۱
دو بار مرده ام ،
و این بار آن چنان که حتی
زندگی
به گرد پاهام نمی رسد ،
من
این
از بی تو مُردن را
چه دوست دارم...
.
.
.
۲۴۲
کار خوبی نکردی که رفتی
حالا همه فکر می کنند
که نیستی ...
.
.
.
۲۴۳
پرم به پرت بگیرد ای کاش ،
که تو در من
این همه پرنده ای ...
.
.
.
۲۴۴
به هوای تو
کمی عطر دارچین
پراکنده ام ،
دم نوش این شعر را ،
روی مزارم بریز ،
من
در هوای تو
پَرآکنده ام ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#74
Posted: 3 May 2014 18:08
۲۴۵
هر صبح
کسی از خواب بیدار می شوم
که عاشق توست ...
.
.
.
۲۴۶
کسی به ابرها دلداری بدهد
سی شبیه باد
که به من دلداری می داد ...
.
.
.
۲۴۷
از لب های تو برخاسته ام
این مرد مُرده هنوز منم
که زهر رفتنت را چشیده ...
.
.
۲۴۸
شب ها که نمی گذاری بخوابم ،
لااقل عطرت را
به نسیم صبح نسپار ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#75
Posted: 3 May 2014 19:58
۲۴۹
اصلا برنگرد!...
به کجای این عالم بَر می خورد ،
جز بخت خرابِ من ...
.
.
.
۲۵۰
خودم را به تو سپرده بودم ،
فکر نمی کردم
آواره ی خیابان های شهر شوم ...
.
.
.
۲۵۱
تو را می بخشم ،
نه به خاطر اینکه رفته ای ،
فقط به خاطر گل رویت ...
.
.
.
۲۵۲
دست از خون من بشور !
این پلک که نمی زنم ، یعنی نَه مرده ام ،
یعنی مرا نَه کشته ای ! ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#76
Posted: 3 May 2014 19:59
۲۵۳
چطور دلت آمد؟...
من حتی دلم نمی آید
ادامه ی این شعر را بنویسم ...
.
.
.
۲۵۴
سر از تو در نمی آورم
بس که فرو رفته ای در سرم ،
از من سر در بیار !...
.
.
.
۲۵۵
پائیز رسیده به اینجام
دارم یکی یکی
به پات می افتم ...
.
.
.
۲۵۶
تنها میان غار
من
غار ،
غار
تنها صدای قار
من
غار
قار...
سیمرغ مهربان
به کلاغی قبول کن ،
من
قار ، قار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#77
Posted: 3 May 2014 20:09
تصویر اول
فرو ریخته ام
فاتحان ، روی تلّی از من ایستاده اند
و عکس یادگاری می گیرند ...
تصویر آخر
عمارتی شده ام
که بین بند بند آجرهام
استخوان های شکست خوردگان را
درد می کشم
سفسطه
دایره ها ...
که مرا می بندند
که مرا می خندند ...
و دو رم یزندد
مرا
که دارم دور می زنم تو را
که داری دور می زنی مرا
که دور می زنم
دایره های بسته را...
که مرا می بندند
که مرا می خندند ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#78
Posted: 3 May 2014 20:14
(برای هزاران آفریقائی که همین تازگی از گرسنگی مرده اند !!! )
۱
دنیا باید ذغال فروش می شد ،
بس که مردم آفریقا را سیاه کرده است ...
۲
من برای تو می میرم ،
تو برای کسی که برای دیگری مرده ،
فرق ما با مردم آفریقا این است
که شکم هایمان سیر است ...
۳
نمی دانم اگر یک کودک آفریقائی بودم
باز هم
عاشق تو می شدم ،
یا فقط به سهم غذای تو فکر می کردم ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#79
Posted: 3 May 2014 20:20
( برای کودکان فقیر )
۱
من
کودک شیرخواره ای هستم ،
که شیر ، تریاک می خورم
تا قوی شوم
و زود بزرگ شوم
که بتوانیم روی پای خودم
سر چهاراه بایستم ...
۲
از چراغ های قرمز این شهر
که نمی گذارند رد شوم
دلگیرم ...
اینجا تمام کودکان فقیر جهان
هر روز
به من گل می فروشند ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#80
Posted: 3 May 2014 20:25
( به یاد مردم " بم " و مردم زلزله زده ی شهر " وان " ترکیه )
۱
در " بم " زلزله می آید
و در من اینجا ، تهران ، باران ،
همه ی ما زیر سقفِ یک آواریم ...
۲
قلبم را به تو داده ام ،
وقتی زیر آوار " بم " بودیم ،
دستگاه گوارشم را به مردم آفریقا می دهم ،
شُش هایم را به پری دریایی سونامی زده ،
برای مردم وان فقط می توانم شعر بگویم ،
امضاء : شاعر یکه مرگِ مغزی شده ...
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند