انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 28 از 36:  « پیشین  1  ...  27  28  29  ...  35  36  پسین »

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


زن

 
اشعار محمد شمس لنگرودی
Mohammad Shams Langeroodi Poems



۱۹

دوستت دارم
و پنهان کردن آسمان
پشت میله های قفس آساننیست

آن چه پنهان می ماند خون است
خون است و عسل
که به نیش زنبوری
آشکار می شود

دوستت دارم
و نقشه یی از بهشت را می بینم
دورا دور
با دونهر عسل
که کشان کشان
خودرا به خانه ی من می رسانند


۲۰

اگر گنجشکی تازه بالی
در شعر کوچک من لانه کن
اگر آفتابی تازه زادی و راه را نمی شناسی
درآسمان خانه ی من پرسه زن
اگر توفانی و دریاهایت گوچک اند
در بستر من شعله ورشو

ای باد پا که دسته کلید دریاها دست توست
صندوق قدیمی راباز کن
و نقشه ی ملاحان گمشده را به من ده
ببین چگونه مرواریدهاتکثیر می شوند
بر آتش مژگان من .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۲۱
کاش جوهر خودنویسم بودم
که پا به پای تو بر سفیدی کاغذ راه می رود
کاش قدرپاک کنی
لکه های سیاه را
از حواشی نامت می زدودم
کـــــــــــــاش ...

چه کنم شاعرم
باید منتظر بمانم
و غرش شیرهای سیاه را در رگ هایم بشنوم
که به قلبم نزدیک م یشوند
و پنج زورق توامانت
بر کاغذهای رسانند .


۲۲

بازی جالب است زندگی
به کسی نگو
خورشیدی منفجر شد
و زمین چرخید ،چرخید ،چرخید
و تو را
به خانه ی من رسانید
تو راز این تقدس کوررا به کسی مگو
و بیا باهم گم شویم
در ابر شادمانه ی کورانی
که به یکدیگر شلیک می کنند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۲۳

انگشت های تو
تفسیرهای ده گانه ی یک کتاب اند

انگشت های تو
ده فرمان موسی


۲۴

به سوی تو می شتابم
با دریاها ،بادبان ها ، کومه ها که در آسمان لیمویی موج می زنند
به سوی تو میشتابم
با ساعات انگورهای رسیده و
الماس های کنار تو
آن جا که روح
دانه ی شادی کشت می کند
و در تو می نگرد
که بر این کشتزار سرگردان بباری
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۲۵

الفبا برای گفتن نیست
برای نوشتن نام توست

اعداد
پیش از تولد تو به صف ایستادند
تا راز روز تو را بدانند
دست های من
برای جست و جوی تو پیدا شدند
دهانم
کشف دهان توست

ای کاشف آتش
در آسمان دلم توده برفی است
که به خنده های تو دل بسته است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۲۶

از کجا آمده یی ای ماهی
بوی تازه یاس می دهی!
به کجا می روی
که بر می گردند رودها و زیر بال تو جمع می شوند

بادها
کنار بستر تو پلک می زنند
تا طرح پولک های تورا بگیرند
دریا
به پاس حضورتو سرشار از نمک می شود ،
چگونه تو آب را رام می کنی که در پی تو به جانب دریا
روان است .

صیادان را تو صید می کنی
نقشه ی راه های دریایی در شش های توست

ای ماهی
این جزیره ی در بند مانده را هم با خود ببر
تا تندیس سرباز گمنام تو در قلبش بر پا شود
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۲۷

نگاه کن ،پرندگان زمستانی، چگونه دردل من خودرا گرم می کنند
و ماه نیمه ،در طراوت روحم نیم دیگر خودرا می جوید
ببین چگونه تو
رادوست دارم
که افتاب یخ زده در رگ هایم می خزد
و در حرارت خونم پناهی می جوید .

دوستت دارم
اقیانوس ها
کنار جوی خانه ی تو زانو می زنند
ورد قدم های تورا می بویند
توفان ها
به کناری می ایستند
تـــــــــــــا نسیم بلورینت بگذرد

تاریکی ها کنار خانه ی تـــــــــــو جمع می شوند
تا طرح مردمکان تورا بگیرند

دستی که تورا خلق کرده بود
تبعید شده از بهشت
چشمی که گریزت را دید و سخنی نگفت
تبعیده شده از بهشت
تو راز بهشت را
با خنده های درخشانت فاش کرده یی

ای طعمه ی زندگی !
بال ستاره های گمشده !
تمشک غزل
طراوت شادمانی!
بگذار
بال در بال آفتاب غرق شده در افق
به سوی توپارو کشم

بگذار
با ستاره های زغال شده بردو پاره ی آسمان بنویسم
خون تباه شده در گلوی پلنگی زخمی بودم من
که دام تو در مانم کرد .

دهانت آشیانه ی شادمانی است
گلویت
خفیه گاه پرنده یرنگین کمانی که از کف شیطان گریخت
چشمت
دوسوره ی از یاد رفته بود
که بر سر راهم یافتم .

دکمه های پیرهنت
خرده ریز ستاره هایی است
که به دیدار تو از نرده خم شدند
و در کف من افتادند

ای ماهی یـــــــــــــــونس
جرقه ی بی انتها !
تـــــــــــــو را
ساعت سازی کـــــــــــــور با من آشنا کرد
که راز زمان را نمی دید
و بال های تورا دیدم من
که درآسمان می جنبید
و انتظار شانه های مرا می کشید -
بال نقره یی از صدف
که در اقیانوس تشنه ی جاودانگی غرقم کرد .

غـــــــــــــزال کِرِم پوشم که نهنگ بیابانی را صید کرده یی
تلالو جادو !
حلاوت صبح ستاره ی شسته
خدایت بودم
و تورا آفریدم
تا سجده کنم در کنارت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۲۸

چه می گذرد در دلم
که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است
چه می گذرددر خیالم
که قل قل نور از رگ هایم به گوش می رسد
چه می گذرددر سرم
که جرجر توفان بند شده در گلویم می لرزد .

سراسرنام ها را گشتم
و نام تورا پنهان کرده ام
می دانم شبی تاریک در پی است
ومن به چراغ نامت محتاجم
توفان هایی سر چهاراه ایستاده اند و
انتظار مرا می کشند
و من به زورق نامت محتاجم .

آفتاب را سمت خانه ی تو گیج کرده ام
گل آفتاب گردان ون گوگ!
حضور تو چون شمعی ته دره کافی است
که مثل پلنگی به دامن زندگی درافتم
قرص ماه حل شده در آسمان !

چه می گذرد درکتابم
که درختان بریده بر می خیزند
کاغذ می شوند
تااز تو سخن بگویند

چه می گذرد در سرم
که برنُک پا قدم بر می دارند ببر و خدا
در خیالم .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۲۹

نمیدانم باران چیست
اندوه اب های سیاه را ندیده ام که به دریا می ریزند
عطر شبانه ی ماه را نشنیده ام
که یانیس ریتسوس
در آتش شعرهایش می بویید

و زخم شانه ی بایرون
که شعله کشان
از کرانه یاستانبول م یگذشت

نمی دانم سیبری کجاست
سوراخ تلخ سر انگشت فرانکو را ندیده ام
که در قطرات خون لورکا می سوخت

بره عیسا را اما دیده ام
که از دهان تو شیر می نوشید

برق ستاره ی ترس خورده را که از تب وتابت فرومی پاشید
لبخندت را دیده ام
که مرا متولد می کند
بر کرانه ی بادها از من
مجسمه یی از شن می سازد
و به آب فرمان پراکندن می دهد .

ای شکوفه ی خاموش
در برگ آخر اسفند
در پــــــــــــیراهن نازکتگرمم کن
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۳۰

اسان است برای من
که خیابان ها را تا کنم
و در چمدانی بگذارم
که صدای باران را به جز تو کسی نشنود
آسان است
به درخت انار بگویم
انارش را خود به خانه ی من آورد
آسان است
آفتاب را
سه شبانه روز ،بی آب و دانه رها کنم
و روز ضعیف شده را ببینم
که عصازنان ازآسمان خزر بالا می رود
آسان است
که چهچه ی گنجشک را ببافم
و پیراهن خوابت کنم
آسان است برای من
به شهاب نومید فرمان دهم که به نقطه اولش برگردد
برای من آسان است
به نرمی آب ها سخن بگویم و دل صخره را بشکافم
آسان است ناممکن ها را ممکن شوم
و زمین در گوشم بگوید "بس کن رفیق"
امــــــــــــــــــــا
آسان نیست معنی مرگ را بدانم
وقتی تو به زندگی من آری گفته یی
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۳۱

نه ، نمی توانم فراموشت کنم
زخم های من ، بی حضور تو از تسکین سرباز می زنند
بال های من
تکه تکه فرو می ریزند
بره های مسیح را می بینم که به دنبالم می دوند
ونشان فلوت تو را می پرسند .

نه ، نمی توانم فراموشت کنم .

خیابان ها بی حضور تو راه های آشکار جهنم اند
تو پرنده یی معصومی
که راهش را
در باغ حیاط زندانی گم کرده است
تک صورتی ازلی ،بر رخسار تمـــــــــــــــام پیامبرانی
باد تشنه ی تا بستانی
که گندم زاران رسیده در قدوم تو خم می شوند
اشیانه یرودی از برف
که از قله های بهار فرو می ریزد
نه
نمی توانم
نمی خواهم که فراموشت کنم

تپه های خشکیده
از پله های تو بالا می آیند
تا به بوی نفس های تو درمان شوند و به کوهستان باز گردند
ماه هزار ساله دست نوشته ی آخرش را برای تو می فرستد
تا تصحیحش کنی

نــــــــــــه نمی توانم فراموشت کنم
قزل آلایی عصیانگری که به چشمه ی خود باز می رود
خونین شده در رودها که به جانب دریا روان است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
صفحه  صفحه 28 از 36:  « پیشین  1  ...  27  28  29  ...  35  36  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA