ارسالها: 10767
#1
Posted: 14 Aug 2014 14:15
درخواست تاپیک در تالار شعر و ادب
نام تاپیک اشعار نسترن خزایی
تعداد اشعار: ۲۶۰ شعر
یادبود ...
مجلس یادبودی بود
برای آزادی
و باز
سکوتی مرگبار
و
ختم جلسه !
کلمات کلیدی : اشعار+ شاعر جوان+عروس بارانی+اخرین شعرهای نسترن خزایی+شعر نو
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ویرایش شده توسط: rajkapoor
ارسالها: 10767
#2
Posted: 15 Aug 2014 23:28
بیو گرافی
نام : نسترن
نام خانوادگی: خزایی
تاریخ تولد:یک فروردین ۱۳۲۰
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#3
Posted: 15 Aug 2014 23:32
عنوان های دفتر شعر
- ارغوان
- اندیشه ی سرخ
- حقیقت تلخ
- سیاه مشق
- صدای پای فراموشی
- مهتاب
- کتاب کهنه فارسی
- یاد
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ویرایش شده توسط: rajkapoor
ارسالها: 10767
#4
Posted: 16 Aug 2014 15:49
آفتاب پرستان
توسن خیالم میتازد
درفضای مه آلوده ی خفته
بدنبال قافله ی انسانیت
که ره گم کرده باشند
دراین وادی درد
که آفتاب پرستان بسیارند!
آویخته
کاشت
.
.
.
داشت
.
.
.
برداشت
.
.
.
تباهی راکه آسیاب کرد
.
.
.
خود آویخته شد
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#5
Posted: 16 Aug 2014 15:57
ارثیه شوم
چند
قبض آب و برق وگاز
بدون مهلت
و
یک
جیب
خالی خالی خالی
امان
امان...!!!
امان از سایه های بزرگ
و آدمیان کوچک
زندگی رابه سخره میکشند
این مسخ شدگان غروب
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#6
Posted: 16 Aug 2014 16:00
اهـــــــوراییم
جسدم را به آتشکده برده
بر آتش بزنید
خاکسترم را به باد دهید
نه هندویم نه بودایم
من از نسل کوروشـــم
من اهـــــــوراییم
بایکوب
به میخ جهلشان کوبیدند قلبم را،
بر چلیپای شکسته ی بغض،!
چون مسيح
حال،
کف بین دستانم شده اند
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#7
Posted: 16 Aug 2014 16:05
بر دیوار شهر
روزی برگ کاغذی خواهم شد
درشمارگان بسیار
بر دیوار شهر مصلوب
با نگاره ای سردوبیروح
گل سرخی پژمرده در پهلو
و اماامروز
سومین روز رهاییم...
بردیم زیاد...
خرابه های خشتیشان را
بوق و کرنا میکنند
اما افسوس
!
!
!
ما
سازه های سنگیمان
را
بردیم زیاد
و
کردیم
زیر آب
.
.
.
ن.مهتاب
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#8
Posted: 16 Aug 2014 16:09
برزخ تنهایی...
سالهاست...
برچلیپا نقش بسته ام...
ودربرزخ تنهایی معلق
!
!
!
برنای بی مهر...
عرش ملکوت می لرزد
!
!
ننگت باد
ای برنای بی مهر
که خدایان زمینیت* را
به بت خانه*میسپاری
دوزخ ارزانی تووامثال توباد
ای مار درآستین...
.
.
.
بن بست...
نگاه ها
همه بن بست !
ازبس سرهایمان درگریبانست...
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#9
Posted: 16 Aug 2014 16:12
بی ستون...
فرهادوار
ازپس دردهای درون برون آی
تیشه ات رابنشان
برسینه ام!!!
بیستون بی ستون منم...
.
.
.
به هوش...
روزنامه ها...
بخش حوادث!!!
فریاد می زنند
به هوش!!!
درسرازیری انسانیت پا گذاشته ایم!!!
.
.
.
تاکسیدرمی...
بیاییم
قلبهایمان را
برای آیندگان تاکسیدرمی کنیم
قبل از کوچ غمگین
عشق...
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...
ارسالها: 10767
#10
Posted: 16 Aug 2014 16:14
تلخ...
چه تلخست
بودنت را باوری نباشد
وخاطراتت را بوی نا بگیرد
وچه تلخست
در تنهایی مردن
وتلخ تر
که بدانی
هیچکس به خانه مبارکیت
نخواهد آمد...
تشنه ی عشق...
شیعه ی سیاه و سکون را
به شیعه ی سرخ و حرکت
در آوردن
عشق می خواهد و لب تشنه!
تشنه ی عشق
نه تشنه ی آب !
تقدیم به سرور و سالار جوانان بهشت شبیر
خوش به حال مسافرکشان میدان آزادی که آزادانه فریاد میزنند: آزادی...
آزادی... آزادی... و عابران خسته میپرسند آزادی چند؟
و من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد آزادی کجاست؟
راننده گفت: رد کردی... آزادی قبل از آنقلاب بود...