انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 4 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین »

Sabir Haka | مجموعه اشعار سابیر هاکا


زن

andishmand
 
مرا ببخش

مرا ببخش
نمی توانم به آغوشت ات بکشم
چرا که
برای انسان بی وطنی چون من
لختی تو
لختی اسکلت ساختمان ها را
به یاد می آورد.


❣❣❣❣❣❣

خودکشی خود شعر است

آخرش از ساختمان پرید ،
کارگری
که عاشق ات بود ،
در دست اش مشتی ابر
دست دیگرش ... ؛

چند متر مانده تا زمین
فهمید انسان شاعری است !


❣❣❣❣❣❣


دلتنگی

آن شب
چه دلگیر بودی !
دانه ی برف کوچکی
از آسمان چشم هایت افتاد ،
ابرها
تازه فهمیده اند که دیگر نمی بارند!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
شعری برای خودم

همه چیز را فهمیدم !
مدتی است دچار ورم مفاصل شده ام.
بازوهایت
تنها امیدم بود ،
بایستم ،
راه بروم
فکر کنم دیوانه شده ام
پرنده ها از گوشه اتاقم به گوشه ی دیگر
کوچ می کنند
آفتاب از جیب پیراهنم بالا می آید
و ماه
در کنج قالی فرو می رود
ابرها می آیند
در لیوان خالی روی میز می بارند و
می روند ،
چون دلتنگ توام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
آه

در را باز می کنم ،
شهر پر شده
از بوی باروت و دلهره
از بوی جنازه ی سربازانی که به جنگ رفتند ،
پنجره را باز می کنم ،
کوه های یخی آب می شوند
طغیان می کنند
به سوی اتاقم ،
خواب که می روم
از هر مرزی که عبور می کنم
باز می گردم به اتاقم ،
بیدار می شوم
از گرمای این خط استوا ،
آه
آه
نیستی
با روسری ات
عرق از پیشانی ام پاک کنی ،
حرفی نیست
دنیا این اندازه
کوچک شده باشد
دیوانه هم باشی
تعجب دارد ،
دنیا که بزرگ تر بود
بیشتر تو را می دیدم !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
کارگرها زنان زیبایی دارند

کارگرها
زندگی ساده و
زن های زیبایی دارند
آنها
هر روز
در پایان کار
ازآسمان خراش ها
ابرهای سفید تازه
به خانه می برند !


❣❣❣❣❣❣


برف

برف روی خیلی چیزها را می پوشاند
مثل جنازه ای که در کفن پیچیده باشی !
روی اسکلت ساختمان ها
درخت ها
قبرها
برف ،
و تنها برف است
که می تواند مرزها را بپوشاند !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
اولین روز زندگی بعد از مرگ

اگر روزی بمیرم
تمام کتاب هایی را که دوست دارم
با خودم خواهم برد
قبرم را
از عکس کسانی که دوستشان دارم پر خواهم کرد
و خوشحال از اینکه
اتاق کوچکی دارم
بی آنکه از آینده وحشت داشته باشم
دراز می کشم
سیگاری روشن می کنم
و به خاطر همه ی دخترانی که دوست داشتم در آغوش بگیرم
گریه خواهم کرد
اما درون هر لذت ، ترسی بزرگ پنهان شده است
ترس از اینکه
صبح زود کسی شانه ات را تکان بدهد و بگوید
بلند شو سابیر!
باید برویم سر کار ...

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
تنها خدمتگزارها از
اخراج شدن می ترسند


هیچ کارگری از اینکه روزی اخراج شود
ترسی ندارد !
یک بنا می تواند
در یک شیرینی فروشی با مهارتی باورنکردنی
شیرینی ها را روی هم بچیند
یک قالب بند می تواند
در بازار به کار جعبه سازی مشغول شود
یک جوشکار اسکلت می تواند
بند باز ماهر یاز آب دربیاید
و یک کارگر ساده می تواند
بیل و کلنگش را بردارد و در گورستان برای مردم
قبر بکند .!

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
حتی مارکس هم
از بعضی کارگرها متنفر بود


کارگری شغل شرافتمندانه ای است
انسان نان بازوهایش را می خورد
هر چند خیلی وقت ها
گرسنه مانده ام
دروغ و ناسزا شنیده ام
بیکار بوده ام
اما هرگز حاضر نیستم
در ساختمانی کار کنم که قرار است
روزی بر سر در آن بنویسند
زندان مرکزی!!


❣❣❣❣❣❣


وجدان

هرگز خودم را نمی بخشم !
به خاطر کار اشتباهی که کردم
لااقل
اگر من کار نمی کردم ،
شهر آنقدر بزرگ نمی شد
که خانه ی شما
به محله ی دورتری اسباب کشی کند

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
تنها جنگ می تواند
قانون ها را تغییر دهد


پدرم
برای لقمه نانی بخور و نمیر
شب و روز کار می کرد
و معتقد بود
آبروی یک مرد
در گرو این است که خانواده اش
گرسنه نماند
و بدترین کار یک دولت
این است
که مردم اش گرسنه باشند !
کاش می شد
قانون ها را
تغییر داد
که کارگرها ها بتوانند نامزد ریاست جمهوری بشوند !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
آزادی هرگز لبخند
را برای ما نیاورده است


هرگز
هرگز
حاضر نیستم
به خاطر آزادی
کشته یا زندانی شوم !
آزادی
همیشه ویرانگر بوده است
محدودیت چهره برخی چیزها را
بزرگ می کند
هیچ کس نمی فهمد
من خیلی وقت ها محتاج آزادی بوده ام
کوچک به اندازه ی دوست داشتن تو !


❣❣❣❣❣❣

این احساسی است که تمام زندگیم از آن فرار می کردم


اگر
تو روزی
ترکم کنی
بدبخت خواهم شد
مثل کارگری که از کار اخراج شده باشد
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
به بازوهای قوی احتیاج داری برای ...

هر انسانی
برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد
دوست دارم زندگی کنم
با اینکه می دانم
زندگی
هرگز خیال ندارد روی خوش به من
نشان دهد
چرا که هر بار
دستی را گرفتم
دست هایم تاول زدند
و هیچ فرقی نداشتند
دست بیل
دست کلنگ
یا دست تو !
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 4 از 6:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  پسین » 
شعر و ادبیات

Sabir Haka | مجموعه اشعار سابیر هاکا


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA