انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 8 از 36:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  35  36  پسین »

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


زن

 
اشعار محمد شمس لنگرودی
Mohammad Shams Langeroodi Poems



حدیث وطن ، جنگ
۱


چیزی شکفته در من ؛
شوری صدایی، نوری ، لبخندی .

بامی ، سرشار بال سوخته ی قمـــــــــــــــــــــریان
چتری،سوراخ سوراخ
در بارانــــــــــــــــی بی امـــــــــــــــــــــان

نوری پریده رنگ ،که در پستوی خانه نهان می شود
عطــــــــــــری غریب ،که در تاریکی سرگردان ست
شکوفه ی که روبه زمستان دارد .

چـــــــــــــــــیزی شکفته در من .
جمــــــــــــــله جهان را فریـــــــــــــــــــــــادمی زنم
عطـــــــــــــــــــــــــر وطــــــــــــــــــــــن دهانم را پر می کند .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
۲

چه چاره کنم ؟
پرهای بلور و
آسمان فلز.
چینه ی سنگ و
منقار گیاه .
تشویش ، تشویش ،خاره ی تشویش و ململ دل .
دلی نگران
که دریای گل آلوده صاف و درخشان شود
دریایی نومید وار
که خارو نمک به چهره ی دل می پاشد .

آه آسمان فلز چینه ی سنگ ، خاره ی تشویش !
دریای گل آلود وطن !
با پرو بال بلور و منقار گیاه وململ دل
ترا زلال و درخشان م یخواهم .

چه چاره کنم ؟
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۳

همه اشعارم را برای شما می سرایم .
مردگانی را در کوچه های بارانی رها کرده اند
و زنان در ارابه های شکسته
در شهر می گردانند .

اسبان را آورده اند
و پریان پریشان
گیسو
در باد ویله می کنند
شط
از مرگ و ماه لب پر می زند
همه اشعارم را برای شما می سرایم .
ارواح سبز
در چشمه های خاموش
ماران مرگ را تن می شویند
و زمین تابناک
زمین زنده
بر صندلی چرخدار
زمان را می پیماید .

همه اشعارم را برای شما می سرایم .

انگشت های بی دست !
مدرسه های بــــــــــــی کتاب !
مرواریدهای سیاه در گلوی ماران !
اشعارم را چگونه برای شما نسرایم
دنیایی را چگونه در قلبم پنهان کنم
وقــــــــــــتی که کــــــــــــــــــودکان
با لهجه یی غریب
بر ارابه ی زمین می نشینند
و زمستان سپید گیسو
در برف
ارابه و کودک را می سوزاند .
بیهیچ سویی در شما می نگرم
و با همه سویی جهان را در چشم انداز زیبای شما خلاصه می کنم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
۴

چــــــــــــــــــــه معصومانه نگاهم می کند ،
این آفتاب شکسته
این درخت تگرگ زده
این مرغابی خاموش
چه ناباورانه نگاهم می کند ،
وطــــــــــــــن درو شده ام .



تاریکی

ماه در تاریکی
ستارگان پراکنده
شب بوها ، یاس ...
در کوچه نعش شهیدی را می برند ،
در خانه
رخت جهازش را دختر می دوزد ،
(و چندان که صدایش را نشوند
شادمانه
ترانه یی می خواند .)

این نعش کدام شهیدی می تواند باشد!
تنها ، دکمه های رخت عروسی مانده است .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اشعار کودکان

۱


چهار کودک
در سرسرای کتابخانه
می گریند
و گربادجراحت
کتاب جهان را
پر پر می کند




۲

با نان مانده ی شب در دستش
ازقعر مرگ بر می خیزد
خورشید تا شده را بر می دارد
و بر فرازش
تاب می دهد
کودک!
فردا از آن توست .


۳

کودک
با غنچه سوزانی از زخم
بر پیشانی
و گلوله ی تلخی در گلو
در خون می تپد .

-کودک!
نامت چیست
و خانه ات کجاست ؟
(در شور جذبه ی رویایش لبخند می زند.)

-کودک!
نامت چیست
و از کجا می آیی؟
(چهره ی تابانش ،در ماه
چون غنچه یی
می شکفد .)

آه کودک ،کودک،چه چهره ی اندوه باری داری
چه قطرات هراسیباجانت آمیخته است
چه دکمه ی خونی
بر پیرهنت می درخشد .
می بینید اشباح ؟ارواح زرد !می بینید ؟
این کودک نامش را هم نمی داند
گلوله های تان اما ،هزار چشمه ی توفانی در رگ هایش گشوده است

ای غنچه های سرخ بشکوفید !


۴

چه لکه ی خونی است
بر چهره ی کبود تو
کودک!

در خون تو
چه پرده ی زربفتی از تمام جهان است .
در چشم های تو
چه روح وحشی عصیانی
آواز ناتمام مرا
پایان می دهد .
آه کودک ، کودک
اندوه تو
تمام جهان را ویران می کند .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
خبر

۱


تو می میری
و صدایت می ماند.
(صدایت از حنجره ی زندان رسته است )

تومی میری و
پرنده ها شرم میکنند
(تو زمزمه خوان سحربودی
پرندگانت نشناختند .)

تو می میری
و جهان به خود می آید
برمی خیزد
خاک از جامه فرومی شوید
و شمشیر کلمات جادورا صیقل می دهد .


۲

تو چگونه به خاک خفته ای
بی هوای کلام وبی طعام ترانه .

این جا
ترانگان پریشیده بی تو کفن می بافند
این جا کلام
پوست رنگینش را در کف ما می گذارد و نا پدید می شود .
طعام مان خاکستر مردگان است
صخره های هوارا می شکنیم و فرومی بلعیم .
و گاوانی که در حریم بلبلان مرده به بانگی مشغولند
بر رودخانه های کوکب و لیمو ،
سنگ می فشانند ؛
گاوانی که به دل
به بانگ سامرانه ی خود آگاهند .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
حدیث زهره و آتش

ستاره ها بی تابند
دل دختر امـــــــــــــــا در آرامش است .

ستاره ها بسیار بلند و پریشانند .
دل دختر امـــــــــــــــا کوچک است .

ستاره ها سوگند می خورند
دل دختر ، امــــــــــــــا
در ابدیتی ،تابناک
ستارگان فراوانش را می شمارد .

دختر!
چشمانت را ببند
یخپاره ی سختی قلبت را می پوشاند


کلمات

امروز زوز عجیبی است .
(باید کتاب بخوانم .)

-این خانه شکل عجیبی است
(باید کتاب بخوانم .)

درآسمان ، هوای شورش می چرخد
(باید کتاب بخوانم .)

یک لحظه آفتاب و برگ و پنجره ها در هم می ریزند
کلمات ِتیره تکان می خورند
می جنبند ،
و در خطی عجیب
بی پایان
به جانب میدان
پیش می روند .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
ترانه ی دوگل سرخ

گل سرخی در باد
گل سرخی بر پیراهن

-مهتاب شکسته !
کدام گل سرخ درخشان را خواهی چید ؟
گل سرخ زلالی که کوچه های گل آلود را
در پرتو نسیم بهار آگینش مــــــــــــی آکند .

-پرنده
کدام موج جهنده ی خونین را
برابر چشمانت می خواهی ؟

- من لرزش نسیم و یال پریشان اسب جوان را می خواهم
با آسمانی بلورینی در نگاهش
غنچه ی سوزانی در دلش .

-نسیم سحر !
تو بر کدام گل سرخ می تابی ؟

-بر غنچه ی درشت نم آلودی
که گلبرگ هایش را
شرمگنانه
در برابر چشمانش می گیرد
و عرق می ریزد .

ستاره ی شفاف !
غمناک کیستی ؟
غنچه ی که نامش را نمی دانم
امـــــــــــــــــا
می بینم ،کودکان برهنه در سوکش مویه می کنند .
زنان جوان
خون سر انگشتانشان را
به شهیدان می بخشند
و مردگان
در نامش
به هلهله بر می خیزند و
از هوش می روند .

کاراندوزان !
شما هم آیا گیاهی را دوست می دارید ؟
آری ،
ما مردگان را دوست می داریم
با چهر های مهتابی و گیسوان یخ زده
که در هوای مه آلود گورستان ها بیرون می خزند و
زنان را می بلعند .

کارگران درشت اندامی
که استخوان سنگی شان
در باران و باد خم نمی شود .

-کارگران !
شما کدام گل توفانی را می خواهید ؟

مــــــــــــــــا در حضور بیداری
روٌیای آشکار گیاهی را دیدیم
که در هوای سوزانی تن می شست
و رخش نازنینش
دیوان و سنجه ها را گردن می زد .

آیا کدام گیاه طلایی
در چشمه های دانش می روید ؟

قلبم می درخشد
گل سرخی که از گلویم سر می کشد
جهان را روشن می کند


آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شب نم

سپیده دمان
که خورشید
ستارگان نیمه شبی را بر می چیند ٰ،
شب،
بر زانویش خم می شود و می گرید .

آه چه شبنم شفافی می بارد !


آب

کارگران
پیاله آبی می نوشند
چشمه سار خنک
در گلویشان غلغله می کند .

قطرات روشن مهربانی،بر لب هایشان می درخشد .

کارگران
پیاله آبی می نوشند
در بازدم سنگین شان
دسته دسته پروانه ی شفاف به هوا می پرد .

کارگران با قلبی خنک
لبخند می زنند .

کارگران پیاله ی آبی می نوشند ،
چشمه سار و پروانه و خورشید

اینک این درخت آزادی ست
که پای چشمه روشن می روید .

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
بهار

هوا به عطر نسیم و سوسن دریاها آغشته است
عطر شکوفه و شعله ی شادی .

ستاره ها دورند
اما به اشارتی زیبا دنیارا می نمایانند .

روشن دلان نمی بینند
اما حضور شکوفه ها را در زیر پوست شان احساس می کنند .

بهار است
گرسنگان شادند
چرا که از این سپس
شبان مهتابی را
بر چار چرخه ی سبزی فروش می خوابند
و سپیده دمان ، شبنم شفافی
در پرده ی پر شور قلب شان
بلبل را بیدار می کند .

هوا به عطر نسیم و سوسن ِدریا آغشته است ،
عطر بهار و نان و زمین .


شب

شب
لبخند سنگ ، موج علف ،پهنای روح ، آرامش گلابی

شب
شورماه ،پرنده های حبابی بر صخره ، صخره پشت علف،
یاسِخیال گوشه دیوار ،سطل تهی ، طاووس غرق ،بلبل مجروح،
در نیمه باز،چشم به راهی ، دنیا


بانوی سالخورده
با دل شیری رنگ
حیات آب زده را جارو می کند .
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 8 از 36:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  35  36  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohammad Shams Langeroodi Poems | اشعار محمد شمس لنگرودی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA