ارسالها: 2910
#81
Posted: 1 May 2014 06:56
تمكين
زیر سیگارِ پر از خاکسترِ من
فنجانِ سَر خورده ی قهوه
و پنجره ای
که پک میزند
خالیِ اتاق را
همه خیره شدند
به سکوتِ من
که هرگز علامتِ رضا نیست
تنهایی شش دانگِ خودش را
می اندازد پشتِ قباله ام
وقتی مرا
به عقدِ دائمِ درد در می آورد
حالا سالهاست ناگریزم از تمکین ...
چقدر این شعر
به پدرش رفته است...!
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#82
Posted: 1 May 2014 06:59
قرار
بیا با هم قرار بگذاریم
من کمی دیر برسم
و تو نگران شوی که شاید هرگز نیایم
وقتی رسیدم
یک میزِ کوچک پیدا کنیم
آنقدر کوچک
که دستهایت هرگز نلرزند
و خیره نگاهت کنم
و دروغ بگویم...
تو می مانی و صدایی که زیرِ گوشت می کوبد
" دوستت ندارم باور کن "
من می روم وپلکهایِ خیسم
از دستهایِ تو
لرزان تر است...
*********
خواب
خواب های من
هر شب
تو را
زیرِ سر دارند
راستش را بگو
چشمانت
چه خوابی
برایِ رویاهایم دیده اند...?!؟
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…
ارسالها: 2910
#83
Posted: 1 May 2014 07:11
حرمت
مرا
مرده به دنیا اوردند
و من
یک عمر
به احترامِ خودم
سکوت کردم
تمامِ واژه ها را
باج دادم
به قلمم
چشمانم اما
حرمتِ مرده
سرشان نمی شود
همین روزهاست
که گِل بگیرمشان...!
*********
تعبير
خواب هایِ تو
هر شب
از سرِ کابوسِ تنهایی
میپرند
مینشینند
رویِ پلک هابم
تعبیر میشوند...!
دوست داشتن یعنی
وقتی میــــدونه…
رو چیزی حساسی…
یا از کاری بدت میـــاد…
حواسش هست که ناراحتت نکنه…