انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین »

Sima Yari Poems | اشعار سیما یاری


مرد

 
شوکران

یک باره سرکشید
یک باره
یک نفس
ماسید جوهر کنج لب ها
ماسید جوهر بر زبان
دندان
از حلق رد شد
غل غل کنان
در جان خسته ریخت
تسخیر مویرگ
تسخیر سرخرگ
فتح سیاهرگ
دروازه های قلب
در دست جوهر
دل گرم شد
سیلاب آذر داغ
در صفحه جوشید
در صفحه ی سرد
رویید
رویید بر پیشانی صخره
حروف سبز روشن
خون جوهر
جوهر خون
برگ آتش
در دل غار

شهرزاد

سرد است سرد
و خشت های خام
سرمای فصل را
مانع نمی شوند
قلاب می گردد
و رشته ی نخ را
از تنگنا رد می کند سرسخت
بر شال نیمه بافته باز
ردیفی
افزوده می شود
سرد است سرد
و دودکش های تهی
تکرار می کنند
فریاد توفان را
قلاب می بافد
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شنود

پرده نگاه را
مسدود می کند
تنها و سرگشته صداها
در گوش می لغزند
در مرز بسته
جنبش شیئی ست لرزان
شیئی ست مبهم
پر می شود جام
دو قطره می
افتد
دو قطره دو شهاب
دو کهکشان سرخ
بر کرک های زرد
دو پرده می افتد
آبی
پرنده
موج پرواز
در شیشه می خواند
بی پرده
آفتاب

شمارش معکوس

خشاب پر شده ست
و ماشه آماده ست
گذار می کند از لای پلک برق نگاه
و تند می چرخد
به روی تک تک اشیا
کتابخانه ی در هم
و تخت خواب شکسته
لحاف پاره
شده
و ذره های مرکب که پیش می تازند
میان نقش گل و بته های روشن فرش
و جنبش آونگ
ستاره ی قطبی در آسمان پیداست
و ماه می گردد
دوباره دور زمینش
زمین
به دور یک خورشید
و چرخ خورشیدی
خشاب پر شده ست
و گشت عقربه
از پشت شیشه
معلوم است
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
شکفتن

دل زمین لرزید
شکافت کوه
و تخته سنگ افتاد
به روی مظهر چشمه
بریده شد جریان
بریده شد جریان
و قطره های پراکنده ای کشیده شدند
درون
لایه ی پنهان خاک در اعماق
به روی دامنه ای
در حدود یک تاریخ
نهفته ای رویید
نهفته باز در آویخت با تسلط سطح
شکفت چشمه ی کوچک میان سینه ی خاک
شکفته جاری شد
دل زمین لرزید

شبرو

نفتاب می دود
در نسج فتیله
فتیله می سوزد
جز جر
صدای احتراق ناقص سنگین
در گوش می خزد
و دود
می زند
راه سوار روشن شب را
بیدار بیدار
می قاپد از شب نازک شفاف را
بیدار بیدار
می دزد از شب لحظه های تیز را
انبار می کند
جادوی گنج را
پشت سیاهی های گریان
اعماق مردمک
جز جز
فتیله می سوزد
و دود می کند

سندروم کرئون

صیقل نخورده آینه
هموار نیست سطح
بالا و پست کش مکش ارتفاع هاست
و انعکاس گیج موج نور
در چشم می کشد
آوار آوار
تصویرهای مضحک ترسنده
را
لال
تصویر تصویر
تا بی نهایت
صورت مبهوت مضحک
ماسیده بر سطح
بر سطح زنگ آلود ناهموار
بر سطح خالی
بر سطح پوشال
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سفید و سرخ

کشتی گذشت
کشتی گذشت
پهن و سفید بود
مثل قو
از روی موج های ملایم
سنگین و باوقار گذر می کرد
عکس پرندگان مهاجر
و آسمان آبی بی لک
و
آفتاب زرد
در آن همه سفیدی براق می نشست
کشتی گذشت
کشتی گذشت
پهن و سفید بود
مثل قو
توفان چه سخت بود
تصویر لاشخور
در چشم دریاست
از تخته پاره ی خیسی به روی آب
مرغ پرنده ای
پر می کشد به سمت افق های آفتاب
پرواز می کند
پرواز می کند
کشتی گذشت
کشتی گذشت
پهن و سفید بود
مثل قو

سرخاب

گلیم را برداشت
کشاند در ایوان
و سفت و سخت تکان داد
پشت هم محکم
جدا شدند زوائد
و گونه های عروس کجاوه رنگ گرفت

ستاره ها

اکلیل را پاشید
بر پرده ی سیاه
بر پرده ی سنگین
بر پرده ی سمج
که در پیش چشم ها
گسترده بود تیرگی اش را
اکلیل را پاشید
رگباری از
ستاره درخشید
چشمک زنان
بر کوهه ی تاریک
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سرخ و سبز

گیلاس ها سرخ اند
و برگ ها سبز و درخشان
در آفتاب ظهر خرداد
آن شاخه ی کبود کجا رفت ؟
آن شاخه ی عریان
که می گفتی
تا لحظه ی دیگر
خواهد شکست از تندباد دی
خواهد شکست از ضربه ی رگبار
خواهد شکست از سردی برف
بر شانه های نازک لختش
این شاخه ی خشکیده ی خالی
که می گفتی
حتی کلاغ ها با او نمی ماندد
گیلاس ها گهواره های هسته ی پنهان
در پرده های سبز براق
آیوخته اند
از شاخه ی
بلند
آن شاخه کو ؟ آن شاخه ی تنها ؟
در آفتاب ظهر خرداد
گیلاس ها
سرخ اند

سراب تاریک

در روشنی روز
تاریک می نماید
آن پنجره
آن چشم از دور
تاریک می نماید
تاریک و خاموش
مثل نگاه خاک
از پشت سنگ گور
تاریک می نماید
تاریک و بسته
پنجره
از دور
از بیرون
غرق است
کاغذ
تخت
رخت آویز
در موج های نور
اینجا درون این اتاق کوچک تنها
با سبزه ها
کوچه
و آفتاب
در عمق چشمش
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زوزه

در بزرگ
کلید فشرده ی سرسخت
کلید دور
کلید نهفته در اعماق
حضور تیزی چاقو
میان لولا ها
و چفت افتاده
صدای زوزه ی چرخش
در بزرگ
بزرگ

زنگار

آنجا اجاقی ست
آنجا کنار برگ های خشک پوسیده
بر خاک مرطوب
در سایه روشن های وهم انگیز جنگل
آنجا اجاقی ست
از سیب دندان خورده بالا می رود کرمی
حب های باقی مانده از یک خوشه ی انگور
شیرینی خود را
به خاک می بخشد
چاقوی جا مانده
آهسته و خاموش
زنگار می بندد
دستی
بر روی خاکستر
خاشاک می ریزد
کبریت روشن می شود
شعله زبانه می کشد آنجا
در سنگ چین آن اجاق گرم

زرد قناری

موج هیاهو
از کوچه می آید
رد می شود از در
از مانع شیشه
از پرده های گوش
و چنگ می زند
بر تارهای نازک حس
موج هیاهوهای وحشی
موج صدای
سایش بی وزن آهن روی آهن
و انعکاس ضربه های توپ ها بر تیرها بر بام ها
از کوچه می آید
زرد قناری
اوج می گیرد
بر پرده
در اتاق
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
زبانه

کبریت می سوزد
کبریت کوچک
بی تاب می کشد
هستی آتش ناک خود را
بر پ یکر هیزم
خیس است هیزم
باران پیگیر
باران شب ها
باران ابر تیره ی انبوه
در آن نشسته است
باران به خورد جسم رفته است
کبریت می سوزد
جزغاله و سیاه
خرد و خمیده
از دست می افتد
در پیش پای سرد
در بستر گل
برقی ست پشت ابر
برق نگاه روشنی
برق نگاه داغ
هستی زبانه می کشد باز
کبریت می سوزد
رو سوی هیزم

زاویه

جریان تند باد هدف را کنار زد
شن ریزه چنگ زد
بر نازکی پلک
بازو گرفت مرد کمانگر
تغییر داد زاویه ی دید و دست را
زه را کشید پس
سوفار را آورد
تا لاله ی گوش
تبری هوا گرفت دوباره

دیدن

ماه بزرگ نو
در قاب پنجره
آتش میان موم
قایق کنار آب
و تورهای خالی خشک
بر سینه ی دیوار
لبخند
لبخند
فردای اکنون
رویای دیدار
رویای پیوند
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
ریزش

از خویش می کاهید
در بوته می دمید
بر شعله می افزود
بر گردن آتش می آویخت
او را به خود می خواند
می سوخت
می سوخت
و ذره ذره
ذوب می شد
دود می شد
محو می شد
نیست می شد
در دل آتش
او نیست می شد
دیوار تاریکی فرو می ریخت
از هستی نور

روی بوم

ماه درشت و گرد
تابیده بر شنزار
روی زمین ریگ های سرد
خوابیده کولی
در کنارش
کوزه ی خالی
و عود خاموش
شیر بزرگ نر
بو می کشد او
را
تنهاست کولی
خوابیده بر شنزار
و در کنارش
کوزه ای
سازی
بر بوم نقاش

رفتار

آتش بلند شد
خفاش ورپرید
پروانه بال زد
و رهگذر
پل را
از دور دست دید
با باد صبحدم
بر جای پا
بر پل
بارید خاکستر
بر راه
نمناک
می رفت
رهگذار
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
رسیدن

او می رسد
با باله های نازک خسته
و فلس های سخت گلناک
اومی رسد
انباشته از نطفه های خرد
در بطن بطن خود
او می رسد
با قطره های خون
که
پخش می شوند
پشت سرش در آب
مانند زنجیر
زنجیر های سرخ
آویخته از لاله های گوش
آرامش آبی دریا را می آشوبد
آلایش خاک
آلایش خون
از راه می رسد
راهی خلاف سیر مانوس
راهی دراز و دور

دست به دست

خورشید بر کشید
آن سنگ سخت را
تا پایگاه مهر
مهتاب می دود
تاریکی شب را
و گرم می ریزد
در تنگنای دره ی خاموش

در حاشیه

ساغر شکسته است
با آن سبو بگو
آهسته لب بنهد
بر لب بلور
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
دورادور

چه خوب شد نیامدی
هوای شهر خوب نیست
درست مثل این که یک حباب گنده را
پر از بخار کرده اند
و کوچه ها و خانه های شهر را
چپانده اند توی آن
صدای وزوز مگس
که روی شیشه چرخ می زند
صدای شانه ی فلزی
که روی پودهای دار می خورد
مجال فکرهای عاشقانه را
خراب می کند خراب
چه خوب شد نیامدی
چه فایده
تمام روز از خجالت عذاب دادنت
کبود و سرخ و زرد می شدم
و مثل گیج ها
فقط یکی دو جمله ی
گرسنه نیستید ؟
تشنه نیستید ؟
از زبان الکنم به گوش می رسید وای
و تو ملال بودن کنار یک زن عبوس و تلخ را
درست مثل ریگ لای نان
به پای شوخی یخ زمانه می گذاشتی
چه خوب شد نیامدی
ولی عجیب این که من
تمام روز بی مجال را توی این حباب
به تو نگاه کرده ام
و شبه جمله های شاعرانه ای
پس از تمام کردن کتاب تو
برای تو نوشته ام
به یک عبارت دقیق با تو بوده ام
و سقف این حباب را با تو
با تو من شکاف داده ام
چه خوب شد
چه خوب شد

دوباره

چراغ قرمز شد
توقفی دیگر
برای آهن و شیشه
میان صطح چمنزار
دخترک آرام
به ارتفاع رسید
نشست
و شیب سرسره او را کشاند
سمت
تصادف
صف طویل توقف فشرده بود به هم
بلند شد دختر
تکاند دامن خود را
دوید پشت سقوط
خراش روی کپل های کوچکش می سوخت
چراغ قرمز بود
دوباره بالا رفت
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
صفحه  صفحه 5 از 8:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  پسین » 
شعر و ادبیات

Sima Yari Poems | اشعار سیما یاری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA