ارسالها: 9253
#81
Posted: 23 Aug 2014 22:24
دلم آشفته ی آن مایه ی نازست هنوز
دلم آشفته ی آن مایه ی نازست هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه ی بازست هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل بجان آمد و او بر سر نازست هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ی عشق
غافل از حسرت ارباب نیازست هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
یار،عاشق کش و بیگانه نوازست هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهم چشم پر آب
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند بغیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امّید تو باز است هنوز
این چه سوداست "عمادا" که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پرده ی سازست هنوز؟
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#82
Posted: 23 Aug 2014 22:25
اشکها آهسته ملغزند بر رخسار زردم
اشکها آهسته ملغزند بر رخسار زردم
آرزو دارم روم جایی که دیگر بر نگردم
شاه مرغان چمن بودم ولی چون بوم بیدل
ناله ای گر داشتم در گوشه ی ویرانه کردم
روز وشبها رهسپر گشتند و افزودند دائم
شامها داغی به داغم روزها دردی به دردم
عهد کردم این پریشانی دگر با کس نگویم
گفت آخر با تو دردم اشک گرم و آه سردم
میروی و میروم پیمانه گیرم تا ندانم
من که بودم؟ یا چه بودم؟ یا چه هستم؟ یا چه کردم؟
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#83
Posted: 23 Aug 2014 22:25
دم به دم حلقه اين دام شود تنگتر و من
دم به دم حلقه اين دام شود تنگتر و من
دست و پايي نزنم خود ز كمندت نرهانم
سرپر شور مرا نه شبي اي دوست به دامان
تو شوي فتنه ساز دلم و سوز نهانم
ساز بشكسته ام و طائر پر بسته نگارا
عجبي نيست كه اين گونه غم افزاست فغانم
نكته عشق ز من پرس به يك بوسه كه داني
پير اين دير جهان مست كنم گر چه جوانم
گر ببيني تو هم آن چهره به روزم بنشيني
نيم شب مست چو بر تخت خيالت بنشانم
كه تو را ديد كه در حسرت ديدار دگر نيست
"آري آنجا كه عيان است چه حاجت به بيانم؟؟
پـــــــــــــایـــــــــــــــان
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم