صفحه 1 از 6: 1 2 3 4 5 6 پسین »

Sabir Haka | مجموعه اشعار سابیر هاکا

andishmand

ارسالها: 24568

#1 Posted: 15 Jun 2014 23:09

مجموعه اشعار سابیر هاکا

کلمات کلیدی :

سابیر هاکا / اشعار سابیر هاکا / مجموعه اشعار سابیر هاکا

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

ویرایش شده توسط: andishmand

andishmand

ارسالها: 24568

#2 Posted: 15 Jun 2014 23:22

زندگینامه سابیر هاکا شاعر رنج کارگر ایرانی

برنده ی جایزه شعر کارگری ایران

متولد : اول خرداد ماه ۱۳۶۵ ، اصالتی کرمانشاهی دارد ساکن تهران ، شاعر شعرهای ساده و بی پیرایه مثل خودش اما عمیق ،
شعر او از شعرهای ترجمه پذیر روزگار ماست که حتی بعد از برگرداندن به زبان های مختلف نیز شعریت خود را از دست نمی دهد.
شمار بسیار زیادی از اشعارش به شعرهای کارگری می پردازد و عده ای به همین دلیل او را شاعر کارگران نامیده اند.

❣❣❣❣❣❣❣

این کتاب بی واسطه
تقدیم به مرگ
که همیشه از آن ترسیدم !

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

ویرایش شده توسط: andishmand

andishmand

ارسالها: 24568

#3 Posted: 16 Jun 2014 00:01

آن که چون من با دردی عمیق زاده شده باشد
خنده خوشبخت اش نخواهد کرد ...

❣❣❣❣❣❣❣

چیزی شبیه مقدمه یا بیوگرافی خودم

من سابیر هاکا هستم

بجز دزدها
و کسانی که شعر مرا می خوانند
کسی مرا به این اسم نمی شناسد
حتی پدرم!
دردی که دورم کرد از همه چیز
از کودکی ام
مادرم
و شهری که بی دلیل دوست اش می دارم
حالا از پدرم هم بزرگ تر شده است
اولین بار که دیدم اش
آغوش گرم و مهربان زنی بود
که فهمیدم آغوشش فریبم داده
که مادر صدایش کنم
مادر برای من از خدا و غربت هم غریب تر بود
او دست هایم را گرفت و به اینجایم کشاند

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

ویرایش شده توسط: andishmand

andishmand

ارسالها: 24568

#4 Posted: 16 Jun 2014 12:00

❣❣❣❣❣❣❣

مادرم دست هایم را گرفت و به اینجایم کشاند
تا شب را در پارک ها و بیمارستان ها سپری کنم
یا تاریکی جهان را قدم بزنم
زیر بارانی که خواب را از چشمانم می شست
و سیگاری که تمام می شد
در فکر دختری که بخاطر
کارگر بودن از من گرفتند!
شاید هم کُرد بودن
بارها به همین خاطر از کار اخراج شدم
چند بار هم به خاطر ...
خودم هم نمی دانم به چیزی اعتقاد داشته باشم
بی خیال ،
اهمیتی ندارد
آنقدر دلتنگم که فقط می خواهم گریه کنم
چقدر خوب می شود
دختری را که دوست دارم کنارم بود و آرامم می کرد
دلم می خواهد نام اش را برایتان بگویم
اما می ترسم

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

andishmand

ارسالها: 24568

#5 Posted: 16 Jun 2014 12:11

❣❣❣❣❣❣❣

می دانم درد هنوز همین دوروبرهاست
آه ، این جور مواقع
تنها نوشابه ی کوکا می تواند کمی آرامم کند
دلم برای کودکی ام تنگ شده است
کودکی که همیشه بوی آسفالت داغ ، گازوئیل و
بوی عرق مردان کاگر را می دهد
و هر شب خواب زنی را می بیند که گریه هایش مردها را
بیدار می کند !
کودکی که دوست های نزدیکش روز به روز دور شدند
از این همه بدبختی و بیچارگی !
هنوز هم به ظاهرم اهمیت می دهم
در توالت پا رک ها اصلاح می کنم و به جلسه های
شعر می روم
هر چند می دانم کسی فکر نمی کند این زندگی من باشد
اما خوشحالم
و خدا را شکر می کنم
شعر بهانه ی خوبی است
که مرا به دیوانه خانه نمی برند !!

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

andishmand

ارسالها: 24568

#6 Posted: 16 Jun 2014 12:22

کتاب اول

می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم

شاه توت

تا به حال
افتادن شاه توت را دیده ای !؟
که چگونه
سرخی اش را با خاک قسمت می کند،
"" هیچ چیز مثل افتادن دردآور نیست ""
من کارگرهای زیادی را دیده ام
از ساختمان که می افتادند
شاه توت می شدند !

❣❣❣❣❣❣❣

وطن

واحد پنج
اتاق اجاره ای خوابگاهی در تهران
این است
تمام سهم من
از وطن
و این
سخت ناامید کننده است
برای وطن جنگیدن !

❣❣❣❣❣❣❣

شعری برای مردان جوش کار

فکر می کنم
خدا هم کارگر است !
مثلا یک جوشکار شبیه همه ی جوشکارهای دیگر
و غروب ،
چشم های اوست که گاهی سرخ می شود
و شب پیراهن اش
که پر است از سوراخ های ریز و درشت

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

ویرایش شده توسط: andishmand

andishmand

ارسالها: 24568

#7 Posted: 16 Jun 2014 17:24

هر چیزی را که در خاک بکاری سبز نخواهد شد

کاش هرگز بزرگ نمی شدم
و نمی فهمیدم
پدرم به من دروغ می گفت،
که هر چیزی را در خاک بکاری
روزی سبز خواهد شد
و این از لطف خداوند است
چرا کسی نمی فهمد
من سال ها زیادی انتظار کشیدم
اما
مادرم سبز نشد

❣❣❣❣❣❣

فقیرها اختراع می کنند
ثروتمندها استفاده

باور کنید
اگر تفنگ را اختراع نمی کردند
کمتر انسانی
از فاصله چند متر آنطرف تر کشته می شد
و خیلی از کارها آسان تر می شد،
آسان تر می شد
به این ها بفهمانی
یک کارگر چقدر می تواند زور داشته باشد !

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

andishmand

ارسالها: 24568

#8 Posted: 16 Jun 2014 17:29

درد، یک دلقک به تمام معناست

درد،
به هر شکلی که بخواهد به سراغ انسان می آید
آ نها روح دارند
زنده هستند
من آنها را احساس می کنم
مثل خدا
مثل مرگ حتی سردتر از خود آن
یا به شکل تاریکی و ترس از لباس هایم
یا وحشت از بودن چیزی شبیه نبودن مادرم
بیکاری
و اندوه همیشگی پدرم
از تو چه پنهان عشق من
چند بار هم با قیافه تو
به سراغم آمد
باور کنید
این بدترین قیافه ای است که
درد به خودش می گیرد!

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

ویرایش شده توسط: andishmand

andishmand

ارسالها: 24568

#9 Posted: 16 Jun 2014 17:34

زندگی یک کارگر دیوانه

من
هرگز نمی توانم
یک کارمند ساده بانک
فروشنده مواد غذائی
رئیس یک حزب
راننده تاکسی
یا یک بازاریاب امور تبلیغاتی باشم
همیشه
دوست داشتم
ساعت ها
در ارتفاعی بالاتر از شهر بایستم
و در انبوه ساختمان ها
دنبال خانه ی کسی بگردم
که دوست اش دارم.
برای همین
کارگر شدم!

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

andishmand

ارسالها: 24568

#10 Posted: 16 Jun 2014 17:46

همه اشتباه می کنند
اما از این یکی بعید بود

هر موجودی در زندگی
دچار اشتباهات جبران ناپذیر می شود
گاهی اوقات
به خاطر انتظاراتی بیهوده محکمترین دوستی ها از
بین می روند
و پی بردن به اشتباه از دست دادن چیزی به دست خود
سخت وحشتناک است
اما هیچ کاری نمی توان کرد...

❣❣❣❣❣❣

مزخرف است در آن دنیا هم کارگر باشی

تمام زندگی ام را بر این باور بوده ام
که دروغ نگویم
دل هیچ انسانی را نشکنم
و این را پذیرفته ام که از بین رفتن ،
قسمتی از زندگی است
اما با وجود همه این ها
من از مرگ خودم می ترسم
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم .

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند

صفحه 1 از 6: 1 2 3 4 5 6 پسین »

شعر و ادبیات /

Sabir Haka | مجموعه اشعار سابیر هاکا

این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

↑ بالا