انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 7 از 36:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  35  36  پسین »

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


زن

 
اشعار محمد شمس لنگرودی
Mohammad Shams Langeroodi Poems



اشیا

مدام
با اره های تلاشش
خراطی روبه رو در کار است ؛

گاهی شکوفه و برگی می شکوفد
مهتاب روشنی ،گاهی ،
از نردبام گیاهی بالا می رود .

ارابه ی کوچکی
شهزادهی پریده رنگی را به جنگل تاریک می برد .
پرنده ی تابانی
(دو فرشته کوچک در منقارش)
به جانب نا پیدا
پرواز می کند .

بانوی خسته یی،با چهره ی آرام ،
به خیابان بارانی می نگرد .

چهره ی اسبی که به ناگهان می میرد
و غنچه ی سوزانی را در جمجمه ی غریبش حس می کند ...
خراطی روبه رو ، جهانی از اشیاءِمرده و رویاست .

و هر روز صبح
که کلید در می چرخد
ونور وصدا
بر سنگ و فرشته ها فرو می افتد
بر چهره ی آرام زن ، قطره اشک درشتی است
که به عریانی می در خشد
وهیچ کس او را نمی بیند
و خراطی
در همهمه ی اسب ها ، جلگه ها و فرشتگان
زندگی را از سر می گیرد.
خراطی روبه رو ،حقیقت دنیاست .

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
چشم انداز

پیراهن تماشـــــــــــــــــــــا را به تن کردم
پس کوچه های زمین را گشتم
دیدم که"فقـــــــــــــــــــر "
در جامه ی عروسی
از پلکان گلی بالا می رود

از پلکان زمین بالا رفتم
دیدم هزار کودک خاموش
در خاکروبه های دنیا می گشتند
و قانقاریای کبود ی
پنجه های سیاه شان را می جوید.

از پلکان جهان بالا رفتم
برتپه های نقره وشادی
دیدم چه ماه زلالی
در چشم انداز اطلسی ِسرخ می گذرد

پائین پله ها
کودکان فراوانی
در تالارِسپیده دم مرگ
از هوش رفته بودند .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اشعار تاریکی و برف

۱


این جا زمین درحال فرو ریختن است
زمین زنده ؛زمین تناور؛
لاشخوران
در سبدهای قدیمی
کبوتران جوان را
به هدیه و سور می برند .

شب پره هایی
خورشید را
به سفره ی گوری
قسمت می کنند.

گاوان عرش
آزمندو شتابان
غنچه های جوان را می بلعند .

وکره اسب بی خبری ،که گردن باریکش را ،
با شیهه بی قرار و فرقِ شکافته و پنجه های بریده
به دامن مادر خویش باز خواهد گشت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۲

سایه و نور سرگردانند :
سایه درآفتاب می خرامد
کلمات مردگان را جمع می کند
در پی موران می دود .

سایه و نور سرگردانند :
نوراز افتاب و ستارگان می گریزد
نومیدواربه دامن خفاشان می آویزد
در دخمه هازاری می کند .
در سیاهی ها پناهی می جوید .

سایه و نور سرگردانند،
و غنچه های جوان آفتابگردان
با دل ترکیده
سر
به دره ی تاریک فرومی برند .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۳

این جا
سنگ می ترکد وغبار تیره
نای لاله های جوان را می سوزد

گل ها
در سرفه های طولانی ،دود و هوا را ،
در دلوهای چرمین
از سینه بیرون می کشند

و چون آرام گیرند
جوبار تیره یی از آه
در برگ های سوزنی کاج فرو می بارد


۴

ماری عبوس،با کله ی تاریک ، بر صخره ی زشت
بلبل عاشقی را نشخوار می کند .

آه سایه ها ،ترانه ها ،مرگی این چنین را هرگز دیده اید ؟

ماران ِدگر
به حسرت
در لذتی جادویی آب در دهان می چرخانند
و در پیاله ی زرینی کز بام ماه فرو می افتد
دانه ی چشمی است
حلقه انگشتی
که زنان شکسته و انگشتان بریده را به خاطر می آورد .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۵

حلقه ی تابانی ست مرگ که جهان را به روشنایی ها پیوند می دهد .

اما
ارواح چاک چاک روسپیان
که برف و آسمان زمستانی
در سرمای سیاهش سرگردانند
جادوی بال های تکیده ،پستان های چروکیده ...
هرگز به روشنایی ها نمی پیوندند .

آنان در مغازه های زیر زمینی می مانند
وگریه ها و شراره ها و استخوان های شکسته را
برای ابد
در قلب شان نگه می دارند


۶

چشمه ها در انتظارند
سایه سار ِخنک
لحظه ی شفاف.
سینه ها و گلوها در انتظار بهارند .

مرغکان اسیر
پاره های جگر خویش را
بر شعله ی بال شان طعامی می کنند ،
وبلبلان شوریده
با خاطره ی عشقی سوزان
بر ابشخور سایه ها
چرت می زنند.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۷

ستاره ها در گوشه ی آسمان در کار بافتن کهکشان سفیدند

آنان
بر فراز زمین
زخم ها و خاطره های هزار گل سرخ شکسته را
به خاطر می آورند ،
(ترمه دوزی دختران نسیم
بر دامن لحظه ها .

دریچه های روشن جاویدان
در عمق خاکدان تیره و مرطوب .)

ستاره ها در گوشه ی آسمان در کار بافتن کهکشان سفیدند .
و به هنگامی که کار بافتن کهکشان پایان می گیرد
گودال های بی پایان زمین
از غنچه های شکسته پر می شوند .

دل شدگان می میرند
و همچنان که شمد فرومی ریزد
ما دانه های لولو شبنم را
بر مرتع سپیده دمان می بینیم ،
کز چشمان اختران و حوریان خسته فرو باریده است .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۸

نور درسایه می درخشد و آب در خاربنان می جوشد

ماهی در پیاله دارم که اگر سر کشد
سرکشی جهان همه هیچ است .

حرفی بزن ای ماه
آخر
چیزی بگو
ببین
تاساق پای ستاره ها همه خون است.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
حکومت نظامی

شب را
بوی پیاز داغ و
بوی تعفن سگ های له شده پر کرده است .
شب را
بوی جسد
بوی فتیله
بوی سیاه تشنگی مرگ
پرکرده است .

شب
بوی تخت های پوسیده
بیمارستان ها
و مرده شوی خانه های سفید را دارد .
و اجساد ماه زده
از لای میله های فلزی
به عوعوی سگ ها
گوش می دهند .


چشم انداز

این زن
با خونش مشق می نویسد

این مرد
با دهانش قفس می بافد

این بچه
گلویش را چینه دان مرغان می کند .

واین کلمات
که از صخره ی سینه بالا می اید
در آسمان آتش و اشک
سپیده دمی
طالع خواهد شد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
در مهتابی دنیا

می خواهم شعری بنویسم :
خونی که از گلوی زمین بیرون می زند
و پرده ها و حنجره ها را خیس می کند .

خونی، سرشار رنگین کمان و
گندم و دانایی
که می درخشد و
از لبان ترکیده ی عشق
ریگ تیره ی آهی بر می دارد .
(ریگ زمین راب ردار !
هوش جهان را برهم می زند .)

می خواهم شعری بنویسم
آسمانی ،با ستارگان صورتی لبخند
پرده های گشوده
زهره ی رقصانی در شور
می خواهم شعری بنویسم ،
تا برفابه ی رنجی که از سینه ی مردم پایین می ریزد
تاریکی ها و علف ها را باخود ببرد
ببرد
و به آهی پنهان شود .
می خواهم شعری بنویسم
که دل مردمان را بر دارد
و در مهتابی دنیا
چون پیراهن کودکی
تکان بدهد .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 7 از 36:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  35  36  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA