انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 23 از 36:  « پیشین  1  ...  22  23  24  ...  35  36  پسین »

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


زن

 
اشعار محمد شمس لنگرودی
Mohammad Shams Langeroodi Poems





۲۷


تابستان و
شبی پر نجوا.
درخشش خوشه ها، دورادور
جشن درو گران
لابه لای علوفه
پچپچه ها .

گاو آهن خسته
شمشیر شکسته

گاو آهن : چه نصیب برده ام
از آن همه باور و بر
که بر ایوان ریختم .

شمشیر :از آن همه خون که برانگیختم
چه نصیب برده ام !

گاو اهن : مگر که اندرونه ی جنگاوران را
از نان پر کنم
تا استوارتر
تو را برگیرند .

شمشیر : مگر به خونم شناور سازند
از برای کفی نان

همسرایان : مگر به شادمانه شبی چنین رُعب انگیز
که تنها
جنگاوران و برزگران مرده به حسرت
از ما یاد می کنند
در ریر این علوفه خاموش
به خش خش خوشباورانه ی خیش ها و
نور افشانی شمشیرها گوش داریم
و به افسوسی
آهی بر آریم


تابستان و
شبی پر نجوا.
درخشش خوشه ها، دورادور
جشن درو گران

گاو آهن خسته
شمشیر شکسته
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


۲۸


ترانه بخوانید برزگران
ترانه بخوانید !

ترانه های شما
به طعم و بوی برنج است
آکنده ی تابستانی ملتهب
سرشار از هراس پرندگان
شیرین شده در بوی ماه ،
به بوی آن چه که چون برف
در برابر تان آب شد
ترانه بخوانید

شما اینجایید
میان همین کشتزار
میان همین
بهشت واژگون شده بر زمین
و ترانه های شما
که چنین دور می نماید
از برفبار گرانی ست
که به سالیان دراز
بر سینه تان باریده است .

ترانه بخوانید
برزگران !
ترانه بخوانید !
ترانه های شما
آکنده ی برفی سنگین است
که در آسمان بهاری اب می شود
و چهره مان را خیس می کند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


۲۹


به کشتن افتاب صبح آمدند و گذشتند
شب پرگانی
که به بیضه ی بلبلان
نهان شده بودند .

در تاریکی دنیا
دندان مطلا
چراغ روشنایی شان بود
در روشنایی بامداد
قیر مذاب
که ریشه ی گل ها و تخم پرندگان را
خشک می کنند .

بی پروانه و بی بهار می زیند
همچون کرکس مرده یی
در گود آهک سالیان ،
و تنگ چشمی ِمردگان بر انگیخته
از زلالی آفتاب است .

اینک
به زیر ماه
قطعه یی از آسمان را به دهان گرفته و
بر درها پارس می کنند
و با دُم باریک
رقصان
بر دروازه ی بی نشان می کوبند
شب پرگانی
که به بیضه ی بلبلان
نهان شده بودند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 


۳۰


نه
لکه ی خون نیست
برق سر انگشت ساقه های تمشک است ،
هرزابه ی اشک ها نیست
تلالوی شبنم است

زخم تبر نیست
برگ های خزانی است ،

و طره ی جاودان نیست
بافه های کلاف ماه است
که به منقار پرنده ای در عبور باز می شود

باغستانی سرد است
روزگار
که خون به چهره ی ما می فشاند
گیلاس های سوراخ شده در بادهایش .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


۳۱


باران شامگاه
و ستاره ها
که به نشتر باران
می ترکند

در نور سرد نئون
تراوش خون است
خونی تباه شده
چون خون تو .

و باد
باد سفید سیمانی
عابران و پرندگان را
به مجسمه ای بدل خواهد کرد .

بارانی سرد
بر پنجره ها ،بر دل ها
و بلبل چوبی
که آوازی نخواهد سر داد .
بــــــــــــــیا
بیا و از بن انبارها
سالمانده های بهاران را گرد آریم
و به شادی برخیزیم
بلبل چوبی
حضور بهار کپک زده را نخواهد دانست

دریای درون پوستر
امــــــــــــــــــا
فرو خواهد ریخت
و خانه ها و خیابان ها را
بی ناخدا
به صخره فرو خواهد کوفت .

باران شامگاه
بر تلفن های تهی ، روزنامه خالی
و بلبل چوبی
که تا قوزک پا در بهار
فرو رفته است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 


۳۲


فواره وار
سر کشیدن
سر شکسته فرو ریختن

بر تاق و تیغه فرو غلتیدن
به خارو خاره فرو شدن
و محبس خاک را
در ظلماتی بی روزن
به دست ساییدن
و سر انگشت تُرد و ریشه ی نومید را
در تاریکی
بر یکدیگر نهادن .

آه امیدی
به قدر قطره ی آبی
امید ی داشتن
ونهالک بی برگ را
به
برگ وبها رساندن





۳۳


باران بهاری
که پوده های زمستانی را شست و برد،
بادها و پرندگان
نفس زنان
پرو بال نازک شان را
از یادهای تیره تکاندند ،
آسمان
که مثل مردمکان گریسته
آرام شد ،
رویا ها ،واژه ها
که دیر زمانی
به گلسنگی بدل شده بودند
آب می شوند
فرو می ریزند
دامن می گسترانند
در قدوم پرندگان ،
و برنُک پنجه قدم بر می دارند
در بوته های گل آلود شعر
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 



۳۴

مارمولک ترسان
به سر آستینش
نم چشمانش را می گیرد
وقتی که تو دور می شوی

ستاره ی شامگاه
خاکستر سیگارش را
پس کوه ها می تکاند
و تو را یاد می کند .

بهار خسته
بر نیمکت پارک ها نشسته
پاهایش را تاب می دهد
وقتی که تـــــــــــــــو نیستی .

پرندگان خزانی
در برگ های کتاب می چرخند
و سر به میله های سطورش می کوبند
و تو را می جویند

تنها مـــــــــــــــرگ
دست بر دست می تکاند
و سکه هایش را می شمرد .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 



۳۵

چه چیزهای ساده یی که آدمی از یاد می برد
می بینی !
دنیا زیباست محبوب من
نمی دانستیم
برا نشستن زندگی در کنارما ن
چهار پایه ای نداریم

پس بی سبب نبوده که دیری
آواز بلبلان
به قهقه های بلورینی می مانست






۳۶

بارن خزانی بر بام
باد
آکنده ی اندوه
تکه های بهاری را که در قلبم جا نهادی
کجا بگذارم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 



۳۷

چه کودکانه انتظار میهمان مرا می کشی گلابی معصوم !
چه شادمانه در انتظاری
تو که ساعتی دیگر
در زیر دستی کوچکی
پاره پاره به جا خواهی ماند





۳۸

کمی ان سو تر بنشین !
پرنده ی کوچک !
از گوشه ی پلکم برخیز
می خواهم
عبور رهگذران بهاری را ببینم
در نور شاخه های گرفتار من .





۳۹

امیدها سپیدند
سپیده ی بامدادن
خاطره ها سپیدند
سپیده ی شامگاه
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 



۴۰

رهایم کن
تا به سایه روشن شاخه های تو آرام گیرم
پوشیده به زخم های راه
می خواهم
آسمان ِبهاررا
در آغوش گیرم
و بدین چاله آب تشنه بمیرم .

رهایم کن
به سایه روشن شاخه های تو آرام گیرد
چشمه لرزانی
که تاب سایش بال پرندگان را نیز
بر تن مجروحش ندارد .





۴۱

چه روزگار درازی در انتظار توبوده ام
بنشین و
مرا پاک کن
از گردآفتاب پوک
که بر سرمن باریده است
چه روزگا درازی
در انتظار دست های تو بوده ام
آرام تر !
این تندیس غبار
به سرانگشتی
فرو خواهدریخت .

دست از من بدار
می خواهم تورا
از جان بنگرم
زان پش تر
که به لرزش آهی
خاکستر شوم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 23 از 36:  « پیشین  1  ...  22  23  24  ...  35  36  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA