ارسالها: 2910
#71
Posted: 30 Apr 2014 09:13
تكرار
با گیسوانِ باز و پریشانم آمدم
من را ببین! که با لبِ خندانم آمدم
با رفتنم تمامِ دلت رنگِ غم گرفت
من را ببخش...سخت پشیمانم...آمدم
حالا به شوقِ دیدنِ چشمانِ عاشقت
همراه با دو چشمِ غزل خوانم آمدم
شاید هنوز فرصتِ تکرارِ بوسه هست...
چون با لبان و سینه ی سوزانم آمدم
از عمقِ شعرهایِ پر از اضطراب و درد
با جمله ی " کنارِ تو می مانم " آمدم
از پشتِ ابر...با چمدانی پر از بهار
نزدیکِ صبح...با رخِ تابانم آمدم
دیگر تمام شد شبِ تنهایی ات عزیز
بیدار شو...عزیزتر از جانم...آمدم
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#72
Posted: 1 May 2014 06:37
برﮕشت
تو آنقدر پشت چراغ قرمز ایستاده ای
که دیگر وقت نداری
پایِ حرفت بیاستی
من هم
مثلِ عمده ی چک هایت
برگشت می خورم
وقتی
راه را گم میکنی...
*********
باور
باور داشت
وقتی که من کنارِ دستش نشسته باشم
حتی با چراغ هایِ خاموش
تمامِ جاده
روشن خواهد شد
اما فراموش کرده بود
لغزشِ نفسهایش
رویِ دستم
چشمهایِ مرا
خاموش خواهد کرد...!
"بگو دکتر
من طاقت می آورم
امیدی هست؟!?"
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#73
Posted: 1 May 2014 06:39
حرفى ندارم
من با تو ای تقدیرِ بد,حرفی ندارم
زجرم بده...بی حصر و حد...حرفی ندارم
میگفت من معشوقه ی خوبی نبودم
شاید نبودم من بلد,حرفی ندارم
من نذر کردم تا بماند در کنارم
اما اگر هم رد شود حرفی ندارم
حالا که من معشوقه ی خوبی نبودم
عاشق اگر ترکم کند حرفی ندارم
در دادگاهِ عشق محکومم به خونش
حتی قصاصم هم کند حرفی ندارم
من با کفن خیره به راهش می نشینم
آماده ام مرگم رسد...حرفی ندارم
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#74
Posted: 1 May 2014 06:41
وصل
چون آتشی میانِ هوس هایِ بسترم
امشب خیالِ وصلِ تو سوزانده پیکرم
سرما تمامِ حافظه ام را گرفته است
اما نگاهِ گرمِ تو را خوب از بَرَم
همچون کبوتری که شده جلدِ بامِ تو
از خوابِ بی تفاوتِ این شهر می پرم
من در هجومِ فاصله هابیل می شوم
بی تو تمامِ شب شده عینِ برادرم
ای کاش سایه ات به اتاقم بیاید و
از قابِ چشم هایِ تو سردربیاورم
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#75
Posted: 1 May 2014 06:41
دستانت
امان نمیدهدم این مجالِ دستانت
نمی شود بشوم بی خیالِ دستانت
از آن شبی که تو دستِ مرا فشردی,من
شکسته بغضِ دلم در سفالِ دستانت
شبانه نقشه کشیدم ببینییَم اینبار
میانِ خط خطیِ قیل و قالِ دستانت
چقدر نازِ خدا را کشیده ام که مرا
شبیهِ معجزه هایش به فالِ دستانت *
*ببیند و برساند به ابتدایِ شبی
که صافِ صاف شود احتمالِ دستانت
و بعد دست بَری در شرابِ گیسویم
که مست میکندم , مست , حالِ دستانت
بدونِ عشق حرام است کام جوییدن
تو عاشقی که تنم شد حلالِ دستانت
من عاشقانه دلم را به دستِ تو دادم
خوشا به حالِ تو و خوش به حالِ دستانت
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#76
Posted: 1 May 2014 06:44
سمانه
هیچ کس نمی داند
من دختری بودم
با موهای بافته
در ابتدای روایتم
و چشمانی
به رنگ هیچ کس
دوخته به لبخند امروزم
آنقدر سرم باد داشت
که موهایم را
رشته
رشته
برد
حالا این روزها
که سرم
بیشتر از چشمانم
برق میزند
کلاه میگذارم
سر خودم
راستی
موهای بافته ی دخترت را
برای ضیافت عاشقی
به من
قرض میدهی...?!؟
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#77
Posted: 1 May 2014 06:46
آيينه
من مردی را میشناسم
که تمامِ دو راهی هایِ مرا
ترمز می زند
و آیینه اش را
تنظیم میکند
درست رویِ لبخندِ من
سبز که می شود
تمامِ قرمز ها را
رد میکند
اما هنوز باور ندارد
من
از آنچه در آیینه میبیند
به او نزدیکترم...
*********
درد
درد دارم
این روزها
خیلی درد دارم
حتی لبخند
زخم می کارد
رویِ صورتم...
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#78
Posted: 1 May 2014 06:49
بيخوابى
شمردنِ ستاره ها
چاره یِ خوبی ست
اما بد که بیاوری
آسمان هم ابری می شود
و کشتی کشتی پهلو میگیرد
گوشه ی چشمانت...
کاش پهلویم بودی و میدیدی
چقدر باران
به این بندر
می آید...!
*********
صرف شده
این بشقابِ فریب را
از سفره بردار
قبلا صرف شده...!
تو هم که سیری
از بس
کنجِ خاطراتم
خاک خوردی...
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#79
Posted: 1 May 2014 06:52
مادربزرﮕ
من شک دارم
به تمامِ روزهایِ بی تو یی
وقتی که تمامِ تقویم ها
سراسر تعطیل می شوند
و دیگر هیچ انفجارِ بزرگی
نویدِ زندگی نمی دهد
انگار کرکره ی روزگار
با پلک هایِ تو
سقوط کرده است...
*********
مرگِ تدريجى
مرگِ تدریجی ست
اینکه نبودنت را
فنجان فنجان
سر میکشم
چقدر جایِ حبه ی لبخندت خالی ست...
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#80
Posted: 1 May 2014 06:55
کوچه ی علی چپ
حالا که دل داده ام به تو
دل
به باد میدهم
اگر نشد
دل
به دریا میزنم
باز هم اگر نشد
خودم را
به ان راه میزنم
اصلا انگار که هیچ وقت
دوستت نداشته ام...!
*********
نفتالين
مرا که میشناسی
وسواس دارم
وقتِ رفتن
تمام خاطرات را تا میکنم
میگذارم کنجِ گنجه
بویِ نفتالین که مشامشان را پر کند
تمامِ بیدها
مجنون می شوند...
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…