سو سو تنهاييِ کلبه هاي حزين را شوخ طبعي ستاره ها پر مي کندوقتي که ابرها مي آيندمي روند ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ رانده شده پناه می برم به قلماز شرّ خوابی که نمی روم ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ کهنه سوار رنج های ماعقوبت کهنه سواریست رویین تنکه اسبش را به مصدر اختیار می دواند
پیاده براي آنکه دلت مسافرکش نشودپياده زندگي کن ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ مدارا به پيشواز تمام نوعروسان شهرپيرمردي مي آيدکه سهم سرخش را مي خواهداز التزام قوم مدارابه زندگي ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ نمناک به دنبال گيره اي که چشمان نمناکم را روي بند خنده نگه دارد
غمپنجره های بی رحمروبروی نگاه پیرزنی زیباوقتی که هنوز منتظر است ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ بی نگاه هيچ نگاهي را نمي دزدموقتي دلي براي دزديده شدن ندارم ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ جدایی قومی را که سرنوشت به هم پیوند داده استلیاقت از هم جدا می کند ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ بی پناهان من به تو فکر می کنمتو به او می خندیاو پیش من گریه می کند
بی هیچ چیز دیگریپاييز باشد و غروب و پياده برويمهمين برويم هينرسيم هم ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ خدا حافظ دوراهی بود ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ حال ما در اجتماعی از نیمه های گمشده زندگی می کنیم
راستین مرا صاعقه اي زدايستادمسوختمخشک شدمو يادمان آن "نور"که از آسمان آمد ودروغ نبود ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ آهسته تر آهاي آدم ها!من دل کوچکم را گم کرده امجايي ميان شماشما که تند راه مي رويد
نبودی ؟ کوچه ها انکار مي کنندهمراهم نبودي؟ ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ روبروی نقاشی سه موش بازیگوش دلهایشان را به بازی خوش کردندو سر راهشان رنگ عوض کردندجای پای انسانی را دیدند راستینو رخت هایشان را روی خط افق پهن کردندلکه ای ماند روی لباس یکیو آن موش اکنون سالهاست که افق را به خاطر داردو آن لکه راو راه را
بازگشت اتوبوس ايستاداز نيمه شب گذشته بودبيدار شدمنام شهر تو را خواندمپياده شدمدستي بر خاک زدمبه چشم هايمبه لب هايم کشيدمنگاهي کردمآهي کشيدمسوار شدمو اتوبوس به راه خود ادامه داد
دستهای برهنه پاييز مي آيدپرنده اش مي رودتنها مي شودشانه هايش مي لرزدبرگ هايش مي ريزددستهاي برهنه اش به آسمان مي ماندبه مناجات آن دوست که تنهاست ❂ ❂ ❂ ❂ ❂ شبگـرد قمار کرده امبه مستيسر نجواي نام توکه به آن حالصدايت مي زدم: خدا