ارسالها: 6368
#141
Posted: 27 May 2014 12:33
بالا
می گویدم دوباره، که:
با همتت،
ممکن شود
هر چیز از برای تو ناممکن است.
خرمای بر نخیل
می گویدم:
اگر،
کوتاه دست توست
با شوق چیدنت،
بالای این درخت تناور، بیا...
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#142
Posted: 27 May 2014 12:34
گفتیم
گفتیم: عشق، عشق بورزید.
گفتیم: دوست، دوست بدارید.
گفتیم:
باید
مانند سنگواره نگردید.
گفتیم:
نان و گرسنگی
باید به نسبتی متساوی میان خلق
قسمت شود.
مانند ما، اگر که شما فکر می کنید
از ماهتاب در شب پاییز، بهترید.
از آفتاب هم به زمین، مهربان ترید.
در یادتان همیشه بماناد!
گفتیم: عشق، عشق بورزید.
گفتیم: دوست، دوست بدارید.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#143
Posted: 27 May 2014 12:35
دعا
آه...! در راه عشق
خانه ویران، کسی که می گردد،
در دل مردمان، سرایش باد.
··.·´¯`·.·· ··.·´¯`·.··
طرح ۲
از چشمه، پر زد، ماه، پشت کوه...
اکنون
از نوک یک شاخه
تصویر سیبی سرخ را، در آب
یک سینه سرخ تشنه، می بیند.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#144
Posted: 27 May 2014 12:39
نه ... هیچ نیست
آنک!
خسی
منقار یک پرستوی زیبا را
از هم گشوده است.
خس، «هیچ» نیست.
نه، «هیچ» نیست.
بنگر!
در این زمان، چگونه خسی
ناگهان،
با شوق، یک پرستوی زیبا را
تا آشیانه اش
پرواز می دهد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#145
Posted: 27 May 2014 12:39
جوانی
گویی که دود بود، که بس بی قرار بود.
گویی جرقه بود، که بی اعتبار بود.
گویی جوانیم
یک پاره ابرِ کوچکِ ناپایدار بود.
تا آمدم که بانگ برآرم:
«بِبار»
رفت.
یا یک شهاب بود
تا آمدم نظاره کنم، از مدار رفت.
بگریختی
از من چرا جوانیم، آخر چرا چرا؟
در جستجوی تو
مویم سفید شد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#146
Posted: 27 May 2014 12:40
قهقهه
آید چهار نعل
با غنچه ها، بهار.
آید بهار
در دره ای
از شدتِ شعف.
با کبک ها
به قهقهه
افتاده ام.
··.·´¯`·.·· ··.·´¯`·.··
طرح ۳
محبوب من!
از من چرا
با مادیان سرکش خود
دور می شوی؟
بنگر...!
در جنگ گرگ و میش تماشایی است،
اسبم به روی تپه، که بر هر دو پای خویش
برخاسته است.
··.·´¯`·.·· ··.·´¯`·.··
✲ پـــایـــان ✲
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything